نمایش، پیش از ورود تماشاچی آغاز شده بود و پس از رورانس نیز ادامه داشت.
معمولا شخصیتپردازی خاصی در کارهای فرمگرا دیده نمیشود و انگار همه بازیگران تکثیری از یکدیگرند. مانند یک گروه سرود. اما این اثر به طرز شگفتآوری نزدیک به ۳۰ شخصیت کاملا منحصر به فرد و پراخته داشت که با این حال با هم در حرکات و همگوییها هماهنگ بودند. هر یک با وجود گریم و لباس و حرکات و دیالوگهای گروهی و مشابه، رفتارهای کلامی و حرکتی خاص خود را نیز داشتند و خلاصه هویت هر کدام کاملا از دیگری متمایز بود.
گاهی افراط در اغراق دیده میشد و گاه بالا بودن دائمی پردهی صدای بازیگران مانع ایجاد ریتم بود.
و در آخر یک نظر کاملا شخصی: معتقدم هر تئاتری هرچقدر هم جدی یا سوررئال یا دارک یا هرچه، شده حتی در دو سه موردِ لحظهای، بیننده را باید به
... دیدن ادامه ››
پوزخند وادارد. حالا تلخ یا شیرین. همراه با فکر یا بدون فکر. به نظرم این نمایش، کمپوزخند بود. با این که پتانسیل تلخندک عمیق و به فکر فرو برنده را در لحظاتی داشت.
پ.ن: با تشکر از آقای رجایی عزیز.