مردانی کارکشته در کنار هم در نوری که به تاریکی دم غروب شبیه است، ظاهر میشوند و آهنگی غمانگیز میخوانند. مردان لهجهٔ تهرانی دارند. آنها در
... دیدن ادامه ››
جایی پناه گرفتهاند که انگار کافهای است. این کافه کافهای معمولی نیست چون زمان در آن کش میآید و یک روز آن به قدر یک سال طول میکشد. انتظار چه چیز این روز را اینقدر طولانی کرده است؟ وعدهٔ روز بهتر، یافتن نشانی یک خانه، یا همدمی انسانی شاید. معاشرت اینها در هالهٔ اندوهی که در فضا انباشته شده، حس گرما و نزدیکی انسانی دارد. نمایش تحولی را در خود جا نداده، بلکه قابهایی از این روابط و زندگیها را دستمایهٔ درنگ و تأملی عمیقتر کرده است. یکی از نمایشهای درخشانی که این روزها پس از سالیان بر صحنهٔ زیبای سنگلج رفته است.