قدر زنده بودن را ندانستم
از دنیا رفته ام
مثل آکاردئون ِ مرگ در تلنگر دوباره ی تنهایی
در یادگاری از خاطرات ِ بدون جنبش
که فقط مرا سیاه پوش میکند
پستی نافرجام از آغاز تا اجل
ویرایش فراموشی ِ سکوت
در تدوین آشکاری ناپیدا
در پس معرکه های گاه و ناگاه آرام
مثل هندسه ای از نبودن در نظر سقوط
پرسه ای در تاریکی ِ پر نورِ دروغ
که دروغ
... دیدن ادامه ››
را تسلی می دهد
نگاهی نیم رخ از وسوسه ی طابوتی نرم
در ضد کودتایی دوست داشتنی
مثل همان سرو پست و لک زده
همه مرا می خوانند
می روم
با عطش هم می روم
9 مرداد 93