سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ / یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ / هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
« مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست »
بیگلستان تو در دست بجز خاری نیست / به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست
فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست / ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!
« گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست /
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست »
سعدیا! نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس / تا نفس هست، به یاد تو برآریم نفس
ما
... دیدن ادامه ››
بجز حشمت و جاه تو نداریم هوس / ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس!
« نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست »
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند / طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند / وآن که او را کند انکار، به شیطان ماند
« عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست »
+ گزیده ای از مسمط ملک الشعرای بهار
+ به مناسبت یکم اردیبهشت روز بزرگداشت استاد سخن ، سعدی شیرازی