در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال صبا صالحیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:54:56
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اجراهای آخرِ وقت معمولاً انتخابم نیست. بی‌نهایت خسته بودم و تاخیرِ نیم ساعته‌ هم به قدری خسته‌ترم کرد که چند بار از ذهنم گذشت چشمام رو ببندم و بی‌خیالِ اجرا بشم. در نتیجه با کمترین دقتِ ممکن کار رو تماشا کردم و متاسفانه بعضی از داستان‌های موازی رو از دست دادم.

داستان و ایده‌ی اجرایی رو دوست داشتم ولی بازی‌ها به جز یکی دو مورد بسیار کم‌انرژی و بدونِ لحن بود و اوایلِ اجرا کاملاً توی ذوقم خورد. از اواسطِ کار با داستان ارتباطم برقرار شد و تا حدی که ازم برمیومد سعی کردم اجرا رو دنبال کنم.

ورودِ بازیگرِ نقشِ دختربچه خوشحالم کرد... بازیِ رَوون و راحت و تناسبِ اجرا با نقش برای من دوست‌داشتنی بود و به تنهایی باعث شد نظرم در موردِ کلیتِ اجرا یه مقدار مثبت‌تر ... دیدن ادامه ›› بشه.

و در آخر ممنون از توجهِ گروه به مخاطب... هم برای توضیحی که در موردِ تاخیر داده شد (تاخیرِ گروهِ قبلی در تحویلِ سالن و بارندگی) و همین‌طور بابتِ اینکه آخرِ اجرا به تماشاگرانی که منتظرِ رسیدنِ ماشین و اسنپ بودن این امکان داده شد تا به دلیلِ بارندگی چند دقیقه‌ای توی سالن بمونن.
این ماجرای تأخیر از شب اول اجرا بوده! به نظرم این برمی‌گرده به برنامه‌ریزی سالن که باید درست بشه خب. نمیشه یک ماه این اتفاق هر شب بیفته که آخه...
۳ روز پیش، چهارشنبه
صبا صالحیان
🙂🤦🏻‍♀️ شایدم با این کار میزانِ صبر و وفاداریِ مخاطب رو می‌سنجن 😅
البته که من اعتراض کردم🫣🫣
دلیلشون دیر تحویل دادن گروه قبلی بود
۲ روز پیش، پنجشنبه
پونه ٢٥
البته که من اعتراض کردم🫣🫣 دلیلشون دیر تحویل دادن گروه قبلی بود
بله، دیشب هم به همین دلیل بود.


قدیما تصمیم گرفته بودم اگه اجرایی تاخیرش از یه حدی گذشت، برم اعتراض کنم و بلیتم رو پس بدم و بخوام مبلغش رو بهم برگردونن (که بعید می‌دونم این کار رو بکنن گروه‌ها) و بعدم از دیدنِ اجرا ... دیدن ادامه ›› انصراف بدم.

بعدش کلاً تئاتر دیدن کنسل شد و ایده‌ام رو فراموش کردم!!!

الان که دوباره یادم اومد، شاید از این به بعد همین کار رو بکنم... فقط نمی‌دونم تا چند دقیقه تاخیر رو مجاز بدونم که خیلی سخت‌گیرانه نباشه 😅
۲ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند سال پیش، "لاموزیکا سوم" برام یه جوری بود مثلِ فالِ حافظ... مطمئن نبودم می‌فهممش، ولی هر جاش که دست می‌ذاشتم به حال و احوالِ اون ... دیدن ادامه ›› روزام ربط داشت... و امشب "بونکر" هم دقیقاً همین بود!

بغض می‌کنم، یه چیزی توی گلومه که نمی‌دونم چیه، سخت می‌خندم، با خودم حرف می‌زنم... و هر وقت فکر می‌کنم همه چی بهتره، دوباره آب می‌چرخه و برمی‌گرده بالا...

کسی قیمتِ بونکرِ دستِ دو نداره؟
درود صبا...
قیمت ندارم...
https://www.sheypoor.com/l/%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D
9%84%D8%B1-%D8%A8%D9%88%D9%86%DA%A9%D8%B1
ولی لینک بالا را بگرد، فکر کنم قیمت دستت میاد...
H.M.kiani2
ارادت... حال اگر میکسر بخوای انتخاب هات بیشتر میشن.. همون کار واسه ات میکنه...
مرسی، اگه بونکر پیدا نشد مشورت می‌گیرم ازتون 😁✌️
صبا صالحیان
مرسی، اگه بونکر پیدا نشد مشورت می‌گیرم ازتون 😁✌️
👍👌
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرا مفرح و شاد بود ولی برای من متوسط... شاید توقع داشتم داستانش جذاب‌تر باشه یا مثلاً آخرش جالب‌تر تموم بشه.
قسمتِ فلش‌بک جذاب بود و اگه طولانی‌تر بود یا بازم تکرار می‌شد در طولِ اجرا، جذاب‌تر هم می‌شد.
و مرسی از استقبال و بدرقه‌ی گرم و صمیمی‌تون :)
فقط داشتم فکر می‌‌کردم چقدر خوشحال‌تر می‌شدم اگه موقعِ خدافظی نفری یه عروسکِ فلش‌بکِ غول رو بهمون می‌دادین ☺️ خیلی خوشگل بود با اون لباسِ گلگلی 😍
قدمتون رو چشم
خوشحالیم که بهتون بد نگذشته
راستش عروسک که اصلا قابلی نداشت اما مسئله‌ای که باعث میشه نتونیم به همه هدیه بدیم، اینه که قیمت هر کدوم از اون عروسکا الان حدود سه تا چهار میلیونه :)
☺️🌹🙏✨️
مهدی ملکی (سیاه)
قدمتون رو چشم خوشحالیم که بهتون بد نگذشته راستش عروسک که اصلا قابلی نداشت اما مسئله‌ای که باعث میشه نتونیم به همه هدیه بدیم، اینه که قیمت هر کدوم از اون عروسکا الان حدود سه تا چهار میلیونه ...
در راستایِ تکریمِ تماشاگران، فکر کردم شاید ایده‌ی خوبی باشه 😎😁
ولی خب نه، انصافاً خیلی زیادی گرونه 😅


البته منظورِ جدی نداشتم در موردِ هدیه‌ی یادگاری 😉 فقط خواستم بگم عروسکِ غول خیلی دوست‌داشتنی بود 😊

موفق و شاد باشید 🍀
صبا صالحیان
در راستایِ تکریمِ تماشاگران، فکر کردم شاید ایده‌ی خوبی باشه 😎😁 ولی خب نه، انصافاً خیلی زیادی گرونه 😅 البته منظورِ جدی نداشتم در موردِ هدیه‌ی یادگاری 😉 فقط خواستم بگم عروسکِ غول خیلی دوست‌داشتنی ...
بله متوجه منظورتون شدم
کاش می‌تونستیم :)
برقرار باشید🌹🙏✨️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پلانِ سالن رو که در روزهای مختلف چک کردم، به نظرم اومد عده‌ای از خریداران ردیف‌های ۱۰ و ۱۱ رو به عنوانِ ردیف‌های اول و دوم در نظر گرفتن و به اشتباه افتادن در خریدِ بلیتشون.

گفتم شاید بد نباشه مثلِ اغلبِ اجراها، پلان رو جوری در صفحه قرار بدید که صحنه‌ی اجرا بالا قرار بگیره که این اشتباهِ ناخودآگاه اتفاق نیفته.
درود بر شما
از دقت شما سپاسگزاریم. با خریداران محترم تماس گرفته شد و جابجا شدند.
البته محل صحنه اجرا و شماره‌های ردیف به شکل شفاف در پلان طراحی شده است.
گروه همیاری
درود بر شما از دقت شما سپاسگزاریم. با خریداران محترم تماس گرفته شد و جابجا شدند. البته محل صحنه اجرا و شماره‌های ردیف به شکل شفاف در پلان طراحی شده است.
بله، پلان مشخصه، مخصوصاً برای کاربرانِ مقیمِ تیوال 😁
ولی رهگذرها ممکنه به اشتباه بیفتن، که ایشالا نمیفتن 😂

ممنون از پیگیریتون 🙏🍀
گروه همیاری
درود بر شما از دقت شما سپاسگزاریم. با خریداران محترم تماس گرفته شد و جابجا شدند. البته محل صحنه اجرا و شماره‌های ردیف به شکل شفاف در پلان طراحی شده است.
درود اما این خطا دید اصلاح کنید البته اگر ... اگر .. مگر ...
۶ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام تیوال، سلام همیاری، خوبین؟

من یه مسئله‌ی شخصی دارم و فکر کردم می‌تونم در موردش پیشنهادی رو مطرح کنم که شاید بتونین مشکلم رو حل کنین 😁

اون قدیمایِ تیوال، به جایِ سیستمِ امتیازدهیِ ستاره‌ای، دو تا گزینه‌ بود؛
گزینه‌ی "دوست داشتم" برای اجراهایی که ازشون لذت برده بودیم و گزینه‌ی "دیدم" برایِ اجراهایی که یا بد و ضعیف بودن یا اصلاً اون اجرا سبک و سلیقه‌ی ما نبوده یا به هر دلیلی نمی‌تونستیم بگیم که دوست ... دیدن ادامه ›› داشتیمش.

حالا، مشکلم چیه؟
بعضی وقتا اجراهایی رو می‌بینم که ارتباطی باهاشون برقرار نمی‌کنم و خارج از فضایِ ذهنیِ من هستن. نمی‌تونم بگم دوست‌ داشتمشون که بخوام امتیازِ ۳ و ۴ و ۵ بهشون بدم و از طرفی هم نمی‌تونم بگم اون اجرا "ضعیف" یا "بد" بوده که بهشون امتیازِ ۱ و ۲ بدم... اما... در نهایت مجبورم امتیاز بدم چون دلم می‌خواد سابقه‌ی دیدنِ اون کار تویِ پروفایلم ثبت بشه! پس به ناچار مجبورم امتیازِ ۳ رو انتخاب کنم برایِ این نوع اجراها که خودم می‌دونم امتیازی نیست که واقعاً انتخابم باشه.

و پیشنهادم چیه؟
لطفاً اگه ممکنه، گزینه‌ی "دیدم" رو دوباره به سیستمِ امتیازدهی برگردونین، یا یه چیزی جایگزینش کنین با همون عملکرد.
مثلاً یه "ستاره‌ی بی‌امتیاز"
یا مثلاً یه گزینه‌ی "والا چی بگم🙄"
یا یه گزینه‌‌ی "صبا صالحیان این اجرا را دیده‌است." 😁
یا هر چیزی که به نظرِ خودتون می‌تونه کاربردی باشه.


خسته نباشین
و پیشاپیش مرسی از توجهِ شما 🍀😌
میگم قدیم دوست داشتم، دیدم، و دوست نداشتم بود دیگه، درسته؟!
بعد شد یک، دو، و سه ستاره که ما همون معنی رو ازش دریافت می‌کردیم.
بعدش شد ۵ تا ستاره...
الآن حدوداً همون ۳ ستاره‌ای که می‌زنی معنا رو منتقل می‌کنه به نظرم😊😊
اما اینکه کلاً یه گزینهٔ دیدم فارغ از امتیازدهی به سیستم برگرده و فقط توی پروفایل آدم ثبت بشه فوق‌العاده پیشنهاد کاربردی و خوبیه.
امیرمسعود فدائی
میگم قدیم دوست داشتم، دیدم، و دوست نداشتم بود دیگه، درسته؟! بعد شد یک، دو، و سه ستاره که ما همون معنی رو ازش دریافت می‌کردیم. بعدش شد ۵ تا ستاره... الآن حدوداً همون ۳ ستاره‌ای که می‌زنی معنا ...
آره، درست میگی 🤓 گزینه‌ی دوست نداشتم یادم نبود 👌

با این سیستم امتیازدهی، امتیازِ ۳ تنها انتخابیه که می‌تونم داشته باشم.
ولی به هر حال باز معنیش این میشه که "اجرای بدی نبود، متوسط بود، دوست داشتمش ولی عالی نبود"...
که خب مسئله‌ی من جاییه که صرفاً ارتباطم با اجرا برقرار نمیشه. یعنی شاید بتونم بگم بازی‌ها، صحنه، نور خوب بود، ولی من اصلاً نفهمیدمش 😁 فقط "دیدم" و بیشتر از این به اجرا وصل نشدم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تئاترهایی که بدونِ ادا و بدونِ تلاش برای پیچیده و عجیب‌غریب بودن، حرف‌هایی از زندگیِ واقعی رو میگن، اغلب برای من دوست‌داشتنی هستن و "انگلیسی" ... دیدن ادامه ›› از همین اجراهاس...
همه چی متعادل، همه چی به اندازه، همه چی درست...
حداقل برای من که این‌طور بود.

به عنوانِ یه آدمِ [نسبتاً] ضدِ مهاجرت، غمِ "رویا" رو می‌فهمم و حرف‌های "امید" که شاید به نظر شعاری بیاد رو کاملاً درک می‌کنم...

و آرزو می‌کنم کسی مثلِ "امید" توی زندگیِ همه‌مون باشه... حامی، راضی، خوشحال.
صبا خانوم سلام
مرسی که تشریف آوردید
خوشحالم که دوست داشتید کار و
نظر لطف شماست
فراز غلامی
صبا خانوم سلام مرسی که تشریف آوردید خوشحالم که دوست داشتید کار و نظر لطف شماست
سلام جناب غلامی، ممنون از توجهِ شما 🙏
امیدوارم در اجراهای بعدی هم موفق باشید 🍀
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا اواسطِ اجرا با بازی همراه شدم. هر چند که رمزگشایی‌ها خیلی ساده اتفاق میفتاد ولی از جلو رفتنِ هر مرحله و کشفِ قصه لذت بردم... فقط آخرایِ داستان و پایان‌بندی رو نپسندیدم و اصلاً توقعِ چنین جوابی رو نداشتم.
فکر می‌کنم ایده‌ی کار خیلی جذاب بود و می‌شد بیشتر روی گره‌ی قصه کار کرد تا پایانِ کار هم جذاب‌تر بشه.
در کل از اون اجراهایی بود که از دیدنش راضی هستم ولی می‌تونستم راضی‌تر هم باشم 😄


و یه نکته هم در موردِ زمانِ اجرا
مدت زمانِ کار یک ساعت اعلام شده ولی اجرا ساعتِ ۸:۳۰ تموم شد. چند دقیقه‌ای تاخیر وجود داشت ولی به نظرم زمانِ اجرا هم بیشتر از ... دیدن ادامه ›› ۶۰ دقیقه بود.
در صورتِ امکان زمانِ اعلام‌شده در برگه‌ی نمایش رو برای اجراهای باقی‌مونده اصلاح کنید که افرادِ دیگه‌ای هم مثلِ بنده با برنامه‌ریزی‌شون برای بعد از اجرا به مشکل نخورن.
با تشکر



[...چون چشمام خیلی وقته بسته بودن... می‌ترسم اگه بازشون کنمم نتونم چیزی ببینم...]
ولی من حس میکنم هنوزم ما از پشت پلکای بسته داریم به همه چی نگاه میکنیم ..

چه خوب که اجرا رو دوست داشتین .
میثم هنزکی
ولی من حس میکنم هنوزم ما از پشت پلکای بسته داریم به همه چی نگاه میکنیم .. چه خوب که اجرا رو دوست داشتین .
انقدر این مدت با پیش‌فرضِ "دوست ندارم" واردِ سالن میشم، خودمم سورپرایز شدم که دوست داشتمش 😅✌️
صبا صالحیان
انقدر این مدت با پیش‌فرضِ "دوست ندارم" واردِ سالن میشم، خودمم سورپرایز شدم که دوست داشتمش 😅✌️
“ دوست نداشتن “ طریقت همه ی ماست راحت باشین 😂
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمیشه این اجرا رو با "سبُکی" مقایسه نکرد... موضوع، سبکِ اجرا، لحن و بعضی صحنه‌ها اشتراکِ خیلی زیادی با "سبُکی" دارن که برای من، هم یه‌جورایی خوب و دوست‌داشتنی بود، چون ناخودآگاه خاطره‌ی خوشِ اون اجرا برام زنده شد... و هم این شباهت و تکرار بر خلافِ انتظارم بود و ترجیح می‌دادم که این اتفاق نیفته، چون به نظرم بِکر بودنِ سبُکی رو از بین می‌بره.

اما خودِ "قلبِ نارنگی"... اجرای شیرینیه... ساده و قصه‌گو... می‌تونی باهاش بخندی و هم‌زمان یادِ عزیزایی باشی که از دست رفتن... می‌تونی بخندی و هم‌زمان یادت بیاد که تو هم خیلی وقتا [از رسیدن به آرزوهات ترسیدی]...می‌تونی بخندی و فکر کنی اگه فردا نباشم یا اگه فردا نباشن چی؟؟

تنها چیزی که برایِ شخصِ من گاهی تو ذوق می‌زد این بود که یه جاهایی موقعیت‌ها و تصویرسازی‌های فرعی اونقدر زیاد یا طولانی میشه که داستان از مسیرش خارج میشه...
یه جاهایی هم سرعتِ دیالوگا خیلی زیادی بالاس 😄 لطفاً یه کمی آهسته برانید 😅



و جدا از همه‌ی اینا، خیلی خوشحال شدم از دیدنتون، خانواده‌ی عزیزِ سبُکی ❤️


[...امیدوارم تو هم ادامه بدهی و در نهایت بگویی چه خوش گذشت.]
خانوم صالحیان عزیز 😍کجایید شما دوستان قدیمی🥲
صبا صالحیان
مرسی مرسی 🥰😇 چشم، سعی می‌کنم 😅✌️ ایشالا بعد از این مدتِ طولانی یه وقتی شما رو هم ببینیم 🤓🤭
باعث افتخاره برای من و امیدوارم بزودی اتفاق بیوفته 🌱
میثم هنزکی
باعث افتخاره برای من و امیدوارم بزودی اتفاق بیوفته 🌱
قربونِ شما 😅🙋🏻‍♀️ افتخار از ماست 😄
به زودی ایشالا 🍀✌️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیروز به ناگهانی‌ترین شکلِ ممکن، یک ساعت مونده به اجرا، به پیشنهادِ دوستم رفتیم و اجرایِ دوستش رو دیدیم :)
بعد از مدت‌ها، دیدنِ کارِ کودک و همراه شدن با بچه‌های توی سالن به من خیلی چسبید.

یه روایت از بزِ زنگوله‌پا، از نوعِ شاد و موزیکال و رنگی‌رنگی...
احتمالاً برای بچه‌های زیرِ ۷ سال جذاب‌تره و می‌تونن با موسیقی و فضایِ شادش همراه بشن.

فقط مامانِ عزیز، بابایِ عزیز، بزرگ‌ترِ عزیز...
چرا فکر می‌کنین بچه‌‌هاتون رو باید با گونی گونی خوراکی بیارین توی سالنِ تئاتر؟؟
چرا وقتی بچه‌تون حواسش به نمایشه و داره داستان رو دنبال ... دیدن ادامه ›› می‌کنه و خوراکی نمی‌خواد ازتون، دونه دونه پاکت‌های چیپس و پفک و پاستیل رو باز می‌کنین میدین دستش که حواسش پرت بشه به خوراکیش؟؟
چرا وقتی بچه ازتون یه سوال در موردِ داستانِ نمایش می‌پرسه دعواش می‌کنین؟ ولی خودتون بی‌وقفه با صدایِ پاکت‌ها و کیسه‌های خوراکی تمرکزِ بقیه رو به هم می‌زنید؟
قبل از تئاتر، بچه‌ها رو با خوراکی‌های سالم سیر کنید و از الان بهشون یاد بدید که توی سالنِ نمایش نباید خوراکی بخورن...
و بدونید سوال پرسیدنِ بچه‌ها موقعِ تماشای تئاتر خیلی طبیعیه... به جایِ دعوا کردن، خیلی آروم بهشون جواب بدین.

یه آقا کوچولویِ خیلی قشنگ با بلوزِ طوسی به همراهِ مادرش توی سالن بود که با اشتیاقِ زیاد داستان رو دنبال می‌کرد، هیجان داشت، خوراکی نمی‌خورد و گاهی هم سوال می‌پرسید...
کاش همه مثلِ همین آقا کوچولو تئاتر ببینن..‌. چه بچه و چه بزرگ...
میدونید جالبیش اینجاست که اگه پدری یا مادری این رفتارهای درست رو که شما بهش اشاره کردید به کودکش آموزش بده ، بقیه‌ی پدر مادرا با تعجب بهش نگاه میکنن یا هرهر بهش می‌خندن که مگه بچه رو اسیر گرفتی؟!کلا معانیه خیلی چیزا تو فرهنگ ما عوض شده!!!
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
صبا صالحیان
به قولِ دوستم، بچه‌ها خودشون فرهنگ دارن، بزرگ‌ترا باعث میشن بی‌فرهنگ بشن!! دو تا گروهِ جدا که هر کدوم چند تا بچه و دو تا مامان بودن هی مامانا خوراکی باز می‌کردن و بینِ بچه‌ها دست به دست می‌کردن ...
دقیقا خیلی از بچه‌های کوچیک خودشون رعایت می‌کنن...
والدین به اندازه‌ی یه تهران - دامغان خوراکی برمیدارن میان تو سالن بعد کیف هم می‌کنن که دارن به بچه‌شون میرسن اونم با چیپس و پفک و پاستیل...

پ.ن : اون پسر بچه تیوالیه خوبی خواهد شد :)
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
محمدرضا بخشی
دقیقا خیلی از بچه‌های کوچیک خودشون رعایت می‌کنن... والدین به اندازه‌ی یه تهران - دامغان خوراکی برمیدارن میان تو سالن بعد کیف هم می‌کنن که دارن به بچه‌شون میرسن اونم با چیپس و پفک و پاستیل... پ.ن ...
تهران - دامغان 😂😂😂 دقیقاً 👌

بله بله... اتفاقاً منم به صورتِ یه تیوالیِ بالقوه دیدمش اون پسر رو 😇
تلاش هم کردم به مادرش بگم که سعی کنن این عادتِ تئاتر دیدن رو حفظ کنن، ولی متاسفانه توی شلوغیِ بعد از اجرا صدامو نشنیدن.
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از صدایِ نفس‌های عمیق و سنگین که در طولِ اجرا مدام تکرار می‌شد، میشه فهمید که همه چقدر دل‌های پُری داریم، چقدر خسته‌ایم، چقدر دلتنگیم... [فَتیگ] رو باید جدی گرفت، قبل از اینکه خودمون یا دیگران رو ویران کنیم...
.
.
مجموعِ اجرا رو دوست داشتم و حتی با وجودِ طولانی بودنِ زمانِ اجرا احساسِ خستگی نکردم. اما اگه من اجازه‌ی دخالت در کارگردانیِ این کار رو داشتم هم بخشِ نوازنده‌ی گیتار رو حذف می‌کردم (با اینکه دوست‌داشتنی بود ولی به نظرم خیلی فضای متفاوتی از بقیه‌ی اجرا داشت) و هم اینکه از حجمِ شوخی‌ها و تلاش برای خندوندن کم می‌کردم تا مخاطب فرصتِ بیشتری برای فکر کردن داشته ... دیدن ادامه ›› باشه.
.
.
خیلی ساله که جوادِ مولانیا در نظرم انسانِ محترم ‌و ارزشمندیه ولی تا حالا هیچ‌ اجرایی از ایشون -چه در مقامِ بازیگر و چه در مقامِ کارگردان- ندیده بودم... خوشحالم که بالاخره فرصت شد و این اتفاق افتاد... و چقدر دوست‌داشتنی بود که ایشونم همراهِ ما اجرا رو دیدن :)

و بسیار بسیار خوشحال شدم از دیدنِ مریمِ داننده‌فردِ گرامی، یک آشنا از زمان‌هایِ نسبتاً دووور، که برای من خاطراتِ خوشِ سال‌ها قبل رو زنده می‌کنن... و امیدوارم بازم رویِ صحنه ببینمشون :)
صبای عزیز نوشته‌ی شما از همان پاراگراف اول بسیار برای ما دلچسب بود. خوشحالیم که به مهمونی ما اومدین🙏🏻 با دوست داریم امید رو تزریق کنیم تو این روزهای تلخ و ناامیدی. دوست داریم حس کنین می‌تونین دل‌های پر‌تون رو پیش ما خالی کنین. چیزی شبیه یه تراپی…♥️
ممنونیم از اینکه برامون نوشتین✨
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
نماینده اثر  
صبای عزیز نوشته‌ی شما از همان پاراگراف اول بسیار برای ما دلچسب بود. خوشحالیم که به مهمونی ما اومدین🙏🏻 با دوست داریم امید رو تزریق کنیم تو این روزهای تلخ و ناامیدی. دوست داریم حس کنین می‌تونین ...
ممنونم از توجهتون و حالِ خوبِ مهمونیتون 🍀🌟🌸
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همون چند دقیقه‌ی اولِ اجرا یه لحظه از ذهنم گذشت که اگه قرار بود یه روزی من کارگردان بشم، احتمالاً سبکِ انتخابیم یه چیزی می‌شد شبیهِ کوروشِ سلیمانی... داستان‌هایی که می‌فهمم، دیالو‌گ‌هایی که می‌فهمم، دکورهایی که می‌فهمم... همه چی خودمونی و واقعی و شبیهِ زندگی‌های روزمره، با یه کمی اغراق و یه کمی طنز.

پس در نتیجه... مشخصه که این اجرا رو دوست داشتم و فکر می‌کنم به نسبتِ کارهای قبلیِ جنابِ سلیمانی پخته‌تر و دلچسب‌تر هم بود...

و بسیار بسیار خوشحال شدم از دیدنِ اجرایِ رامینِ ناصرنصیر... اجراهای قبلی که از ایشون دیده بودم انقدر زمان ازش گذشته که فکر می‌کردم تا حالا کاری ازشون ندیدم! اما قول میدم دیگه آقایِ دووالِ گیج و ساده رو فراموش ... دیدن ادامه ›› نکنم! :)
.
.
.
.
و چقدر دلم برای ایرانشهر تنگ شده بود...
۲۴ شهریورِ ۱۴۰۱ که از ایرانشهر برگشتم خونه اصلاً فکر نمی‌کردم تا دفعه‌ی بعدی که از لابلایِ درختا و گربه‌های پارک رد میشم و واردِ این ساختمون میشم و به خانومِ خوش‌رویِ توی گیشه سلام می‌کنم و بلیتم رو پرینت می‌گیرم انقدر زمان گذشته باشه...
امشب که واردِ ساختمونِ ایرانشهر شدم ناخودآگاه یادِ این جمله افتادم:
"وطن یعنی اینکه نباید همه‌ی این‌ها اتفاق می‌افتاد."
صبا
خیلی خوشحالم لذت بردی... خیلی خوشحالم حالت خوب بوده... 🥰💖




پ.ن
ناظرزاده‌ی عزیزِ عزیزمون😍
۲۷ دی ۱۴۰۲
مهرنوش نوری
چه خوب که فرمودین از آقای سلیمانیه من یادم رفته بود. آقای رضا بهبودی خیلی جاشون روی صحنه خالیه.
از بازیگرها رضا بهبودی، افشین هاشمی، علی عمرانی، حسن معجونی، هوتن شکیبا، پیام دهکردی، رضا مولایی، احمد ساعتچیان، هومن برق نورد، بهرام افشاری، هدایت هاشمی، امیر جعفری، احمد مهران فر، حمید رضا آذرنگ، بابک حمیدیان، علی سرابی، نوید محمد زاده، میرسعید مولویان، الهام کردا، پانته آ پناهی ها و ...
و از کارگردانها رضا ثروتی، حسن معجونی، محمد مساوات، رضا گوران، مسعود دلخواه، سهراب سلیمی، محمد رضایی راد، اشکان خیل نژاد، یوسف باپیری، سیاوش پاکراه، پارسا پیروزفر و البته کلی اسم دیگه که از یک سال تا چند ساله که از صحنه دور هستن و امیدوارم که باز هم به زودی درخشان روی صحنه ببینمشون!
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
محمد مهدی فتحیان
از بازیگرها رضا بهبودی، افشین هاشمی، علی عمرانی، حسن معجونی، هوتن شکیبا، پیام دهکردی، رضا مولایی، احمد ساعتچیان، هومن برق نورد، بهرام افشاری، هدایت هاشمی، امیر جعفری، احمد مهران فر، حمید رضا ...
چقدر ناامیدکننده، هر روز تیوال رو چک میکنیم به امید دیدن این اسامی
امیدوارم دوباره ببینیمشو.
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه خبرِ بد بهمون بده.
همه‌مون موقتی هستیم.

یه خبرِ خوب بهمون بده.
همه‌مون موقتی هستیم.
.
.
فکر کنم این اجرا رو اگه از آخر به اول می‌دیدم ... دیدن ادامه ›› بیشتر می‌تونستم دوست داشته باشمش. به وضوح حسِ چند دقیقه‌ی پایانی، پررنگ‌تر و متفاوت از بقیه‌ی کار بود.

نمی‌دونم تصمیم این بوده که این اجرا «در ادامه‌ی سبُکی» باشه، یا یه کارِ مستقل. ولی به شخصه ترجیح می‌دادم اشتراکِ کمتری بینِ این اجرا و «سبُکی» ببینم؛ چون وقتی فضا و شیوه‌ی اجرایِ دو تا کار شبیه به هم باشه، آدم ناخودآگاه سعی می‌کنه دو تا داستان رو به هم وصل کنه... که اینجا این اتصال اتفاق نمیفته و قصه گُم میشه.

انرژیِ اجرا خوب بود، بازی‌ها هم بی‌ایراد (مخصوصاً با توجه به نبودِ دکور و وسایلِ صحنه)، شوخی‌ها و شیرینیِ اجرا هم به اندازه بود، ولی قصه پراکنده و بدونِ هیجان پیش می‌رفت... یا حداقل برای من این‌طور بود. و اگه بخوام خیلی صادقانه بنویسم، داستان اصلاً من رو درگیر نکرد.

شایدم اگه بی‌حوصلگیِ این روزام نبود، حس و نظرِ دیگه‌ای می‌داشتم..‌‌.


خوشحال شدم از دیدنتون. :)
سالنِ ۳ شهرزاد، یک‌ سال بعد.
.
.
.
کاین عمر طی نمودیم، اندر امیدواری
فردا ۱۰ ساله میشم.
قرار بود دیوار رو ریسه بکشم و چراغونی کنم... اما الان اومدم بگم فعلاً خداحافظ.
هر وقت که دوباره توانِ تماشای تئاتر داشته باشم -نمی‌دونم چند روز یا چند هفته‌ی دیگه- برمی‌گردم.

فقط الان خواستم بابتِ این چند سالی که دیوار‌خوان و دیوارنویس بودم چند تا تشکر کنم.

اول، از همه‌ی شماهایی که شاید خودتونم ندونین، ولی تا همین لحظه خیلی چیزها بهم یاد دادین و تشویقم کردین به تمرینِ نوشتن، تمرینِ آرامش و تمرینِ ادب.

دوم، از همه‌ی شماهایی که بهم یاد دادین خیلی وقت‌ها میشه به جای جنگیدن، سکوت کرد... و از الان به بعد بیشتر تمرین می‌کنم تا گُزیده‌تر ... دیدن ادامه ›› حرف بزنم... شاید طول بکشه تا یاد بگیرمش، ولی سعیِ خودمو می‌کنم.

و سوم، بی‌نهایت تشکر می‌کنم از اون کاربری که انگار فقط قرار بود چند روز بیاد توی تیوال و به من بگه "تو برو خود را باش" و بعد هم بره در تاریخ محو بشه. کاربری که دیگه نیستی، بدون که بهم یاد دادی "بیشتر مراقبِ جمله‌بندی و انتخابِ کلماتم باشم، که شاید یه حرفِ معمولی یا شوخیِ ساده‌ی من برای دیگری توهین‌آمیز باشه" و بدون که هنوزم دارم تمرین می‌کنم "خودم را باشم!".
(شاید بعدتر از همیاری خواستم کامنتای اون کاربر رو برام ایمیل کنه که همیشه یادم باشه از کجا شروع کردم!)

تیوال جان، چند روز پیش جایِ دیگه‌ای برات نوشتم، نمی‌دونم دیدیش یا نه...
"تیوال" (بعد از تئاتر) تنها داراییِ شخصیِ منه که به انتخابِ خودم و از روی علاقه، و نه برای همراهی با هیچ مُد و موجی انتخابش کردم... هر جوری که می‌تونی مراقبِ این داراییِ من باش... لطفاً.
و ازت ممنونم برای تمامِ دوستی‌ها و خاطراتی که توی این چند سال بهم هدیه دادی، تیوالِ عزیز.

فعلاً به خدا می‌سپرمتون ❤️
به امیدِ روزهایی که اشک‌هایِ بی‌اختیارمون تبدیل بشن به خنده‌های بی‌نهایت ☀️
.
.
(تمرینِ کوتاه‌نویسی رو هم باید به تمرینام اضافه کنم. همیشه به نیتِ پنج_شش خط شروع می‌کنم و بعد اینجوری میشه... 🤷🏻)
.
.
* دو هفته‌اس که قصد دارم یه مدت از تیوال دور بشم. فقط صبر کردم تا امروز، چون دلم نیومد برای این ۱۰ سالگی یادگاری ننویسم... هرچند تلخ... در تلخ‌ترین شبِ #دانشگاه_شریف 🖤

** تیوال برای من با تئاتر معنی میشه. برای همین این نوشته رو هم در دسته‌بندیِ "تئاتر" قرار دادم.

*** چون بعد از نوشتنِ این مطلب صفحه‌ی تیوال رو می‌بندم، ممکنه چه زیرِ این نوشته چه هر نوشته‌ی دیگه‌ای من رو مخاطب قرار بدین و نتونم پاسخ‌گو باشم. پیشاپیش عذر می‌خوام. 🙋🏻
سرتون سلامت و امیدوارم امشب شریف کوی دانشگاه تهران ۷۸ نشود💔🙏🏻به امید بازگشت شما، یادتان باشد گاهی زمانی که دیگران ساکتند باید بلند و بلندتر فریاد زد✌🏻
۱۱ مهر ۱۴۰۱
سلام به همگی.
ممنونم از محبتِ همگیتون ❤️
ببخشید که تک‌تک جوابِ لطفِتون رو نمیدم... آرزو می‌‌کنم هر جا که هستید، خوب‌تر از مهرِ پارسال باشید... قوی‌تر و هنوز امیدوار.
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
به به . خوش برگشتین . مشتاق دیدار . نمیخواد جواب بدین . خوشحال شدم
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انگار یه خوابی می‌بینم که سر و‌ تهش خیلی معلوم نیست... می‌بینم داره چه اتفاقی میفته، ولی مطمئن نیستم که می‌فهممش یا نه. یا انگار که یه داستانِ ... دیدن ادامه ›› دو_سه خطی دارم که می‌خوام تعریفش کنم ولی انقدر هیجان دارم توی تعریف کردنش که اون دو_سه خط هی کش میاد و اصلِ داستان یادم میره.
شاید خلاصه‌ی دوکلمه‌ایش این بود: انتقامِ شیطان...
و فکر می‌کنم می‌تونست پرداختِ بهتری داشته باشه.

موسیقیِ عالی...
صدایِ بهشتیِ مارتا...
قسمتِ شمشیربازی 😁
اگه این سه تا نبود، احتمالاً اجرا برای من یه مقدار خسته‌کننده می‌شد.
و همون‌قدر که این سه مورد رو دوست داشتم، بخش‌‌هایی هم برام آزاردهنده بود. اما به هر حال همیشه استقبال می‌کنم از دیدنِ فضاهای غیرِ تکراری.

(به شخصه ترجیح می‌دادم این کار با فاصله‌ی چند ماه بعد از "آلندهٔ نازنین" اجرا می‌شد... با اینکه فضا کاملاً متفاوت بود، ولی به نظرم توی بازی‌ها قسمت‌های کاملاً مشابهی وجود داشت با بازی‌های آلندهٔ نازنین.)


* حضورِ کارگردان روی صحنه و مراقبتش از اجرا تجربه‌ی جالبی بود برای منِ بیننده. ولی شما رو به خدا به ریه‌ی خودتون رحم کنین. 😅
** از بزرگترین آرزوهام (و بزرگترین حسرتم) داشتنِ صدایی مثل مارتاس... هزار ماشالا بهت... حظ کردم... و امیدوارم بازم این صدا رو بشنوم. ❤️
صبا جان این حس مشابهت بازی در رئالیسم رو با آلنده من هم حس میکردم یعنی حتی یه جاهایی که آزاده صمدی دیالوگ میگفت به نظرم میومد انگار همین لحن و تن صدا رو توی النده هم میشنیدم
منم موافقم که کاش یکم فاصله بود ببینشون
وای از صدای مارتا🥲🥲🥲
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
سعید قدرتی
فایل صدای خانم لطفی موجوده، لطفا گوش بدین تا تصوراتتون در مورد صدای بهشتی دگرگون شه
از کجا میتونم پیدا کنم ویسش رو؟
۱۰ مهر ۱۴۰۱
هدیه عباسیان
از کجا میتونم پیدا کنم ویسش رو؟
جای خاصی نیست، دوستان لطف کرده بودن ضبطش کرده بودن و برام فرستادن
۱۰ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نه بدم اومد، نه خیلی دوست داشتمش... نسبت به گروهِ بازیگران توقعِ اجرایِ پخته‌تری رو داشتم و متاسفانه از توقعم فاصله داشت.
"هیتلرِ عصرِ ... دیدن ادامه ›› جدید". این عبارت در تمامِ طولِ اجرا توی ذهنم تکرار می‌شد و با اینکه ترکیبِ دو زمان مقداری عجیب بود، من دوست داشتمش.
اما اجرا کش‌دار، کش‌دار، کش‌دار...
بازی‌ها اغلب متوسط... به جز وحیدِ منتظری و گاهی فاطیما بهارمست، بقیه‌ی بازی‌ها برای من زیاد راضی‌کننده نبود. ولی از دیدنِ دوباره‌ی امیرِ نوروزی روی صحنه‌ی تئاتر بسیار بسیار خوشحال شدم و امیدوارم بیشتر در تئاتر ببینیمش.

کسی اسمِ تابلوها رو به ترتیب یادشه؟
من در مورد یکی دو تا از اسامی و ترتیب شک دارم

ترکیب‌بندی شماره ۸ (کاندینسکی)
شبِ پُر ستاره (ونگوگ)
زنی با چترِ آفتابی (مونه)
اتاقِ قرمز (ماتیس)
سومِ ماهِ می ۱۸۰۸ (گویا)
اتاق (اسم نقاش یادم نمیاد)
سفید روی سفید (مالویچ)

* خانومِ بغل‌دستیِ سمتِ راست، ببخشید اگه چند بار نگاهم چرخید سمتِ شما و تمرکزتون رو به هم زدم. دنبالِ اون غیرِعزیزانی بودم که بی‌وقفه صحبت می‌کردن که پیداشون کنم و سعی کنم یه لنگه کفش بهشون پرت کنم حداقل دلم خنک شه. 🤦🏻🤦🏻🤦🏻
خدا نگذره از این خودخواهانِ نامحترم
❤️🙏🏻🙏🏻❤️
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
وحید منتظری
❤️🙏🏻🙏🏻❤️
جناب منتظری گرامی عکسی از اجراتان می شود بگذارید .پوزش
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
مینا ۱۲&
جناب منتظری گرامی عکسی از اجراتان می شود بگذارید .پوزش
به زودی پنجره تیوال خواهیم داشت🙏🏻
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستانی که "شفیره" رو ندیدن یا دوست دارن دوباره ببینن...
اگه‌ دوست داشتین دورِ هم اجرا رو ببینیم، "جمعه، اولِ مهر" تشریف بیارین، خوشحال میشیم. ☺️
من نمیدونم روزهای جدیدش کی باز میشه صبا جان
ولی من تا شنبه شب سفر هستم و دسترسی ندارم به نت احتمالا
اگر تا اون زمان باز شد ، لطفا ۲ تا بلیط هم برای من بگیرین 😊
اگر بعد از شنبه باز شد که خودم میگیرم
دست شما درد نکنه✨🌻
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
خب لغو شد
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
محمدجواد کرمی
خب لغو شد
امیدوارم دفعه‌ی بعد که قرار شد ببینمتون، همه چی یه شکلِ دیگه باشه. #آرزو #معجزه
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کارگردان‌های خوب، گروه‌های نمایشیِ عزیز... اگه از اینجا رد میشین، خواستم بهتون بگم بیاین و یه بار دیگه "هاروی" رو اجرا کنین. لطفاً.
نمی‌دونم چرا به این متن انقدر کم توجه شده...
از سالِ ۹۵ تا الان، سوژه‌ی این کار از یادم نرفته و خیلی وقتا دلم می‌خواد باز روی صحنه ببینمش... این مدت انقدر هوسِش رو داشتم که بالاخره چند روز پیش رفتم سراغِ نمایشنامه‌اش. دلم خیلی برای "هاروی" تنگ شد و بازم دلم خواست در زندگیم یک "اِلوود" باشم... نمی‌دونم، شایدم یه کمی هستم... 🤷🏻


(من نمایشنامه‌اش رو قدیما خریده بودم و داشتم... ولی جالبه که انقدر به این متن بی‌توجهی شده که حتی خودِ نشرِ بیدگل هم نسخه‌ی فیزیکیش رو موجود نداره! ولی اگه حوصله‌ی خوندنش رو داشتین، نسخه‌ی دیجیتالش موجوده‌.)
یه چیزایی محو ازش یادمه! و یادمه که خیلی دوستش داشتم!
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
صبا صالحیان
_{#}_پشتکار 😂👌🏻
شایدم #OCD 😂😂
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
آرمین
خوب بود ۴ یا ۵ بود برای من
یادمه که یه اتفاقی افتاد اون شبی که من دیدم و یه مقداری از لذتِ اجرا رو برام از بین برد. ولی بله، کار خوبی بود.
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"سرانجام هر سفر باید از جایی شروع شود... با من بیا."

جمله‌ی ابتدایی رو دوست داشتم و بعد از اون فقط شاعرانگی‌ای بود که من هیچ چیزی ازش نفهمیدم.

کنجکاوِ دیدنِ این کار بودم، به خاطرِ اسمش و پوسترش که هر دو رو دوست دارم.
منظورِ اجرا رو درک نکردم.
فضای اتاقِ شمع و تارِ نخ برام جذاب بود.
و حالِ دمام‌نواز دوست‌داشتنی.
همین

خیلی هم گرم بود و تهویه بد ... که دیگه گفتنش الان فایده‌ای نداره.

خداوندا، این دل‌شادانِ همیشه‌خندانِ ... دیدن ادامه ›› گوشی‌به‌دستِ همیشه‌درصحنه رو به جاهای بهتری از تئاتر هدایت بفرما... جایی که هم اونا براشون بهتر باشه، هم ما.
خسته‌مون کردین که توی هر سالنی و هر سبک اجرایی همیشه هستین.
سابقه نداشته تو یک شب دو‌تا نظر یکسان داشته باشیم😊😊
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
می‌دونستی دهشناک نداریم؟ می‌دونستی من ۳۰ سال به اشتباه می‌نوشتم دهشناک تا امسال و در ۳۱ سالگی فهمیدم دهشتناکه؟ 🥲🤭🙈
آمارتو دارم دهخدای تیوال😂😂😂
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
حامد رمضانی
واااای پاچیدم از خنده خب زدی تو خال حامی جان😅😅😅 اون مفلوکی که اون شب مانش کنار تیرانداز بود من بودم 😂😂😂😂 فیلم پایان نمایش هم موجوده برای ثبت در تاریخ گرفتم
عاهااان!
یکی از گوشی به دست‌های داخلِ سالن در حین اجرای نمایش!
:)
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"به پرهای پدرم بخندم اگر معنیِ مذبذب را بدانم."

آقا، خانوم، دَمِتون گرم. بیشتر کار کنید، بیشتر کار بسازید... همین‌قدر تمرین‌شده، ... دیدن ادامه ›› همین‌قدر غیرِ تکراری. آفرین به همه‌تون.

نه طرفدارِ این سبک اجرا هستم، نه می‌تونم با کارهایی که ادبیاتی غیر از ادبیاتِ رایج و روزمره دارن زیاد ارتباط برقرار کنم. این اجرا هر دو مورد رو داشت و در نهایتِ تعجب کاملاً راضی از سالن اومدم بیرون!
دو سه جایی خارج از حوصله و سلیقه‌ی من بود. (بیشتر تک‌گویی‌های رو به مخاطب)
ظاهرِ متن هم گاهی زیادی پیچیده می‌شد که فهمیدنِش رو برای من سخت می‌کرد.
اما
به قدری عاشقِ نور و صحنه و هماهنگیتون شدم که چندین بار وسطِ اجرا آرزو کردم کاش عکاس بودم و تک‌تکِ این قاب‌ها رو ثبت می‌کردم.

چهره‌ی شیرینِ جغد و صدایِ معرکه‌ی کلاغ یادم می‌مونه... ماشالا به حنجره‌ات کلاغ جان.
کرکس و هدهد، مواظبِ سَرتون باشین لطفاً.

دمِ همه‌ی بچه‌های جنوب و دمِ همه‌ی بچه‌های خوزستان گرم.
دوباره به دیدنتون میام. 🙋🏻


* توصیه می‌کنم اگه دوست دارین قابِ صحنه رو کامل ببینین، ردیفِ ۵ یا ۶ بلیت بگیرین. من ردیف سوم بودم و برای بعضی صحنه‌ها گردنم رو زیاد چپ و راست کردم. 😁
مذبذب . [ م ُ ذَ ذَ / ذِ ] (ع ص ) رجل مذبذب ؛ مرد دودله . (منتهی الارب ). متردد بین امرین . (اقرب الموارد) (متن اللغة).یا آنکه بین اختیار صحبت دو تن متردد باشد و نتواند بر یکی از آن دو قرار گیرد. (از متن اللغة). متردد بین اقدام و احجام . (از اقرب الموارد). متردد. (غیاث اللغات ). کسی که در میانِ کردن و نکردن کاری دودل باشد. فی القرآن : مذبذبین بین ذلک ، لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء. (از اقرب الموارد). متحیر. دودل . دودله . (یادداشت مؤلف ). || بر یک حال و یک جا قرار نگرفته . (غیاث اللغات ). چیزی آونگان و جنبان . (آنندراج ). || در حیرت انداخته . به شک افتاده . (فرهنگ فارسی معین ). || دورو. منافق . (یادداشت مؤلف ). دوبهم زن . سخن چین . (فرهنگ فارسی معین ).
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
صبا صالحیان
مذبذب . [ م ُ ذَ ذَ / ذِ ] (ع ص ) رجل مذبذب ؛ مرد دودله . (منتهی الارب ). متردد بین امرین . (اقرب الموارد) (متن اللغة).یا آنکه بین اختیار صحبت دو تن متردد باشد و نتواند بر یکی از آن دو قرار گیرد. ...
دم شما هم گرم بابت این مورد
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
نوش روح و روانت 😍
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احتمالاً تا مدت‌ها ساعتِ ۷ و ۱۳ دقیقه‌ی عصرِ دوشنبه چهاردهمِ شهریور رو فراموش نمی‌کنم!
ممنون خانوم برومندِ عزیز که دیر رسیدین به سالن تا اجرا ... دیدن ادامه ›› تاخیر داشته باشه.
ممنون خانومِ عسگری و آقایِ کریم‌خان زند که حتی بلیتم رو چک نکردین و آخرین ثانیه و بدو بدو من رو فرستادین تویِ سالن.
هنوز باور نمی‌کنم که به اندازه‌ی مسیرِ تهران تا قم توی راه بودم!


اگه قصه شنیدن دوست دارین، و اگه عروسک دوست دارین، احتمالاً شما هم مثلِ من از تماشایِ این کار لذت خواهید برد.

عاشقِ مویِ سُرخِ دختر شدم 😍
و لحظه‌‌ای که عروسکِ پسرکِ چنگ‌نواز رو دیدم، خیلی سخت بود که از جام بلند نشم و نَرَم از نزدیک نگاهش کنم 😌 میشه یکی از اون عروسکِ پسرکِ چنگ‌نواز برای منم بسازین؟؟؟ 😍😍😍
خوشحالم که شبِ اولِ اجرا رو دیدم و فرصت دارم که دوباره ببینمش... مخصوصاً که به خاطرِ شرایطِ رسیدنم به سالن و تمرکزِ کم، قسمت‌هایی از قصه رو گم‌ می‌کردم...


دوستانی که در موردِ سبک و دسته‌بندیِ کار سوال داشتن...
از نظرِ من این کار رو نمیشه در دسته‌بندیِ اجرایِ عروسکی قرار داد. ولی عروسک داره.
از نظرِ من این کار رو نمیشه در دسته‌بندیِ کودک و نوجوان قرار داد. ولی قصه میگه.
اجرا بی‌کلامه... ولی قصه‌گو قصه رو روایت می‌کنه.
ترجیحاً ردیف اول بلیت بگیرین. من از ردیفِ دوم بعضی قسمت‌ها که کفِ زمین اجرا می‌شد رو نمی‌دیدم 🙂 چرا شیبِ چهارسو انقدر نامناسبه واقعاً؟؟؟


(چقدر چسبید دیدنِ خانومِ برومندِ عزیز از دووور و دیدن و گپ زدن با مریم خانوم جان و خانوم ثانی جان از نزدیک. 😇)
من اول متنتون رو خوندم باقیش افشا داشت نخوندم تا بعد، فقط بگم ترافیک وحشتناککککک شده همین.
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
سلام. منم برام فرق نمی کنه. اون چند روز فعلا آزادم
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
فریبا
سلام. منم برام فرق نمی کنه. اون چند روز فعلا آزادم
فریبا خانوم جان، قرار برای جمعه قطعی شد. اولِ مهر

این پستِ جداگانه‌اش هست
https://www.tiwall.com/wall/post/277532
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید