در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال افشین اسکندری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:26:40
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای صبا ! باغ جهان از عطر تو آکنده باد
دولت لاله به یُمن بوی تو پاینده باد!
بلبل از دمسازی غنچه همی در رقص و شور
هم لبان غنچه از رسواییش پرخنده باد!
آسمان بخت یاران آبی از چشم امید
مهر یزدان بر فراز بامشان رخشنده باد !
ساغر ساقی پر از صافی خونرنگ رحیب
در کفَش بر میگساران تحفه ای ارزنده باد!
خاک خوبان است و ملک گل عذاران این دیار
نور حق بر ملک ایران تا ابد تابنده باد!
زیر پا ! آن دل ... دیدن ادامه ›› که از آزادی نیکان نژند
در مغاک خون اسیر و بر تباهی بنده باد!
هرکه بر رنج مساکین میرود بالا به کِید
گرچه بالاتر نشیند عاقبت افکنده باد!
مطرب شوخ قَدَر برساز عمرم زخمه زد
گردش پیرِ فلک از ساز او شرمنده باد!....
افشین اسکندری
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
..
سالومه جهان فروز این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
..
سپهر این را خواند
قنبرعلی رودگر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
..
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
..
امیرمسعود فدائی این را خواند
حسین کوهی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پروانه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باران
ملیکا شاهچراغی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کنار برکه، آنسوتر از درخت انار
نشسته ام که ببیند خیال،خواب نگار
در انتهای شبم بی غزل نمیخوابم
عروس خواب از آغوش دیده کرده فرار
رسیده ها چه در این برکه خیس و سرمستند !
و من که کالترینم نشسته ام به کنار
اگرچه لایق شب نیست رنگ سرخ انار
ولی به دیده و دل بوده رنگ از این بسیار
به شب نشینی زنجیرکان بی مفهوم
خیال بوسه غریب است و درد دل دشوار
گرفته اند جوانی، نمی دهندم باز
کمانِ ... دیدن ادامه ›› ابروی خوبان، وقارِ چشم خمار
در این تقابل سوز و امید بی حاصل
گمان نمیرود از دل به غیر از این اشعار
قسم که بی تو نمیخوانم و نمیخندم
مگر دوباره فریبم دهی به یک دیدار......
..............................
افشین اسکندری
در انتهای شبم بی غزل نمیخوابم
عروس خواب از آغوش دیده کرده فرار
.
.
.
قسم که بی تو نمیخوانم و نمیخندم
مگر دوباره فریبم دهی به یک دیدار......
زیباست...
۲۶ مرداد ۱۳۹۳
بسیارزیباست*
..........
ممنونم از آقاافشین
۲۷ مرداد ۱۳۹۳
ممنون از توجهتون
۲۷ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از من مپرس معنی تقسیم درد چیست؟
حرمان و رنج و حسرت و عزلت از آن من
رویا و خامشی و تبری از آن تو
از من مپرس معنی تقسیم عشق چیست؟
سوز و کنایه و شب و سودا از آن من
ناز و ترانه و می و دریا از آن تو
یک خانه پر زعشق و یک آسمان ز درد
بین من و تو اینچنین تقسیم شد، ببین !
از روی خاک تا به سر بام از آن تو
از پشت بام تا به ثریا از آن من.......
..................
افشین اسکندری
ای دریغ از نوشخواری از جنون
جامهایی پر شده از سرخِ خون
دیدگان آبی امید باز
آسمان عمر ما شَنگَرف گون
قلبهایی زنده در خاکی مغاک
دستهایی مرده در بحر سکون
گوشهایی پر شده از های و هوی
روزهایی طی شده در چند وچون
بر لب از تمجید خود لبخندها
آتش بغضیم ما از اندرون
ساقی از سودای دل آگاه نیست
می به حسرت داد، شد سردی فزون
از پشنگ لطف یزدان شاد باش
بر سریر عشق بر دنیای دون..........
...............................
افشین اسکندری
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رسیده ام از راه پر ز گرد وخاک زمان.
فراق دیده و رنج برده از فزونی شوق
نه در کشاکش ایام سخت یار با من بود
نه بر تدارک بزم خیال شوقی داشت
به دل نشسته چو پیکان تیز کین توزان
به چشم مانده چو تصویر بلبلی خاموش...
من از عداوت بیگانگان نمینالم
من از جفای شب و آسمان نمیخوانم
من انقضای جوانی خطا نمیدانم
به انتظار هدایت برای گمراهان
چو روح خسته و افسرده دل نمیمانم
من از ... دیدن ادامه ›› نگاه گمشده تو گلایه ها دارم ....
......
برای ریزش باران ،تمام عصرها
هر شب
برای نغمه آرام و یک لب لرزان ..
برای عطر خوش پیکر تو
دلتنگم.......
.........
افشین اسکندری
بسیار زیبا بود جناب اسکندری
۰۴ مرداد ۱۳۹۳
ممنون از حسن نظرتون
۰۵ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک گل لاله در اقلیم خدا گم کرده ام
نور چشم خود در این بی انتها گم کرده ام
در تو می یابم هر آنی را که می خواهم ،اگر
من نمیدانم چه را ،کِی،درکجا گم کرده ام؟!..................
..........................................
افشین اسکندری
بسیارلطیف وزیبا*
......
متشکرم از آقاافشین
۲۷ تیر ۱۳۹۳
ممنون از توجهتون..
۲۸ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
غریب و گمشده و محو سایه سار توام
بر اوج عرش خداوند و در جوار توام
تو عطر گمشدۀ لحظه های عمر منی
شکفته غنچۀ در پردۀ غبار توام
تو تکدرخت بجا مانده از بهار دلی
چمیده بلبل زخمی به نوبهار توام
فروغ پرده نشین شبانه های منی
من انعکاس غریبانه شرار توام
تو تکیه گاه قدمهای بی شتاب منی
من انتهای شکستن به انتظار توام
طبیب و مرهم درد گذشته های منی
به لطف زخم ... دیدن ادامه ›› خداداده ای کنار توام
بمانده ساقی از این حالتم و در عجب است
که رنگ باده ندیدم ولی خمار توام
سوار مرکب جوری ولی نگار منی
فتاده زیر سم اسب بیقرار تو ام.......
......................................
افشین اسکندری
مرغ دلم فدای هر پوپک نمیکنم
بر لوح دل نشان کس را حک نمیکنم
باور نمیکنم کسی با من وفا کند
غیر از اجل که در وفایش شک نمیکنم
این دل به فدای طره موی تو باد
پیوسته اسیر کنج ابروی تو باد
این سر که پر از وسوسه عشق تو شد
همواره به دار تار گیسوی تو باد......
افشین اسکندری
عالی بود
.......
متشکرم از آقا افشین
باید سرفرصت اشعارقبلیتونوهم بخونم
۰۷ آبان ۱۳۹۲
چقدر قشنگ بود!

ممنون از شما!
۰۷ آبان ۱۳۹۲
ممنون از توجه دوستان گرامی
۰۸ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طلب نمودم از آن لب به کار عشقم فال
به طعنه گفته مرا خواستی تو امر محال
دوباره حوری سرمست شوخ خنیاگر
بشارتی دهدم،درد رفته رو به زوال
نگفته بودم اناالحق ولی ظریفی گفت
برای آنچه نگفتی ببوس دار ِ کمال
ز باغ سبز خیالم ندیده میچینی
و فرق نمیکند اینجا رسیده ام یا کال
به دست و پای نگاهت هزار بوسه زنم
که اعتبار هوسهای دل نمود ابطال
مگو که عمر تمام است و ماند حسرت دل
گرفته ام ز اجل از برای عشق مجال
من آن کبوتر عشقم نشسته بر بامت
نمیپرم که ببستیش با غمت پرو بال......
.........
به دست و پای نگاهت هزار بوسه زنم
که اعتبار هوسهای دل نمود ابطال

زیبا بود
۰۵ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنکه در یاد تو میسوزد منم
عشق تو میروید از خاک تنم
چون غریقی غرق گرداب بلا
روز و شب در گردش و افتادنم
آخر از عشق تو میگردد حریر
این دل آسودۀ چون آهنم
هر دم از روی تو میچیدم گلی
باغ گل گرد آمده در دامنم
تا که از چنگ پریشانی رهم
پنجه در موی پریشان افکنم
شب تو در خوابم همآغوشی و صبح
بوی گل می آید از پیراهنم
گو که با ذکر تو در خاکم کنند
تا بروید لاله ها از مدفنم......
..........
زیبا بود یاد این بیت حافظ افتادم :
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنو زمن که منم
۲۶ تیر ۱۳۹۲
لطف دوستان مایه افتخار بنده است
۲۶ تیر ۱۳۹۲
هی میام اینجا می خونم اینو
۲۸ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی میان من و دلم جنگ میشود
مینالم از نبودنت ،آهنگ میشود
تا کنج ابروان تو ماندست یکقدم
این یکقدم به ناز تو فرسنگ میشود
گفتی برو که کار تو آزار دادن است
تا میروم دلم برایت تنگ میشود
میگریم از جفای تو با صد هزار آه
یکباره دل برای خودم سنگ میشود
تا قصد میکنم که بگیرم نگاه از او
دنیای رنگی دلم بیرنگ میشود
نامی زخود نمیبرم در پیشگاه او
نام خودم برای دلم ننگ میشود
من مانده ام و این دل صدرنگ سبز پوش
دانم اطاعتش کنم یکرنگ میشود.............
..................................
این یکقدم به ناز تو فرسنگ میشود
۲۳ تیر ۱۳۹۲
از الطاف همه دوستان سپاسگزارم ... درود بر شما
۲۶ تیر ۱۳۹۲
بیا که بی تو دلم سنگ می شود
درخت سبز وجودم کبود رنگ می شود
بیا که عشق خموشم به یاد آمدنت
زخفته دلم یکسره آهنگ می شود
..............
متشکرم از آقا افشین
۰۹ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید