آنکه در یاد تو میسوزد منم
عشق تو میروید از خاک تنم
چون غریقی غرق گرداب بلا
روز و شب در گردش و افتادنم
آخر از عشق تو میگردد حریر
این دل آسودۀ چون آهنم
هر دم از روی تو میچیدم گلی
باغ گل گرد آمده در دامنم
تا که از چنگ پریشانی رهم
پنجه در موی پریشان افکنم
شب تو در خوابم همآغوشی و صبح
بوی گل می آید از پیراهنم
گو که با ذکر تو در خاکم کنند
تا بروید لاله ها از مدفنم......
..........