دیشب برای بار دوم ورق الخیال ورقی خورد!
من اجرای اول رو دیده بودم و در هفته گذشته در کمال خوش شانسی تونستم پای صحبت نویسنده نابغه کار بشینم
... دیدن ادامه ››
و نکاتی رو در اجرا پررنگ تر ببینم!
صحنه اجرا دایره ای است دوار که آغاز و پایانی ندارد کهکشانی است که هر شخصیت مثل برجی فلکی در مداری از آن در حال گردش است و این صور فلکی در مقاطعی باهم برخورد کرده ادغام می شوند و یکی می شوند و گاهی از هم فاصله می گیرید!
زندانبان ها همیشه از مردم عادی هستن و گاهی اوقات زندانی به زندانبانش تعلق خاطر بیشتری پیدا می کنه، زندان یا زندان بان ، رعیت یا ملیجک ، وزیر یا آشپز، همسر شاه یا کنیز هیچ فرقی نمی کنه وقتی سایه طالع نحس بر سر مردم یک مملکت می افته!
کل مملکت زندان بزرگی که فقط چرت و هپروت می تونه مردمش رو به سرزمین سبز برسونه!
منجم ها (در هر عصری با یک ترفند) از حماقتها استفاده می کنن صدای حقیقت رو خفه می کنن تاریخ ظهور تعیین می کنن تاریخ مرگ رو انتخاب می کنن و تماماً در جستجوی خُون هستن!
باید خون ریخت برای هر شکستی و چه خونی رنگین تر از خون زن!
اسماعیل گرجی شکنجه می شه، زبانش برده می شه که سینه به سینه نقل نکنه تاریخ شفاهی این حکومت ابدالدوام رو ولی در پایان فقط او از دایرده بسته سرنوشت خارج می شه و حاکمان و وزیران رو در سیاه چاله خودساخته شون جا می زاره!
مرز بین توهم و واقعیت ، خیال و رویا با حقیقت یک ورق است، ورق الخیال ورق زدن صفحات تاریخ یک ملت و ورود به آرزوها و حسرت های سبزشان بود!
اجرای دیشب تغییراتی داشت در بعضی صحنه ها بعضی دیالوگها، بازی هر چهار هنرمند درخشان بود!
پ ن:دیدار دوستان عزیز دیشب برای من حکم ورق الخیال رو داشت♥️✨🙏🏻