- علاقهمند به خواندن کتاب، تماشای تئاتر و فیلم، طبیعت گردی
نقاشی
زین دوهزاران من و ما ای عجبا من چه منم!
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام به همه دوستان و صاحبنظران
این روزها اخبار گوناگون و ضد و نقیضی در مورد مجموعه تاتر شهر و ساخت "حریم"(یا تخریب و تعرض به معماری مجموعه) به گوش میرسه... میتونم نظر دوستان اهل نمایش و همچنین متخصصان معماری رو بدونم؟
اگه راهکاری هم در نظر دارین بفرمائید... مسلما هدف همه حفظ این مجموعه است...
خواهشمندم این نمایش رو با کیفیت قابل قبول ضبط بفرمایید!! (نه مثل ویدئوهای قبلی بتهوون!)
امکان تماشای آنلاین همزمان نمایش میتونه یه گزینه باشه برای هموطنان خارج از کشور...
منتظر بمونید برای اجرایِ مجددِ «انسان/اسب،پنجاه/پنجاه» (البته اگر اجرای مجددی در کار باشه)
جز این کار توی این مدت نمایشی که جرأت معرفی کردن و پیشنهاد کردنش رو داشته باشم، ندیدم
به خاطر مهربانی تان و در عین حال فن الفنون بودن تان..
و نیز قول مان در مورد عنوانی شایسته...
بالاترین مقام سلطنتی در جهان که مخصوص بریتانیای کبیر است خدمت تان تقدیم می گردد..
البته سردوشی ...
از کرونا میترسم ولی از تاتر آنلاین وحشت دارم، از سینمای آنلاین و سینما ماشین هراس دارم. از روزگاری میترسم که بجای نشستن روی صندلی های ناراحت سالن ها، ترجیح بدهیم روی کاناپه خانه لم دهیم و با قرچ قرچ چیپس!! تاتر ببینیم... از روزگاری که به خود زحمت پوشیدن لباس، سوار تاکسی و اتوبوسهای شلوغ شدن ندهیم و فیلم ها را آنلاین تماشا کنیم... روزگاری که پدربزرگ، مادربزرگ، خاله، عمو همه تصویری خندان بر صفحه تبلت باشند و کلاس های درس تنها "شاد" باشد...
دوست دارم باز هم نگاه بازیگر از روی صحنه به نگاهم گره بخورد و تمام حس نمایش در وجودم موج بزند... دلم میخواد صدای "دیدی ماه رو نیورد" در مغزم بپیچد... دلم میخواد خارج از ظرفیت روی زمین بشینم و تا چند روز از درد کمر خواب نداشته باشم...
دلم برای قدم زدن از انقلاب سالن وحدت تنگ شده.. دلم برای هوای خفه و گرفته سالن چارسو لک زده... دلم حتی برای نور موبایل تماشاگر نمای بغل دستی تنگ است... در حسرت صدای ونگ ونگ نوزاد دوماهه ای هستم که در آغوش مادر برای تماشای "بازار عاشقان" آمده بود.. خنده های بیجای دوستان ردیف دوم... بحث و جدل ها، هو کردن ها و صف امضا از پژمان جمشیدی...
از کرونا میترسم ولی از روزگار آنلاین وحشت دارم...
ولی من هنوز دلتنگ نور موبایل بغل دستیم نشدم، خدایی!:))
:))) باور کن اونم حس و حال خودش رو داشت و همون حرص خوردن از دستش، در ناخودآگاهت بهت حس "با فرهنگ" بودن میداد که همین باعث بالا رفتن اعتماد به نفست می شد، بدون اینکه متوجه باشی...
با هشتگ سازی مشکل حل نمیشه چون کسانی که تاتر اولی یا تاتر گذری! هستند این هشتگ ها رو نخواهند دید....باید حضرت کارگردان قبل از اجرا نزول اجلال فرمایند و دقیقه ای برای مخاطب محترمانه توضیح دهند که چرا احتیاج به تمرکز هست و.....که نمیکنن چون کسر شان محسوب میشه لابد....یا در سالن ها این آموزش بصورت تصویری یا صوتی داده شه که نمیکنن چون مهم نیس براشون و یا......
ضمنا مخاطب بایدها(هشتگ ها!) باید سالن دارها هم باشن که دست کم سر سوزنی برای ما مخاطبان تاتر (از دید اونها کوروکچل ها!) احترام قائل شن و...
با سپاس از بانو زارع و دغدغهٔ نیکشان
محمدرضا دانش مرحبا
فرهنگ، آبگوشتِ بزباش نیست که با گشت و گذار در نت بتوان ساختش!
هرچند هشتگ هم خوب است اما می تواند حتی لازم هم نباشد چه رسد به کافی برای ذائقهٔ جماعتی که خود را محترم و مکرم می داند و نه همه چیز خوار که همه چیز خواران را پایانی بر این دوران ِ موهوم ِ گذار نیست و مگر ملل بافرهنگ جهان امروز را هشتگ ها از بربریت ... دیدن ادامه ›› رها ساختند؟
به این باور رسیده ام که مشکل ما و هفت جد و آباءمان از بی قیدی محض است به وقت ضرورت نسبت به هرآنچه داعیه اش را سر می دهیم.
هیچ نوزادی بافرهنگ نیست و مسبب تداوم بی فرهنگی ِتماشاگر ِ امروز تئاتر، من و شمای کنار دستی و پشت سری که در وقت عمل سکوت می کنیم هستیم، تا تیوال و دیگر عاملان فروش و بازیگر و کارگردان و تهیه کننده و تماشاخانه دارانی که حاضرند در ازای درآمدی که از من ِ نوعی کسب می کنند به نام فرهنگ از هیچ تلاشی برای کشاندنمان به پای هر خزعبلی فرونگذارند اما به محض گرم شدن جیبشان و جمع شدن خاطرشان، از مقام شامخ مشتری مآبانهٔ من شرم می کنند و امر برشان مشتبه می شود که نکند تذکر سنجیده ای به من بدهند و برنجم و دیگر مرتبه کلیکی نفرمایم که وا اسفا اقتصاد تئاتر به خطر بیافتد!
شوینده ها و دیگر محصولات بهداشتی را هم که می خریم مخاطب هدف و توضیح مشخصات و طریقهٔ مصرف دارد اما بلیت تئاتر؟
درود بر رضا بهبودی و امثالش.
باز هشتگ و تذکر کناری ها، کارگردان و مسئول سالن قبل از اجرا، بهتر از اینه که کار به جایی برسه که اینگونه با بد زبانی، بی ادبی، لحنی تند و به بدترین شکل ممکن .. مثل ایشون به بقیه تذکر بدهند:
جالب ... دیدن ادامه ›› اینجاست در آخرین اجرا و سانس نمایش پچ پچ های پشت خط نبرد همین خانم کوثری که همبازی آقای بهبودی در این نمایش بالا بودند، در ردیف جلوی ما حضور داشتند و در جاهایی از نمایش که اصلا و ابدا خنده دار و جالب نبود، مرتب حین نمایش دست میزدند و با بالاترین ولوم خنده موجب آزار من و بقیه شدند، بعد از بقیه انتظار اجرای رفتار و آداب درست تئاتری دارند!
و بدتر از اون مسئولین بی کفایت سالن های شهرزاد که در روز آخر (سانس آخر) نزدیک 200 بلیط خارج از ظرفیت فروختند ( حضوری و غیر حصوری ) به طوری که بعضی از تماشاگر ها در چند سانتی بازیگران حضور داشتند و ماهائی که بلیط جلو و دقیقا وسط رو خریداری کرده بودیم بیشتر از نصف نمایش بازیگر ها رو در هنگامی که روی زمین بودند یا دراز کشیده بودند نمیدیدم، به علت کمبود فضا حتی پشت سنگرها هم کلی از افراد رو جا داده بودند!!! و کلی ازشون پول گرفته بودند تا برعکس بشینند مارو نگاه کنند!!!
آقای امیر ....متاسفانه هیچکدام از سه گروهی که گفتم به وظایف خودشون عمل نمیکنن و نتیجه این میشه که کار به چنان برخورد تندی برسه(که دغدغه صحیح بازیگر تحت شعاع قرار میگیره، درحالیکه خود ایشان هم بعنوان یکی از اعضای اون گروه در ندادن تذکرات لازم قبل از اجرا و به روش اقناعی،مقصر هستند) خیلی مشکلات هست که حلشون احتیاج به راهکارهای پیچیده و زمان زیاد داره اما این مواردی که در زمینه تاتر ما رو آزار میده واقعا بسادگی قابل حل هستند و درک نمیکنم که کسایی که امکان حل معضلات رو دارن چرا براشون اهمیت نداره و کاری نمیکنن
محمدرضا جان فرمایشت بسیار دقیق است و بایستهٔ تأمل. به دفعات شاهد بودم که شما و دیگر دوستان ِ اهل مداقه این موضوع را طرح و پیشنهادات بسیار خوبی حتی ارائه شده است اما ... مشکل کجاست که کوچکترین حرکت و تغییری صورت نمی گیرد؟
به واقع درج علائم هشدار نظیر حفظ سکوت و عدم استفاده از موبایل و از این دست آگهی ها در میان این همه بنر بدشکل تبلیغاتی کار سختی ست؟! و یا تیوال نمی تواند در کنسول خرید ِ بلیت و پیش از انتقال به صفحهٔ پرداخت، موافقت و تعهد خریدار با مشخصاً سه چهار مورد شئونات تئاتر را بصورت مؤکد و الزامی اخذ نماید؟
ساخت یک ویدیوی جذاب معارفهٔ آموزشی در دو سه دقیقه با حضور چهره های محبوب که در آن به آداب تماشا پرداخته شده است، صرف زمان و هزینهٔ هنگفتی در بر دارد؟ این هم پروژهٔ ملی ست نکند؟! و به عزم همهٔ آحاد مردمی محتاج؟! احتمالاً نیازمند گنجاندن واحد درسی در مدارس و دانشگاه ها نیست؟!
بی ... دیدن ادامه ›› عاری یعنی مسامحه با فضیحت و عمده مزیت عالم هنر نسبت به اقتصاد یا سیاست به بی عار نبودنش است. این چگونه هنر ِ بی عاری ست که شعار فرهنگ سر می دهد و خود از مظاهر ِ بی فرهنگی ست؟
بله جناب آقای دانش، کاملا درست میفرمایید. تذکر یکی از عوامل نمایش، کارآمدتر است.
جناب آقای کیان و آقای امیر گرامی، حق با شماست که شاید کاملا این درد، درمان نشود ولی همینطور که شما هم فرمودین، تذکر، کلیپ، اطلاع رسانی و... شاید باعث بشه وقتی میخوایم موبایلمون رو بیرون بیاریم و جواب مسیج بدیم، یا بلند بلند و غیر منطقی بخندیم، یه عذاب وجدان ناخودآگاه بگیریم!! حتی اگه درصدی هم از این ناهنجاری ها کم کنه، بازم موثره!
درود بر شما بانو
تقاضامندم از شما و دیگر دوستان که این حساسیت و دغدغه مندی را به جد و جهد در خود زنده بداریم تا آنجا که منزلت و جایگاهی که درخور علاقمند هنر و شایستهٔ مخاطب تئاتر کشورست محقق شود، به یاری و دلگرمی ِ یکدیگر.
مارکز در کتاب "زنده ام که روایت کنم" تعریف میکنه که وقتی عضو هیئت تحریریه "ال اسپکتادور" بوده یه بخش نقد سینما و تئاتر مینوشته. یکی از سرمایهگذاران سینما به خشم میاد و یه نامه سرگشاده مینویسه و اونا رو متهم میکنه که "تماشاگران را به دهشت می آورنید تا به منافع او و همصنفانش لطمه بزنید". مارکز مطمئن بوده که روزنامه نمیتونه از درآمد حاصل از تبلیغات چشم پوشی کنه و حتما این بخش حذف میشه، ولی فرداش مدیر روزنامه جوابیه زیر رو چاپ میکنه: "انتشار نقدهای سینمایی جدی و مسئولانه که اندکی از فاصله میان ما و کشورهای مترقی می کاهد و به مثابه نقطه پایانی است بر سنت منسوخ و زیانبار تمجیدهای مداهنه آمیز بی قاعده، که مرز بین ارزندگی و بی مقداری را مغشوش میکند و میان ارزش و ابتذال تمایزی قائل نمی شود، به هیچ روی به منزله به دهشت آوردن تماشاگران یا خسارت رساندن به سرمایهگذاران شریف نیست و آنان که فاقد حسن نیت اند، طریق و مشربشان از ما جداست. "
پ. ن: ببخشید طولانی شد، ولی تا این قسمت از کتاب رو خوندم یاد تیوال و روزها و نقدهایی که گذشت، افتادم! ممنون از تیوال که سعی کرده به این"رسالت" پایبند باشه.
ممنون از لطفتون
به امید روزی که همهمون این "سنت منسوخ و زیانبار تمجیدهای مداهنه آمیز بی قاعده" رو -در تمامی جنبه های زندگیمون، حتی تمجید بی مورد از خودمون!!- کنار بذاریم.
ببخشید ازشما خانم زارع .بله خانم پرندیس گرامی بله می خواستم اشاره کنم رمان حکومت طاعون که به اشتباه نوشتم. بیگانه . با کسب اجازه از خانم زارع گرامی اگر میشود نظرتان را خانم پرندیس بخاطر انکه موضوع و محتوای آن لو نرود در روزهای پایانی اجرا نمایش بگوید . فقط کوتاه شما مار قبلی جناب صالحی را دیده بودید ؟تشکر.
همای عزیز ، بله دوست نداشتم را انتخاب کردم اما دلایلی هست که شاید بعد از مدتی فاصله گرفتن از نمایش و فکر کردن دوباره به آن گزینه ی دیدم را انتخاب کنم از جمله ی این دلایل مقایسه با برخی نمایش هاییست که اخیرا دیدم و دوست نداشتم با توجه به تلاش زیاد و ستودنی برخی بازیگران آن،در واقع بازیگرانی که نماینده مردم آن سرزمین بودند و...
با توجه به تفاوت دیدگاهها و سلایق ممکن است شما ببینید و خیلی هم لذت ببرید
* خانم مینای عزیز ،همانطور که زیر مطلب الهام گرامی نوشتم فعلا قصد و تمایلی برای نوشتن در مورد نمایش ندارم اگر پرسش را از من پرسیدید، پاسخم خیر است تا جاییکه به یاد دارم کارهای قبلی ایشان را ندیده ام
امیدوارم شما ببینید لذت ببرید
بازار عاشقان رو خیلی بیشتر پسندیدم...
کیفیت بد صدا، بازی های بی حس، ناهماهنگی بازیگران و لباس هاشون...(مخصوصا کفش نایک ایرپلاس)!!!
شاید برای نمایش مولانا، عروسک ها بهترین انتخاب باشن... چون فکر نکنم هیچ بازیگری بتونه حال مولانا رو "بازی" کنه...
هنوز هیچ نمایشی جای "اپرای عروسکی" استاد غریب پور رو نمیگیره..
دقیقا با نمایش عروسکی بیشتر موافقم و کار آقای غریب پور عالی بود.
ولی این نمایش در قسمت ارایه احساسات زیبا بود و همچنین اجرای موسیقی قونیه و همچنین رقص قونیه از عهده عروسک برنمیاد.
50 دقیقه اول رو "دیدم"... ولی 10 دقیقه آخر... 10 دقیقه آخر رو "دوست داشتم"... خیلی خیلی دوست داشتم... 10 دقیقه آخر رو زندگی کردم... زندگی کرده بودم... چقدر آشنا بود... "برای ما همون یک صندلی کافیه..."