سفرنامه دور اروپا ۱۶: هلند (بخش دوم)
صبح روز نوزدهم سفر رو در حالی از خواب بیدار شدیم که کل شب گذشته بارون میومد و ما در آرامش خوابیده بودیم. هوا ابری بود و کمی هم سرد. بعد از صرف صبحانه فرصتی شد که کمی با صاحب کمپ سایت صحبت کنیم. با دخترش همونجا زندگی می کرد. شغل اصلیش کارهای ساختمانی بود و به خاطر علاقش بود که اون کمپ سایت رو درست کرده بود.
در حالی که بارون میومد به راحتی و در آرامش کامل زیر بارون در حال انجام کارهای روزانش بود و نجاری می کرد. با اینکه دلمون میخواست اونجا بمونیم ولی مجبور بودیم اونجا رو ترک کنیم. قبل از رفتن صاحب کمپ سایت، دفتری رو اورد که توی اون افرادی که اونجا اقامت داشتن یادگاری هایی نوشته بودن. ما هم براش مطلبی نوشتیم. قبل از اینکه راه بیوفتیم ازش خواستیم که مسیرهای دیدنی توی هلند رو به ما معرفی کنه. اونم با صبر و حوصله کامل به ما مسیری رو برای رسیدن به آمستردام نشون داد روی نقشه که به گفته خودش زیباترین مسیر هلند بود. همین راهنمایی اون باعث شد که برنامه حرکت ما هم به مسیر جدید تغییر کنه.
به سمت شهر Groningen و از اونجا Leeuwarden راه افتادیم. شهرهای کوچک که اکثرا حتی از روستاهای ما هم کوچیکتر بودن رو رد می کردیم. زیبایی بیش از حد مناظر باعث میشد به کندی حرکت کنیم. هلند یه معنی بیشتر نداشت: آرامش! توی این کشور همه چی آروم بود. مردم به شدت آروم بودند و اکثر مشغول ورزش کردن.
... دیدن ادامه ››
تفریح مورد علاقشون دویدن و دوچرخه سواری بود. توی شهرها اکثرا با دوچرخه تردد می کردن. اونم نه دوچرخه های نو! بلکه دوچرخه های قدیمی! قدیم هم نه خیلی قدیمی! دوچرخه هایی که احتمالا خیلی از ما سالهاست ندیدیم و اگه داشته باشیم فقط گوشه انبار یا کنار سطل آشغال های شهرداری جا داره!
به Groningen رسیدیم و برای دیدن شهر وارد اون شدیم. در ابتدای شهر میشد کمپانی های بزرگ خودرو رو دید. وقتی وارد شهر شدیم تازه فهمیدیم چه کلاه بزرگی سرمون رفته! تا الان فکر می کردیم ونیز شهر روی آب هست. ولی از وقتی وارد هلند شدیم، متوجه شدیم که هلند کشور روی آب هست. این شهر که به نسبت شهرهای دیگه بزرگتر بود، معدن دوچرخه بود! شهر زیبایی که یک فستیوال توی اون درحال برگزاری بود. تمام شهر بوسیله رودخانه متصل بود به هم و درون رودخونه قایق های زیادی در حال تردد بودن. توی این شهر حتی تونستیم ماشین چاق و لاغر رو هم ببینیم (
به مسیرمون ادامه دادیم. هرچه بیشتر میرفتیم، بیشتر مجذوب زیبایی های این کشور میشدیم. گله های گوسفند، اسب و گاو رو میبشد همه جا دید. آسیاب های بادی همه جا وجود داشتن... هوا هم هلند رو برای ما جذابتر میکرد. هوای ابری، با بارش هایی که هر چند مدت رخ می داد و سریع هم تموم میشد. مسیر رو از روی یک جاده زیبا که در دو طرفش دریا بود به سمت Enkhuizen ادامه میدادیم... هر چند کیلومتر روی جاده پل هایی بود که با بالا اومدن جاده، مسیر رو برای حرکت کشتی ها باز میکرد. نزدیک های غروب بود که دیگه به شهر Enkhuizen رسیدیم. کل مسیری که از صبح اومده بودیم، 100 کیلومتر هم نبود، ولی یک روز از ما زمان برد.
شب گشتی در شهر زدیم. تقریبا همه جا تعطیل بود، جز یکسری کافه. برامون جالب بود وقتی از کنار خونه ها رد میشدیم، اکثرا پرده نداشتن و به راحتی میشد توی خونه ها رو دید. و خوب معمولا روی یه کاناپه نشسته بودن و تلویزیون تماشا می کردن. شب رو در همون شهر موندیم.
برای دیدن تصاویر به سایت پارسیس مراجعه نمایید.
نویسنده: سعید عمرانی
http://www.parsis.ir