سفرنامه دور اروپا ۱۱: چک (بخش سوم)
صبح روز ۱۵ام سفر در پراگ از خواب بیدار شدیم. اولین کاری که کردیم این بود که به یک بانک برای تبدیل یورو به کرونا رفتیم. بعد هم با قطار خودمونو به مرکز شهر رسوندیم و مستقیم به میدان واسلاوسکی رفتیم دوباره. در انتهای خیابان منتهی به میدان یک بازارچه کوچیک و سنتی بود، با عبور از اون وارد زیبایی های پراگ شدیم.
اولین سورپرایز این شهر رو آسمون برامون رقم زد. در حالی که تا روز قبل از شدت گرما در حال کباب شدن بودیم، ناگهان هوا ابری شد و دمای هوا تا حدود بیست درجه ای فکر می کنم پایین اومد و کم کم بارون آرومی شروع شد. هوا کمی سرد شده بود. اما نمی شد دیدن پراگ رو از دست داد. همه جا پر بود از جمعیت. هر قسمتی هرکسی هر کاری بلد بود انجام میداد تا بتونه پولی دربیاره، از تئاترهای خیابانی گرفته تا اجرای موسیقی های محلی و حتی گدایی! اون هم با هنرنمایی بی
... دیدن ادامه ››
نظیر سگ گدا!
واقعیت اینه نمی تونم خیلی از پراگ بنویسم، چون نمیشه نوشته و فقط و فقط باید دید. این شهر واقعا رویایی بود.بعد از دیدن ساختمان شهرداری و ساعت معروف اون آروم آروم به سمت پل چارلز رفتیم. پلی قدیمی با مجسمه هایی با مضامین مسیحیت. برام جالب بود که اکثر مجسمه هایی که توی این شهر بود، بیانگر شکنجه، ترس و وحشت بود… بر روی پل پر بود از نقاشان و دست فروش ها.
یکی دیگه از زیبایی های پراگ این بود که کل این شهر سنگ فرش شده بود. در انتهای پل چارلز هم تعداد زیادی اتومبیل قدیمی برای گشت و گذار در پراگ ایستاده بودند. بارون هم شدت زیادی گرفته بود، مجبور شدیم جایی مسقف بایستیم تا از شدت بارون کم بشه. این شهر پر از کافه بود، به کافه ای عربی برای خوردن چای! رفتیم. توی اون سرما خوردن چایی و گرم شدن بدنمون حسابی چسبید.
ساعت ها توی این شهر زیبا قدم زدیم و نزدیک غروب به کمپ سایت برگشتیم. چادر رو صبح جمع نکرده بودیم و دوباره با صحنه وین مواجه شدیم. داخل چادر آب رفته بود. خلاصه چادر رو خشک کردیم و دورتا دور اونو با سفره یک بار مصرف آب بندی کردیم! نکته جالب چادر ما ۱۰۰% واتر پروفی بود که بزرگ روی اون نوشته بود! اما بعد از آب بندی دیگه مشکلی نداشت و بعد از کمی وقت گذرونی در کمپ سایت به خواب رفتیم. فردا باید به سمت آلمان حرکت می کردیم.
در مورد پراگ، این شهر یک ساحر واقعیست، بعید می دونم کسی پا به پراگ بذاره و مسحور این شهر زیبا نشه. برای دیدن پراگ باز هم خواهم رفت.
برای دیدن تصاویر به سایت پارسیس مراجعه نمایید.
نویسنده: سعید عمرانی
http://www.parsis.ir