اجراهای آخرِ وقت معمولاً انتخابم نیست. بینهایت خسته بودم و تاخیرِ نیم ساعته هم به قدری خستهترم کرد که چند بار از ذهنم گذشت چشمام رو ببندم و بیخیالِ اجرا بشم. در نتیجه با کمترین دقتِ ممکن کار رو تماشا کردم و متاسفانه بعضی از داستانهای موازی رو از دست دادم.
داستان و ایدهی اجرایی رو دوست داشتم ولی بازیها به جز یکی دو مورد بسیار کمانرژی و بدونِ لحن بود و اوایلِ اجرا کاملاً توی ذوقم خورد. از اواسطِ کار با داستان ارتباطم برقرار شد و تا حدی که ازم برمیومد سعی کردم اجرا رو دنبال کنم.
ورودِ بازیگرِ نقشِ دختربچه خوشحالم کرد... بازیِ رَوون و راحت و تناسبِ اجرا با نقش برای من دوستداشتنی بود و به تنهایی باعث شد نظرم در موردِ کلیتِ اجرا یه مقدار مثبتتر
... دیدن ادامه ››
بشه.
و در آخر ممنون از توجهِ گروه به مخاطب... هم برای توضیحی که در موردِ تاخیر داده شد (تاخیرِ گروهِ قبلی در تحویلِ سالن و بارندگی) و همینطور بابتِ اینکه آخرِ اجرا به تماشاگرانی که منتظرِ رسیدنِ ماشین و اسنپ بودن این امکان داده شد تا به دلیلِ بارندگی چند دقیقهای توی سالن بمونن.