مارکز در کتاب "زنده ام که روایت کنم" تعریف میکنه که وقتی عضو هیئت تحریریه "ال اسپکتادور" بوده یه بخش نقد سینما و تئاتر مینوشته. یکی از سرمایهگذاران سینما به خشم میاد و یه نامه سرگشاده مینویسه و اونا رو متهم میکنه که "تماشاگران را به دهشت می آورنید تا به منافع او و همصنفانش لطمه بزنید". مارکز مطمئن بوده که روزنامه نمیتونه از درآمد حاصل از تبلیغات چشم پوشی کنه و حتما این بخش حذف میشه، ولی فرداش مدیر روزنامه جوابیه زیر رو چاپ میکنه: "انتشار نقدهای سینمایی جدی و مسئولانه که اندکی از فاصله میان ما و کشورهای مترقی می کاهد و به مثابه نقطه پایانی است بر سنت منسوخ و زیانبار تمجیدهای مداهنه آمیز بی قاعده، که مرز بین ارزندگی و بی مقداری را مغشوش میکند و میان ارزش و ابتذال تمایزی قائل نمی شود، به هیچ روی به منزله به دهشت آوردن تماشاگران یا خسارت رساندن به سرمایهگذاران شریف نیست و آنان که فاقد حسن نیت اند، طریق و مشربشان از ما جداست. "
پ. ن: ببخشید طولانی شد، ولی تا این قسمت از کتاب رو خوندم یاد تیوال و روزها و نقدهایی که گذشت، افتادم! ممنون از تیوال که سعی کرده به این"رسالت" پایبند باشه.