در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سحر بهروزیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:32:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شام آخر آقامحمد خان قاجار
قبل از اجرا پوستر نمایش به شدت زیبا و مفهومی ترسیم شده:
زنان قجری با روبنده عین دخترکانی که چشمهاشون نابینا شده که ... دیدن ادامه ›› نه دیده بشن نه ببینن که مبادا هوس کنن از کنج اندرونی و مطبخ خارج بشن، مردانی کشته شده که خونشون شده نگین تاج پادشاهی سر سلسله قجر و چشمهای دریده که اطراف اقامحمد خان رو فرا گرفت و اما چشمهای خود شاه قاجار، پسر جیران، عاشق خورشید خورشیدی که باعث غروب مردانگی اش شد،آقا محمد خان حالا که تا مناره چشم ها رو دریدی چشمهای خودت چی می بینه؟! می بینه که زنها در اعتراضت رگ می زنن، بچه به چاه می اندازن گوشه چارقد آتیش می زنن؟!
نمایش الف ……. رو به دلیل علاقه ام به ادبیات و دوران قاجار قبل از شروع اش دوست داشتم همین که خلاصه رو خوندم برام کافی بود نمایش شازده اجباری رو دیده بودم و قلم جناب زمانی و بازی جناب نعیمی تو ذهنم درخشان حک شده بود، نمایش با اغا محمد خان کفن پوش شروع می شه که روی تختی روان به جای تخت پادشاهی بین زنان دست به دست می شه، زنان زندگی اقا محمد خان از مادر، معشوق و عمه و زن برادر همگی زنانی مقتدر و با انیموس قوی بودند که هم تمنا اقا محمد خان رو تحریک می کردن هم حسادتش رو!
اسب آقا محمد خان روایتگر ترس ها و حقارتهای صاحبش در زمانهای تاریک زندگی اش هست( کتاب مجمع الوحوش اشاره داشت بعد از ترور ناصرالدین شاه اسبش رو سر بریدن) انگار اسبش محرم اسرارش و تنها یارش بود و ناظر بی نظیر انتقامها و سرخوردگی ها و اشکهای پنهان و فرمان کور کردن و زبان بریدن و …….
قلم جناب زمانی داستانی رو مسجع و آهنگین از دل تاریخ بیرون کشیده و کاری کرده که ما با چشمهامون بشنویم،بازی همه هنرمندان با تسلط کامل بودن.
صحنه مریوط به رویای آقا محمد خان با استفاده از مه نورپردازی زیبا خلق شد، طراحی لباس خلاقانه و جسورانه بود، آقا محمد خان به دو نیمه تقسیم شده بود بخشی با لباس فاخر درباری و ترمه دوزی شده و بخشی با علیل بودن و ناتوانی در ادامه این سر سلسله قجری!
-من علیل هستم شما ولی بکشید کور کنید لال کنید!
قاب اخر از زنان دوران های مختلف زندگی آقا محمدخان زیبا ترسیم شد قابی تماشایی اما با چشمان بسته!
و آقا محمد خانی که با دکلته سفید و روبانی قرمز به بستر می ره تا با چشمهای باز قربانی انتقام تک تک افرادی بشه که می خواست نبینن! ندیدن بالاترین مجازات بود برای مخالفان!
ممنون از همه عوامل،بدرخشید♥️🙏🏻✨
Happy birth day🎂🎈🎈🎈
خوشحالم که در اجرای سانس ویژه تونستم این نمایش رو ببینم، نمایش آناتومی نمایشی جذاب،عمیق و تلخ دردناک از جدال همیشگی بین ... دیدن ادامه ›› روانشناسان بود: تاثیر ژنتیک یا محیط؟!
این نمایش نشون داد ژنتیک محیط رو می سازه، کیک تولد می تونه با شادی، غم ،تعجب یا تحقیر همراه باشه، بادکنک تولد می تونه سالها دست به دست بشه ولی اگه حاوی گذشته دردناکی هست و داره روی قلبمون سنگینی می کنه بهتره با همه عذاب و ترس مواجه شد و ترکوندش!
بازیها، نور، موسیقی طراحی لباس و صحنه عالی بود فقط خواهشاً خرگوش نیارید روی صحنه قلبشون ضعیف سکته می کنن!

پست جناب دکتر آرمین به دلیل اینکه همه موارد مورد نظر من ذکر کردن ( حتی نیم ساعت تاخیر رو) مجدد لینکش رو پست می کنم:

https://www.tiwall.com/wall/post/369740

با تشکر از همه عوامل بدرخشید🙏🏻🤍✨
برقرار باشید، خوشحالم دوست داشتید
گروه اجرایی اگر صلاح می‌داند فایل نقد را در زمان مطبوع انتشار بدن تا بهره ببریم
آرمین
برقرار باشید، خوشحالم دوست داشتید
🙏🏻🌸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حجاری پوچی
آنالیز هیج
به معنای واقعی کلمه هنر نیستی
یا همون
اصل عدم قطعیت هامون


فیلم ترس از اشک های واقعی به قول میترا جان شریفی ... دیدن ادامه ›› ادای دینی به هامون و دل شدگان بود که البته به نظر من کفه ای هامونش سنگین تر بود اگه هامون باز باشید و فیلم رو ببنید از همون صحنه حمام زیر دوش کد ها رو می گیرید و با موزیک باخ تو جاده دیگه نیازی به کد نیست!
فیلمی زیبا ،شاعرانه ،عمیق و دردناک!
اگه تو هامون حمید هامون دنبال دلیل عشق ابراهیم به اسماعیل بود اینجا "اسماعیل" خودش ابراهیم شده بود و دنبال معجزه بود!
هامون دنبال علی رفت کاشان ،ابراهیم دنبال علی اش رفت یزد!
بازیگر تیاتری که دیالوگ هاش بین نمایشنامه و واقعیت در نوسان هست در حال تمرین نقش هملت، حالش بد می شه و برای درمان حال بد باید فرار کنه به جای که قبل تر از فرار کرده بوده حتی سرک هم نکشیده بوده: شهر مادری!
از نظارت و کنترل فراری چه رابطه باشه چه تهیه کننده و چه دوربین مدار بسته!
ابراهیم شیدا است و در صحنه شیداتر!
تک تک المانهای استفاده شده حتی موسیقی پس زمینه هدفون در انتقال این حس سرگشتگی نقش زیادی داره!
عین هامون خواب می بینه با عده ای غریبه و اشنا مثل کارگردان و همسر و دوست با مرده خودش مواجه می شه اسکلتی شاعرانه!
در مسیر به نخل های سوخته می رسه: هر نخل یک نفر است! و اینجا تماشاگر یک نخل است چون ابراهیم به دوربین و ما نگاه می کنه!
در ناکجا آباد به دوستی می رسد که پرفورمنسی رو تنها برای اون به نمایش در می یاره و با او کوچه های عرفان رو طی می کنه از بادگیر تا آب انبار از مسجد تا کلیسا(تصویر گنبد مسجد با صدای ناقوس کلیسا خیلی صحنه زیبایی رو خلق کرد) از مرگ به زندگی و از درد به اشک!
در هنگام ورود به خانه ،بچه گی اش رو در کنار استخری بدون اب می بینه و دوچرخه ای خاک گرفته،خانه ای با چراغ ها و تلویزیون همیشه روشن که داره برنامه کودک نشون می ده!
ابراهیم دنبال معجزه است:
-روی صحنه که بازی می کنم حس می کنم خیلی خالی ام
-معجزه تو شغل شما چیه؟
-جنون
-زیبایی.... درد بکش
صدای قلب صدای زندگی در مقابل مرگ و این خود معحزه است!
دیدن عشق قدیمی ،دیدن پدر د،یدن دیوانه ای که از همه واقعی تر بود و دیدن خودش در نهایت درد رو به اشک تبدیل کرد!
-تو بازیگی می تونه گریه مادرت رو در بیاری!
-تو بچه ناخواسته بودی......
-یه بازیگر نابغه بودن چه حسی داره؟
-من حالم از خودم بهم می خوره
بازیگری که زمانی نقال بوده و الان هملت!

پرفورمنس مرگ در خرابه ای با شعار مرگ بر شاه ادامه داره خرابه ای که زمانی سالنی مجلل و شیک بوده و بهترین اجراها روی صحنه اش بودن و الان تنها تماشاگرش گربه ای روی پشت بام!
هر وقت حالت بد شد به خودت نگاه کن .... به تصویر خوابیده ات یا مرده ات......
ما واقعاً حالمون خوبه؟ نه من حالم اصلاً خوب نیست!
آزمودم عقل دوراندیش را
عاقبت دیوانه سازم خویش را

شاید درستش همینه باید ادا دراورد ادای خوشبختی، ادای عاشق بودن، ادای زندگی کردن!

اسماعیل گرجی بی نهایت زیبا در نقش خودش ( یک بازیگر نابغه تیاتر) ظاهر شده خسته از پوچی به دنبال نقش واقعی خودش!

قطرات اشکی که در اینجا و در صحنه تیاتر از چشمان اسماعیل گرجی می چکه به نظرم عصاره بازیگری!

بله جناب اسماعیل گرجی شما نابغه بازیگری هستید و هر چی پشت سرتون گفتن و می گن درست بوده!

تایم فیلم به دلیلی طولانی بود حدود نیم ساعت حذف شده که به نظرم تا حدی به تدوین لطمه زده امیدوارم فرصتی بشه نسخه اصلی رو ببینم!
دو بار این فیلم دیدم لذت بردم!
تصویر برداری، موسیقی های استفاده شده و کارگردانی عالی بود!


منم آری منم
که از اینگونه تلخ می‌گریم
که اینک
زایشِ من
از پسِ دردی چهل‌ساله
در نگرانی‌ِ این نیمروزِ تفته
در دامانِ تو که اطمینان است و پذیرش است
که نوازش است و بخشش است. ــ
در نگرانی‌ِ این لحظه‌ی یأس،
که سایه‌ها دراز می‌شوند
و شب با قدم‌های کوتاه
دره را می‌انبارد.
ای کاش که دستِ تو پذیرش نبود
نوازش نبود و
بخشش نبود.........
با اینکه خیلی موافق نبودم، لایک کردم...
گرجی رو دوست دارم هنوز...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه مون تو وقت اضافه گیر کردیم!
همه جا بزرگ چسبوندن:
ابراز عقیده آزاد است اما مجتبی منکراتی است!
عجب نمایشی بود دستمریزاد جناب تاراج لذت بردم ... دیدن ادامه ›› از قلم و بازی به غایت پخته ،مسلط و زیبایی شما، خسته نباشید می گم به جناب محمدی درخشان بودید!!
دیالوگهای عالی هماهنگ مسجع و گوشنواز با اجرای قوی!
شماره ٨ تن همه ما یه زمانی بوده کاش ماهم یه حسین تو زندگی مون داشتیم تا به موقع آدیداس بهمون می رسوند حتی به قیمت جونش…..
زمان ورود به تماشاگر هم نوعی از آدیداس رو می دن ماهم منکراتی می شیم….
جناب تاراج امیدوارم بیشتر به عنوان بازیگر در روی صحنه ببینمتون!
جناب تاراج قلمتون مانا،بدرخشید♥️🙏🏻✨
سحر جان
سلام
لطفت پاینده


ممنونم بسیار🫡❤️
کهبد تاراج
سحر جان سلام لطفت پاینده ممنونم بسیار🫡❤️
عرض ادب ،بزرگوارید♥️🙏🏻
سحر بهروزیان
عرض ادب ،بزرگوارید♥️🙏🏻
♥️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش بونکر i
بونکر باید بچرخه چون سیمان ها نباید خشک بشه!
سن می چرخه چون کلمات جمع شده و انبار شده توی گلو نباید ساکن بمونن!
ماشین هم ارتباطش با انسان با ... دیدن ادامه ›› کلمات هست، اون رَم کوفتی که همه خاطرات رو سیو داره ولی زمان بازیابی به مشکل می خوریم همون رمی که سایه اش رو به اندازه کل صحنه زندگی رومون انداخته و در پایان قدرت نمایی می کنه!
نمایش بونکر سالن لبخند رو افتتاح کرد دکتر آرمین توضیحان جامع و کاملی در مورد سالن دادند، اینکه دو طبقه وارد زیر زمین سیمانی می شیم و با دکوری دوار مواجه می شیم انگار داریم وارد بونکر می شیم!
صحنه کاملاً فلزی سرد و بی روح طراحی شده، چوب لباسی عین مترسک با یک کلاه و کت در گوشه صحنه حضور داره، میزهای که روی فرمون های ماشین قرار داره و قابلیت چرخش داره، کتابهای که پشت قالپاق های ماشین پنهان شدن ،شیر آب و صندلی ها همه فلزی هستن شاید تنها نشانی از زندگی فنجان های گل سرخی چای هستن!
تراپیستی معلول ( از نظر ذهنی به نظر من) و مراجعی رباتیک روی این صحنه ها دوار مشغول واکاوای گره توی گلوشون هستن!
گره های که عین گرداب فاضلاب گاهی اوقات برمی گردن بیرون و این برگشت خیلی دردناک!
دکتری که داره به جای درمان مراجع خشم خودش رو برون ریزی می کنه و مراجعی که اینجا نقش درمانگر داره آمپول کزاز می زنه، پانسمان می کنه روح زخمی و خونین دکتر رو!
دیگه بودا هم نمی تونه به بشر کمک کنه….حافظ هم کاری از دستش بر نمی یاد……
بهتر که قرص ضد بارداری بیفته تو توالت، بیشترین آمار قرص مصرفی!
نمایش بونکر دوئلی بود بین زن و مرد، عشق و خیانت!
بازی خانم رسول زاده سردی کافی برای نقش رو داشت، موسیقی انتخابی خیلی خوب بود ولی کاش بیشتر استفاده می شد، طراحی نور هم با توجه امکانات عالی سالن خوب بود،
پ ن :بهترین دید به نظرم باکسA ردیف ٢ و ٣ هست.
ردیف یک جایگاه A دید بدی داره؟
محمدحسین
من هرچقدر مرور می کنم چنین چیزی یادم نمیاد از این نمایش. اگر اینطور بوده پس من اشتباه کردم.
یه جا دکتر گفت هر روز ریست می شی و برمی گردی به تنظیمات قبلیت البته اگه درست یادم مونده باشه.
سحر بهروزیان
نه من خودم ردیف یک بودم مشکلی نداره.
ممنونم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به قول علی عابدینی در هامون:
خوش بین امیدوار،بدبخت ناامید دیگه چه فرقی می کنه…….
واقعاً چه فرقی می کنه؟
افسرده، باانگیزه/ خوشحال،غمگین/ خسته،با ... دیدن ادامه ›› اترژی/ منظم، بی نظم/وسواسی،بی خیال/تمیز،کثیف/مرتب، نامرتب/حساس،بی احساس واقعاً چه فرقی می کنه وقتی توشه زندگی برای شونه ها مون زیادی سنگین؟
با هر روشی بیشتر از یک قدم نمی تونیم جلو بریم هرچقدر هم بهمون سیخونک بزنن……
نمایش بازی بی کلام سرشار از کلام بود،بازیها و تسلط بازیگران خیلی خوب بود و نشون دادن تناقض در تمامی ابعاد جذاب بود.
بدرخشید♥️💫🙏🏻
اون اولی خودِ خودِ منم!
چه فرقی میکنه؟
زهره سپهریان
من خیلی نوشته شما رو پسندیدم در برداشتتون از نمایش سحر جان آفرین
🙏🏻♥️
ممنون از حضور شما خانم بهروزیان عزیز
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش فردا i
فردای خودت را به یاد بیار.......

نمایش فردا بسیار درخشان و خلاقانه و با استانداردهای یک تیاتر واقعی بود من اجرای سالن مولوی رو دیده بودم و ... دیدن ادامه ›› موضوع خیلی محو یادم بود منم مثل کاراکترها داشتم سعی می کردم یادم بیاد ولی انگار بیشتر ازش دور می شدم، هنگام ورود اقای ناظر تماشاگران هست تماشاگرانی که به نظرم خودشون شاهد ازمایشی نیستن بله موشهای ازمایشگاهی هستن تا تحقیقات در مورد حافظه و بازیابی خاطرات رو تکمیل کنند!
دکور شامل یک اتاق مکعبی شیشه ای (ذهن) عین قفس موشهای ازمایشگاهی است، دری شفاف و قفل شده و آینه ای روی در قرار داره و نقش تماشاگر رو هم نشون می ده و دیوارهای نامریی و چراغ های کم نور و سری قفسه های فلزی (که هر کدوم بخشی از کد یادآوری رو درونشون دارن (عین سلولهای خاکستری) است، در شروع موزیکی در حال پخش هست و مه غلیظی انگار که روی حافظه پوشانده شده کف زمین پخش هست و دونفر گیچ و ترسیده کم کم با شرایط جدید مواجه می شن یکی از شدت ترس (به دلیل ناخوادآکاه ترسناک تر) چشمانش رو باز نمی کنه تا نکنه با واقعیت مواجه بشه و یکی سردرگم دنبال اینکه چه اتفاقی افتاده و اونجا کجاست!
عدد شماره دو درج شده روی گردن یکی از کاراکترها بازی رو شروع می کنه ، قفسه های شماره دار به ترتیب باز می شن حاوی اشیایی هستن که در ادامه بازی و بازیابی خاطرات نقش مهمی دارند.
عکس و صوت دو عامل اصلی برای ثبت خاطرات در بازیابی در قفسه های مختلف به کمک می یان
رابطه‌ای قوی میان موسیقی و حافظه وجود دارد گاهی اوقات که تمایل بیشتری به شنیدن برخی از آهنگ های خاص داریم به این علت که آن موسیقی را مکررا به عنوان موسیقی پس زمینه شنیده این این پدیده روانی “اصل آشنایی” نامیده می شه، ثبت لحظه ای که ممکنه قبل یا بعدش یادمون نیاد اما همون لحظه می تونه حاوی بار عاطفی سنگینی باشه ،کم کم رابطه دو نفر به عنوان برادر مشخص می شه علاقه مندیهاشون یادآوری می شه واینکه داشتن رو پاک کردن هیپوکامپ تحقیق می کردن یا آزمایش می شدن.
هیپوکامپ بخشی از مغز است که خاطرات کوتاه مدت را به بلند مدت تبدیل می کند و سپس آنها را در قسمت دیگری از مغز ذخیره می کند. هیپوکامپ یکی از معدود بخش هایی از مغز است که در آن سلول های جدید عصبی تولید می شوند. هیپوکامپ در شکل گیری، سازماندهی و ذخیره سازی خاطرات جدید و پیوند دادن برخی احساسات و هیجانات با آن خاطرات نقش مهمی دارد.
کلید اصلی در پیدا شده اما کلید 4 پیدا نمی شه کلیدی قفسه ای که حاوی کد یادآوری اصلی ترین ترومایی هست که دو برادر و شاید ناظر در صدد پاک کردن همشگی از حافظه شون هستند !
در نهایت برادری که در ناخودآگاه فشار بیشتری احساس می کنه کلید رو در جایی پیدا می کنه که بارها خوشون در اون دیده بودن پشت آینه!
مواجه با تروما مواجه با خود بدون واسطه های دفاعی است و البته دردناکترین لحظه!
برادری که آسیب بیشتری دیده و حتی خاطراتی از زندان داره وقتی در رو باز می کنه از حضور تماشاگر شوکه می شه و تحمل ناظر بودنشون در ذهن شیشه ایش رو نداره ترجیح اش برگشت به درون ذهنش هست!
در باز شده رهایی می تونه اتقاق بیفته اما گذشته عین مهمی غلیظ همراهشون و نمی زاره خارج بشن!
و در پایان ناظر وارد می شه چوب خطی به فراموشی و یادآوری خاطرات اضافه می کنه!
بازیهای جناب زارعی و جناب برهانی هر دو بسیار درخشان و جذاب بود، دکور موسیقی ونوپردازی و افکت صحنه بسیار هماهنگ باهم و در راستای نمایش انتخاب شده بود ، سپاس از جناب اسفندیار و جناب مولویان که حضور چند دقیقه ای شون هم روی صحنه لذت بخش است!
با تشکر از همه عوامل اجرای بعد از مدتها اجرای لذت بخشی دیدم بدرخشید!♥️🙏🏻💫
راستی در قفسه شماره 4 ما کدوم خاطره دفن شده؟!

پ ن: این روزها قدرشناسی خیلی نایاب و کمیاب شده وقتی دیدم اسم جناب افشاریان در بروشور درج شده خوشحال شدم که این گروه قدردان حضور ایشون به عنوان تهیه کننده در دور اول اجرا بودند!
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش هار i
پوستر نمایش قبل از دیدن اجرا برام جذاب بود کت واکی که در بالا و بایین پوستر در حال رفت و برگشتن به رنگ قرمز و مشکی!

تعریف اجرا رو از دوستان ... دیدن ادامه ›› شنیده بودم و می دونستم که کار بدون دیالوگ هست، صحنه یک فوم سفید که به درستی انتخاب شده بود تا در انتها عوارض و نتایج پیشرفت های بشری رو نشون بده!

بازیگران با تسلط نقش آفرینی درستی داشتن، روند تکامل در همه ابعاد زندگی و جنسیتی با خلاقیت نمایش داده شد و کد های در اجرا بود که شاید برای هر کسی رمزگذاری متفاوتی داشت مثل بالا بردن پیراهن خونی بود!

هر کدوم از کاراکترها صحنه نمایشی بودن که بازیگرش بدن ها و المانهای متصل به بدن ها بود!

در انتها از تماشاگران فیلم برداری می شه و خروجشون نشون داده می شه و مشعل این کت واک از بازیگران به تک تک تماشاگران داده می شه تا مسیر این تکامل ادامه پیدا کنه!

طراحی لباس و موسیقی خیلی خوب انتخاب شده!
اجرای خاصی بود بدرخشید🙏🏻🤍💫
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
اختتامیه تاری!
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش پس از i
عکاس آیدا عظیمی
من این اجرا رو ندیدم.خدا کنه بازم تمدید شه🥲
۱۵ شهریور
سحر بهروزیان
سلام نمایش تاری اجراهای پایانی اش اگه ندیدین و نمایش فردا.
به تاری نرسیدم
اجرای خوب دیگه نیست؟
۲۹ شهریور
میثم
به تاری نرسیدم اجرای خوب دیگه نیست؟
هنوز اجرا دارن در کاخ هنر تا سه شنبه فروش سایت ایران کنسرت، نمایش فردا خوبه از هفته اینده شروع می شه.
۲۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب برای بار دوم ورق الخیال ورقی خورد!
من اجرای اول رو دیده بودم و در هفته گذشته در کمال خوش شانسی تونستم پای صحبت نویسنده نابغه کار بشینم ... دیدن ادامه ›› و نکاتی رو در اجرا پررنگ تر ببینم!
صحنه اجرا دایره ای است دوار که آغاز و پایانی ندارد کهکشانی است که هر شخصیت مثل برجی فلکی در مداری از آن در حال گردش است و این صور فلکی در مقاطعی باهم برخورد کرده ادغام می شوند و یکی می شوند و گاهی از هم فاصله می گیرید!
زندانبان ها همیشه از مردم عادی هستن و گاهی اوقات زندانی به زندانبانش تعلق خاطر بیشتری پیدا می کنه، زندان یا زندان بان ، رعیت یا ملیجک ، وزیر یا آشپز، همسر شاه یا کنیز هیچ فرقی نمی کنه وقتی سایه طالع نحس بر سر مردم یک مملکت می افته!
کل مملکت زندان بزرگی که فقط چرت و هپروت می تونه مردمش رو به سرزمین سبز برسونه!
منجم ها (در هر عصری با یک ترفند) از حماقتها استفاده می کنن صدای حقیقت رو خفه می کنن تاریخ ظهور تعیین می کنن تاریخ مرگ رو انتخاب می کنن و تماماً در جستجوی خُون هستن!
باید خون ریخت برای هر شکستی و چه خونی رنگین تر از خون زن!
اسماعیل گرجی شکنجه می شه، زبانش برده می شه که سینه به سینه نقل نکنه تاریخ شفاهی این حکومت ابدالدوام رو ولی در پایان فقط او از دایرده بسته سرنوشت خارج می شه و حاکمان و وزیران رو در سیاه چاله خودساخته شون جا می زاره!
مرز بین توهم و واقعیت ، خیال و رویا با حقیقت یک ورق است، ورق الخیال ورق زدن صفحات تاریخ یک ملت و ورود به آرزوها و حسرت های سبزشان بود!
اجرای دیشب تغییراتی داشت در بعضی صحنه ها بعضی دیالوگها، بازی هر چهار هنرمند درخشان بود!

پ ن:دیدار دوستان عزیز دیشب برای من حکم ورق الخیال رو داشت♥️✨🙏🏻
موافقم جز اینکه در این نمایش از "سرزمین سبز" یا "سبز آباد" به نیکی یاد نمیشه. این سرزمین هم بخشی از توهم کاراکترهاست.
۱۲ شهریور
برای من دیالوگ بین آقای گرجی و منجم اونجایی که گفت " برویم " منطقی نبود! یه‌جور حس هم‌دست بودن گرفتم!!! و اینکه به نظرم منجم باید از همون جایی خارج می‌شد که به صحنه اومد! نه اینکه با آقای گرجی هم مسیر باشند!
۱۲ شهریور
ثریا زارعی
برای من دیالوگ بین آقای گرجی و منجم اونجایی که گفت " برویم " منطقی نبود! یه‌جور حس هم‌دست بودن گرفتم!!! و اینکه به نظرم منجم باید از همون جایی خارج می‌شد که به صحنه اومد! نه اینکه با ...
دایره تقدیر رو شکستن و ازش خارج شدن!
۱۵ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
عکاس شاهین آزما
کاخ هنر
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
این زندگی نیست این جهنم!
و تو این جهم فقط باید بگی چشم!
نمایش تاری در کاخ هنر جذابیت خاصی داشت چون واقعاً در کاخی متروکه بودیم!
اجرا نسبت به اجرای ایرانشهر تغییراتی در نورپردازی داشت( صحنه سایه ها خیلی جذاب تر شده بود) از ردیف ٥ صحنه بسیار زیبایی تاری ساخته شد که فوق العاده بود! تغییراتی در طراحی لباس داشتن و چند دیالوگ جزئی.
دود سیگار پیرمگس ها که مه رو ایجاد کرده بود که نمی شد واقعیت رو از رویا تشخیص داد قاب زیبایی رو ساخت!
بازیها به شدت هماهنگ و جذاب بود مهشید جان و جناب اسدی درخشان بودید♥️💫🙏🏻
بعد از اجرا جناب برهمنی لطف کردن در مورد اجرا گپی با دوستان زدن که خیلی خیلی لذت بخش بود صحبتها و حضورشون!
پ ن: پشتی صندلی های سالن خیلی بهتر شده و اذیت کننده نیست هر چند که این اجرا مهلت نمی ده به چیز دیگه ای جز صحنه تمرکز کنید!
صندلی گذاشتن؟ بریم پس! البته تاری نه ها😊😊
۰۹ شهریور
سحر بهروزیان
عرض ادب تازه صندلی ها الان خیلی اکی شده قبلاً شما روی تخته شاسی بنایی می شستین بدون پشتی!
حالا تخته بنایی خوبه که ، یه روزی بود تئاتر سه ساعت و نیمه رو روی جعبه میوه تماشا کردیم تو مستقل !
۱۸ شهریور
میثم هنزکی
حالا تخته بنایی خوبه که ، یه روزی بود تئاتر سه ساعت و نیمه رو روی جعبه میوه تماشا کردیم تو مستقل !
🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
وای چه شرایطی رو گذروندیم!
۱۸ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
من تو همین کثافت تو رو پیدا کردم……
تو همین کثاقت عاشقت شدم……
ممنون که برای اجرای کاخ هنر اطلاع دادید🌸
۰۸ شهریور
مهسا
ممنون که برای اجرای کاخ هنر اطلاع دادید🌸
🙏🏻♥️
۰۸ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش سیزیف i
بلانش، من سایه توام و هرچی سایه بزرگتر باشه یعنی نور بزرگتره و وقتی نور بزرگتر باشه سایه هم بزرگتره!
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
به بهانه آغاز دور دوم اجراهای تاری
تاری و تجربه‌ی فرایند محور اندام‌های معلق نمایش تاری نوشته‌ی پویا صادقی و عاطفه غیبی و به کارگردانی محمد برهمنی که اجراهای موفق و پر مخاطبی را در تماشاخانه‌ی ایران‌شهر پشت سر گذاشت؛ از چهارشنبه 7 شهریور دور جدید اجراهای خود را در کاخ هنر آغاز می‌کند. کسانی که در این سال‌های اخیر آثار محمد برهمنی را دنبال کرده‌اند می‌دانند او و گروه همراه و خلاقش برای تولید هر نمایش تمریناتی طولانی مدت را تجربه می‌کنند. و خلق موقعیت‌ها، ژست‌ها و طراحی‌ها همه در طی پروسه‌ای فرایند محور، دراماتورژی گروهی و با هدایت خاص و منحصر به فرد او شکل می‌گیرند. از «زندگی در تئاتر»، «سیزیف»، «آلنده‌ی نازنین» تا همین نمایش «تاری» که در ادامه و به صورت اجمالی به آن خواهیم پرداخت. روایتی ساده و تصویر وهم آفرین قدرت نمایش تاری روایت ساده‌ای دارد؛ که در آن دو انسان را در آستانه‌ی قدرت به تصویر می‌کشد. زن و مردی که در قصری رو به ویرانی رسیدن به قدرت را تجربه می‌کنند. اما بحران نمایش از جایی آغاز می‌شود که قدرت آن‌ها رو به افول حرکت می‌کند؛ و اوج خلاقیت برهمنی در طراحی میزانسن‌ها از همین جا خود را به رخ می‌کشد. اندام‌های معلق و ژست‌های خیره کننده محمد برهمنی بارها گفته است صحنه‌های گوناگون نمایشش را لحظه به لحظه همانند تابلوی نقاشی طراحی می‌کند. او بر همین اساس برای هر لحظه از نمایشش برنامه‌ دارد. بدن‌های بازی‌گران (که ماه‌ها تمرین و ممارست را شهادت می‌دهند) به ندرت در حالتی طبیعی دیده می‌شوند. همه چیز با ژست‌های خیره کننده‌ی آنان که بیش‌تر در وضعیتی معلق ( به ویژه در آستانه‌ی افول قدرت) به سر می‌برند روایت می‌شود. طراحی صحنه‌ و هویت اجرایی مثلثی بزرگ، بسته و تار که در هر صحنه از نمایش زاویه‌ای تازه پیدا می‌کند تبدیل به جولانگاهی برای قدرت نمایی بازی‌گران می‌شود و تار بودن دیوارهای آن همه‌ی تصاویر نمایش را در فضایی وهم آلود فرو می‌برد. این یکپارچگی صحنه با میزانسن‌ها تاری را تبدیل به نمایشی یک دست، با هویت اجرایی مشخص و بسیار خوش ریتم کرده است که داستان خود را در عین عمق معنایی آن ساده و شفاف روایت می‌کند.
ایران نمایش
امشب که ماه کامل بود کامل آبی کالیگولا رو دیدم:

داری کجا میری هلیکون؟
دارم میرم برات ماه و از آسمون بیارم…….
صابر ابر امشب هم دنبال ماه ... دیدن ادامه ›› بود با اینکه ماهش زیر میز خوابیده بود!
دنبال دلیل خیانت نگردین، خیانت دلیلی نداره اصلاً پیچیده نیست خیانتکار هیچ وقت جواب قانع کننده براتون نداره فقط شما با هزار سوال توی ذهنتون هر روز به قتل می رسید حتی توانایی کشتن طرف رو هم نخواهید داشت!
شما می مونید و جنازه یک رابطه زیر میز نهارخوری اتاق تون، توی تختخواب، توی آشپزخونه، توی راهرو، توی حمام،توی………
و مجبورید این زخم دردناک رو زیر نقاب و دود سیگار پنهان کنید!
مونولوگ جذابی بود خوشحالم فرصتی پیش امد برای دیدنش!
آخه تو این اجرا صابر ابر انقد با خانومای سالن ارتباط میگرفت که من استنباطم این بود که خیانت از مرد شروع شده
به همین دلیل هم مستخدم انگار اون رو مقصر میدوسنت
۰۱ شهریور
میثم
آخه تو این اجرا صابر ابر انقد با خانومای سالن ارتباط میگرفت که من استنباطم این بود که خیانت از مرد شروع شده به همین دلیل هم مستخدم انگار اون رو مقصر میدوسنت
همون رفتارش بود و تاکید بر من خانم باز نیستم ولی در نهایت خیانت دید!
۰۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش ورق الخیال خودش ورقی سبز بود برای بردن مخاطب به هپروت! ورقی که مرز صحنه رو هم حذف می کرد و شما هم قاطی می شدین با بازی ها و بازیگران! دود ... دیدن ادامه ›› ورق ها کم کم چشمان مخاطب رو هم نیمه باز می کرد!
نمایش شروع جذابی داشت ،شکنجه ادویه ای!
شکنجه های سخت دورانش گذشته باید با دارچین و پودر سیر و زردچوبه و سرکه شکنجه داد تا شکنجه گر به خاطر این خلاقیت حس بهتری داشته باشه احساس مفید بودن!
و کم کم قلم جادویی جناب عارفی که به نظرم بازیگر توانایی هم هستن ،به رخ کشیده می شه و بهتون مهلت نفس کشیدن نمی ده متن بی نهایت مسجع و آهنگین و سنگین بود و هماهنگ با بازیها و اکت ها، بازی اسماعیل گرجی عالی بود درخشان یک بعدی دیگر از استعدادهاش رو به نمایش گذاشت!
بقیه بازیگران هم بازی خیلی خوبی داشتن، موسیقی خوب ،نور پردازی عالی بود با اینکه زمان زیادی برای تست نداشتن.
موضوع درباره سیاستهای سلطانی ایران است با اشاره به صفویه و قاجار و قربانی بودن همیشگی زنان در طول تاریخ این سرزمین توسط حاکمان خارجی و غیر خارجی، فنا شدن جوانان راوی واقعیت های تلخ به جای عاملان جنایات و کشتار، خرافات و حماقت جماعت خواب زده ،جماعت چرتی همیشه در هپروت از بالا سلطان تا پایین درویش !
اگه تایم اجرا کوتاهتر بود اجرای جذاب تری بود به نظرم،با سپاس از همه عوامل بدرخشید♥️💫🙏🏻

پ ن: من ردیف دو بودم و دید خوب بود اما فکر کنم ردیف های بالاتر نورپردازی زیباتری می بینن!
ردیف پایین بهتره🙃
سلام وقت بخیر
چقدر توضیحات شما به من کمک کرد.
من دیشب نمایش مرغ دریایی رو میدیدم که همزمان با این تئاتر اجرا میشه و دائم از داخل تهویه ها بوی دارچین میومد که من فکر می کردم بیرون دارن شله زرد میپزن :))))
۰۳ شهریور
پوریا سالخورده
سلام وقت بخیر چقدر توضیحات شما به من کمک کرد. من دیشب نمایش مرغ دریایی رو میدیدم که همزمان با این تئاتر اجرا میشه و دائم از داخل تهویه ها بوی دارچین میومد که من فکر می کردم بیرون دارن شله زرد ...
😂😂😂
۰۳ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش رو در شب اختتامیه دیدم به همراه رعنا و محمد عزیز، هنگام ورود احساس کردم عین الیس دارم سقوط می کنم به سرزمین عجایب!
فضا سازی همهمه و بازی بازیگران که از قبل شروع شده بود مهلت نمی داد موقعیت سنجیده بشه ارتباط تعاملی سالم تاکید می کنم "سالم" نه سادستیکی بین بازیگران و برخی مخاطبین برقرار بود ، در صحنه سیبیل خونین، صندلی قدرتی حبابی، سنگهای تعادلی وجود داشت، سه کارکتر یکی شبیه کلیپ و دستیاریش در دختری به نام نل و یک راهب شبیه ای کیو سان در صحنه حضور داشتند!
در ابتدا سنگها در تعادل کامل هستند و با لگد نماد قدرت به روی صحنه پخش می شن و در طول زمان اجرا در جهت مخالف توسط راهب مجدد تعادل برقرار می شه نحوه جا به جای سنگ ها و حتی لباس راهب مثل علامت یونگ بود؛ تضاد در کنار تکامل!
داستان به طور واضح در بروشور و صحنه توضیح داده شد و دوستان خیلی جامع به المانهای اجرا پرداختن، از اولین اکوی صدا در سر چاه من خودم ته چاه احساس کردم ته چاه سمندریان با اون سقف بلند و نورهای تعبیه شده در سقف، و در نهایت چاهی که عین ∞ بزرگ و کوچیک می شد اما راه نجاتی نیست!
عروسک های پایانی خیلی جذاب بودن ، بازیها بدون کوچکترین نقصی بود و در کل اجرای زیبایی بود.