در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سعید عمرانی: سفرنامه دور اروپا ۲۱: بلژیک (بخش اول) در روز ۲۴ ام سفرمون وارد ب
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 04:16:20

سفرنامه دور اروپا ۲۱: بلژیک (بخش اول)

در روز ۲۴ ام سفرمون وارد بلژیک شدیم. قرار نبود در بلژیک زیاد وقت بگذاریم و زود از اونجا به سمت فرانسه حرکت کنیم. با توجه به اینکه خاله من در بروکسل زندگی میکرد قرار بود دو روزی رو اونجا باشیم و بعد هم بریم. اما اتفاقاتی افتاد که باعث شد طولانی ترین قسمت سفر رو تجربه کنیم و با کشوری متفاوت در اروپا آشنا بشیم. این شروع اقامت دو هفته ای ما در بلژیک و کسب تجربه ای متفاوت بود.

با خداحافظی از خانواده ساسان به سمت شهر Brugge در بلژیک حرکت کردیم. ما این شهر رو به اسم بروژ میشناسیم ولی شاید درست تر “بروخه” باشه. که در واقع تلفظ هلندیش هست. چرا که ساکنان این شهر هلندی زبان هستن. از زیبایی این شهر هرچی بگم کم گفتم. شهری توریستی که به ونیز بلژیک معروف بود. وقت زیادی نداشتیم و باید سریع شهر رو می دیدیم. یکی از بزرگترین لذت ها برای ما قدم زدن تو این شهرهای زیبا بود. در مسیر رسیدن به میدان اصلی به کلیسای Sint-Jacobskerk ... دیدن ادامه ›› رفتیم و از اون دیدن کردیم. بزرگترین مشکلی که اونجا بود این بود که هیچ تابلوی راهنمایی به زبان انگلیسی نبود. در کلیسا پر بود از تابلوهای نقاشی و مجسمه های قدیمی. دوست داشتیم بدونیم چی هستن ولی نه تابلویی بود و بدتر از همه جای اروپا کسی هم انگلیسی بلد نبود.

خلاصه از میون ساختمان ها و کوچه هایی قدیمی، قدم زنان خودمون رو به میدان اصلی شهر به نام میدان Market رسوندیم. میدانی بسیار شلوغ که پر بود از توریستهایی که در اون در حال تردد بودند، جنوب میدان قلعه ای قرارداشت که از اون دیدن کردیم.
این میدون شلوغ ولی زیبا یه جورایی منو یاد میدان امام اصفهان مینداخت، اونم به علت اینکه در میدان گاری های وجود داشتن که توریست ها رو جا به جا میکردن و برای گردش می بردند. قدم زنان به سمت میدان Burg رفتیم، در مسیر مغازه های فروش صنایع دستی و صد البته شکلات فروشی های زیاد و رنگارنگی وجود داشت.

این شهر کمی شبیه به ونیز و خوب صد البته کل شهرهای هلند بود. و از همه جا کانال های آب رد میشد، و میشد در اونها با قایق تردد کرد. خیلی دوست داشتیم به کلیسای معروفی که می گفتن یک قطره از خون حضرت مسیح رو نگه میداره بریم (راست و دروغ با خودشون) ولی وقتمون اجازه نمیداد بیشتر از این در این شهر زیبا بمونیم. باید خودمون رو به بروکسل میرسوندیم. پس حرکت کردیم و در راه طبق معمول حدود ۶ بعد از ظهر ناهار خوردیم. بنزین نداشتیم و برای بنزین زدن به پمپ بنزین رفتیم. به اولین مشکلمون در بلژیک برخوردیم. پمپ بنزین ها اتومات بودن و پرداختهاشون با کارت اعتباری انجام میشد و مسئولی هم در آنها وجود نداشت. به چند پمپ بنزین رفتیم و به همین مشکل برخوردیم. تقریبا بنزینمون تموم شده بود. درمونده در یکی از پمپ بنزین ها ایستادیم به امید اینکه کسی بیاد و ما بهش پول بدیم و از کارتش استفاده کنیم. چند ماشین اومدن و با زبون ایما و اشاره بهشون حالی کردیم که چی میخوایم ولی هیچ کس قبول نکرد. بعد از حدود ۲ ساعت که اونجا بودیم بالاخره تونستیم رئیس یکی از مارکت های اون اطراف رو راضی کنیم و اومد با کارت اون بنزین زدیم بالاخره. حدود ۸ شب بود و یک ساعتی تا بروکسل مونده بود. عجله داشتیم چون باید خونه خاله من میرفتیم و باز اتفاق بدتر اینکه فقط آدرس خونش رو داشتیم و تلفنی نداشتیم.
از طرف دیگر مشکلی بزرگ تر ظاهرا به سراغ ما اومده بود. ماشین داشت بد کار می کرد و دائم ریپ میزد. نگران به مسیر ادامه دادیم. به لطف GPS قدرتنمد تا دم در خونه خاله رفتیم و داخل کوچه که رسیدیم ماشین خاموش شد! و روشن نشد. همونجا پارک کردیم و زنگ در خونه خاله رو زدیم به امید اینکه خونه باشه.





برای دیدن تصاویر به سایت پارسیس مراجعه نمایید.

نویسنده: سعید عمرانی
http://www.parsis.ir
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید