«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
« مشتبا داداش... » اثر خوبی است اگر در دهه هفتاد یا هشتاد شمسی به عنوان یک ایرانی دنبال کننده فوتبال در ناگویا زندگی می کردید، یا حداقل یکی از این دو؛ و خب من هیچ کدام این ها نیستم و به خاطر همین در طول نمایش با یک گنگی محض سعی می کردم بفهمم که اثر چه می گوید. خلاصتا «مشتبا...» یک تنه ایستاده و مرگ مولف را زیر سوال برده؛ مضافاً که اختلاط حسین آدیداس و مشتبا محرمی در یک برزخ تئاتری همه ی ابهامات را بیشتر می کند.
«مشتبا...» یک اثر کاملا هنرمندانه است، مثل بیشتر کار های کهبد تاراج، هرچند که قطعا بهترین آن ها نیست. نور فوق العاده است ، موسیقی هوشمندانه است و متن هم قوی. اما بیش از اندازه شخصی است ، در حدی که نصف نمایش در دل نویسنده می ماند و بیرون هم نمی آید و اگر بعد از دیدن کار یک سرنخی از مجتبی محرمی و حسین آدیداس پیدا نمی کردم ، هیچ وقت اثر را نمی فهمیدم.
ارزش دیدن دارد؟ قطعا، اما توصیه من این است که اول داستان مجتبی و حسین را بخوانید و بعد کار را ببینید.
«انگلیسی» دوست داشتنی است اما کم ایراد نیست، درست مثل لهجه ی مرجان. فکر می کنم بزرگترین ایراد کار ، ریتم کند نیمه ی ابتدایی اثر است که انتظار یک یا چند اتفاق اساسی تر را در ادامه ایجاد می کند اما اتفاقاتی که رخ میدهد، کم رمق تر از مورد انتظار است. به علاوه ، نماد ها و استعاراتی که در متن گنجانده شده، برای مخاطبی که مهاجرت نکرده نباشد کمی غلیظ است. جدا از این، احساسات فردی و بین فردی که شالوده اثر را می سازد، قوی، واقعی و دلنشین است. بازی ها همگی خیلی خوب هستند و در مجموع با تمام ایراداتش، ارزش زیادی برای دیدن دارد.
تئاتر مدرن در نظر من چنین چیزی است. کوبنده، پر احساس و جسور در روایتگری ، بدون اینکه خلا پیرنگی عمده ای داشته باشد و یا احساساتی و بی منطق شود.
یک متن کم ایراد که هوشمندانه نوشته شده و خلا های روایی اثر به بهترین شکل ممکن توسط فرم اجرا پوشش داده می شود. در کنار نوآوری های فرمی،خوش سلیقگی و خلاقیت بصری در کنار بازی های درخشان محیا مهدی زاده و سحر خداداده، اثر را نزدیک به یک تئاتر کامل می کند، هر چند که به عقیده من در سه موضوع هنوز جای کار دارد: نخست موسیقی که بزرگترین نقطه ضعف اثر است و کیفیت و هماهنگی لازم را ندارد.دوم اینکه هنوز هم روایتگری جای بیشتری برای مقابله با فرم اثر دارد و شاید روایت بیشتر و البته انتزاعی تر و با المان های کمتر، اثر جذاب تری خلق می کرد. و در نهایت دقت و کیفیت پروداکشن کار. اگر کیفیت موسیقی و پروداکشن تئاتری مثل هیدن در این اثر بود، مادر و افلیج یک تئاتر «کامل» می شد.
محیا مهدی زاده از «لهجه ها» نشان داده که استعداد فوق العاده روشنی در صحنه تئاتر ایران است و «مادر و افلیج» یک پیشرفت بزرگ برای اوست.
درباره اثر: جُنگ و سیاه بازی بود، تئاتر ولی بعید است
اما در مورد سایه سنگین قلم مساوات روی این اثر:من نمی دانم محمد مساوات چقدر با سازندگان اثر در ارتباط بوده و تاثیر گذاشته و جدا از این موضوع، متن های کلاسیک طور مساوات را کمتر دوست دارم ؛ اما به عقیده من قلم مساوات بسیار بسیار شخصی است و کمتر کسی به جز خودش میتواند آن چه را که مینویسد ، به درستی بسازد. مثال در دسترس اش، «بی پدر است که اگر خود تئاتر را دیده باشید و بعد با متن نمایشنامه چاپ شده مقابله کنید - جدا از تغییرات اجرایی - انگار که دو اثر متفاوت را تجربه می کنید.
حالا اینکه ایراد این اثر از مبدا متن است یا مشکل صرفا در اجرا است را نمی دانم.
ارزش دیدن داشت؟ بله
بازی ها بسیار خوب بود؟ بله
ایده نابی داشت؟ تقریبا
بیش از اندازه طولانی و پیرنگ بیش از اندازه کوچکی داشت؟ بله
اثر خوبی بود؟ نه چندان
بازی های خوب و خیلی خوب، رفت و برگشت خوب دیالوگ ها، متن منسجم. همه ی این ها باید این کار را به نمایشی خوب تبدیل کند، اما اینطور نیست. رجوع در فرم روایی فوق العاده است، اما در فرم اجرایی تنبل است و در اساس دراماتیک خود فلج: جاذبه های بصری ندارد، اتفاق ندارد، پیرنگ منسجمی ندارد و شبیه یک اسکیت چهار اپیزودی یک شوی طنز قدیمی به نظر می رسد. درست است که المان های مدرن چپ و راست در آن ریخته شده، اما در پیچیدگی های روایتگری، دغدغه و موضوع شدیداً لنگ است. در واقع ایده مستحکمی برایش پرداخت نشده و این باعث می شود با اینکه متن خوب و حتی جاهایی خلاقانه نوشته شده ( هر چند که تصاویر و باور های کلیشه ای متعددی هم در آن جا گرفته ) ، در نهایت اثر خوبی نباشد و این آنچنان توسعه پیدا می کند که بعضی از لحظات، نمی توانید تفاوت اثر را با جنگ های شادی حس کنید.
آیا ارزش دیدن دارد؟ شاید. سرگرم کننده است و سر ضرب.
اومدم اینجا نظر بنویسم و با خوندن کامنت آقای حسین موسوی تقریبا کل چیزهایی که میخواستم بنویسم رو دیدم. با این تفاوت که با کمی چشم پوشی بیشتر از معایب و کاستی های این اجرا بنظرم میشه گفت با دیدنش میتونید شب خوب و باحالی رو تجربه کنید و ارزش دیدن داره. ما اجرای اول رو دیدیم و برای این گروه آرزوی موفقیت میکنم. در ضمن نکته ای که برام جالب بود این بود که انگار این بازیگر ها از بین دست کم ۱۰۰ بازیگر انتخاب شدن چون از نظر ظاهری و شخصیتی هرکدوم با دقت زیادی شبیه به کاراکتر هاشون بودن :)
اومدم اینجا نظر بنویسم و با خوندن کامنت آقای حسین موسوی تقریبا کل چیزهایی که میخواستم بنویسم رو دیدم. با این تفاوت که با کمی چشم پوشی بیشتر از معایب و کاستی های این اجرا بنظرم میشه گفت با دیدنش ...
خیلی خوشحالم با اجرا حالتون خوب بوده ممنونم از نقد شیرینتون
کار بد نبود، ولی خب چیز خاصی هم برای ارائه نداشت. یک اجرای مختصر از یک متن قوی از سارتر. انتظار من اینه که شما فضای متن رو به دست بیارید و متناسب با مخاطب امروز بکنید ، نه اینکه بخشی هایی از متن رو انتخاب کنید و با لحن کتابی برای مخاطب اجرا کنید. بماند که همین تلخیص متن باعث پرش روایی شده بود.
بازی ها هم انگار که راست از توی ترجمه درآمده بودند. حس ترس، تردید، عذاب وجدان، عشق همگی انگار توصیف کتابی بودند و بازیگر / بازیگردان با اینکه بد عمل نکرده بودند اما تحسین برانگیز هم نبودند.
به خاطر ریتم و متن خوب، ارزش یکبار دیدن رو داره.
این کار داستان دارد و از این جهت برای من قابل احترام است، هر چند که بن مایه داستان خوب عمل نیامده و شدیداً درگیر کلیشه های احساس برانگیز شده و ترکیبش با طنز سیتکامی، کار را به سمت ملودرام پیش می برد که سلیقه من نیست.
بازی ها هم در مجموع خوب بودند، به خصوص فرزانه خان محمدی که عالی بود و پویان جناتی که بازی چندوجهی قابل قبول و روانی داشت.
در مجموع ارزش یک بار دیدن را دارد.
اجرا ارزش یک بار دیدن را داشت، گرچه پر ایراد هم بود.
با این که شخصاً چنین موضوعاتی را برای متن نمی پسندم، ولی ایرادی در اساس متن نمی بینم، بلکه معتقدم خوب عمل نیامده و مهم تر از آن ، در مدیوم درستی نیست. داستانی که در از کنش و واکنش کلامی است و شوخی های سیتکامی، خب این ها متعلق به مدیوم تصویر اند نه صحنه. در تئاتر با هزار محدودیت رو به رو آید که شوخی ها رو عقیم می کند و تقریبا ابزاری برای نوسان دادن به یکنواختی خسته کننده این کنش و واکنش های کلامی ندارید. به نظرم اگر این اثر یک فیلم بلند بود، فوق العاده جذاب تر و اثر گذار تر می شد، ولی الان یک اثر خیلی معمولی است که فقط کمی از متوسط بالاتر است.
بازی ها البته کاملا به جا بودند و بخشی از بار اثر را به دوش می کشیدند.
کار خیلی خیلی خوب بود. به نظرم ایراداتی عمدتا در مورد ریتم، روایت و جلوه های تصویرس داشت، اما آنقدر خوش ساخت و دلنشین و پر انرژی بود که به راحتی بشود آن ها را نادیده گرفت. عبدالحمید گودرزی چه قدر عالی، عالی بود.
به نظرم نیم نگاهی هم به فیلمنامه کردم متن داشته باشید آقای معینی، کاملا ظرفیتش را دارد.
در مجموع کار قابل قبولی بود و ارزش دیدن دارد. نوسان و پارگی نسبی بین اپیزود ها شاید بزرگترین ضعف کار باشد. به طرز عجیبی دراماتورژی بعضی از اپیزود ها نسبت به بقیه خیلی افت داشت.
بازی ها هم همینطور ، بعضی بازی ها اصلا قابل دفاع نبودند و بقیه واقعا خوب.
راستی چقدر محمد نیازی و علی ایزدی در اپیزود مرد نابینا و سگ فوق العاده بود!
یک نمایش فوق العاده ، با موضوعی که به روند اتفاقات داخلی کشور به خوبی پرداخته بود
اپیزودها به خوبی چیدمان شده بود و کاملا قابل فهم برای مخاطب
بازی ها اکثرا خوب و قابل دفاع بودند ، مخصوصا جناب عباس خداوردیان عزیز
در مجموع نمایشی است که باید حتما دید
با تشکر و آرزوی موفقیت های بیشتر برای تیم خوب این نمایش
کار بد بود، خیلی بد و این من را ناراحت می کند نه فقط از این جهت که کار بدی دیدم، بلکه از این جهت که امیر علی ابراهیمی تا ترین حرفه ای و حتی قلندرو کارگردان خوبی بود ، و حتی به او امید داشتم که جزو خوب های تئاتر بشود. اما خب نشد.
حوصله ی نقد من کوتاه شده و چیز زیادی هم برای گفتن نیست. تئاتری که بازیگرانش حتی به درستی تمرین بیان نکرده اند، متنی که پیچیدگی بیهوده و شلوغی بی معنی اش را افتخار می پندارد و کرئوگرافی هایی که مطمئنم رقص کودکان دبستانی بهتر از آن هاست؛ و حتی شیوه عجیب و غریب بازاریابی آقای ابراهیمی برای کار.
جای تأسف بسیار است، همین !
نمایش در نظر من چهار ستاره بود اما پنج دادم چون به نظرم امتیاز کل 2.8 بیش از اندازه برای چنین اثری پایین است.
«ریچارد کوتاهی...» یک جنون 80 - 90 دقیقه ای متداوم و البته کمی بیش از اندازه است. از دست تجاربی است که در صحنه تئاتر ایران کمتر پیدا می کنید و ارزش یک بار که هیچ، احتمالا دو سه بار دیدن هم دارد، گرچه ایرادات بزرگی هم: آشوب روایی کار - که از قضا کار را فوق العاده کرده - از همان ابتدا برای بیننده ای که مخاطب روایتگری غیر خطی و نو نیست، گیج کننده خواهد بود و به نظرم در بیست دقیقه آخر، حتی برای بیننده ای که مخاطب اصلی این اثر است هم طاقت فرسا خواهد شد. میان کار موتیف ها گاهی اضافه اند و بعضی روایت ها هم بیش از حقشان کش آمده اند. اغراق هم در بازی ها و بازی گردانی ها - با این که متناسب با فرم روایت آن است - در مواقعی زیاد میشود و تنه به تنه تئاتر کودک می زند.
بازی ها در مجموع خوب بودند، به خصوص احمد افشاری ،امین مهران و علی چایچی. علی چایچی استعداد خاصی در تئاتر است که - به نظر من - باید بیشتر دیده شود.
نور خوب بود و دکور هم. موسیقی کمی عجیب بود که البته مطمئن نیستم ناشی از مشکل فنی در شب اجرایی که من تماشا کردم بوده یا تم خود اثر.
به هر شکل، تجربه منحصر به فردی بود و من لذت بردم.
بازی ها خوب بودند، اما متن، کارگردانی ، نورپردازی ، صدا همه چیز افتضاح. آقا نسازید اصلا! اگر تئاتر اصفهان این است، چه بهتر که نباشد. حقیقتا حجم بی کیفیتی و خود فروشی برای اجرا رفتن شرم آوره.
در ضمن تئاتر مراسم افتتاح دولتی نیست که شب اول اجرا چند سخنرانی می آورید و نیم ساعت مخاطب را معطل می کنید!
دوست عزیز:
متشکرم بابت نظرات شما
بهتر است یک اثر هنری، مورد نقد و بررسی منصفانه قرار دهید و بکار بردن کلمه "افتضاح" نه تنها کمکی به پیشرفت اثر نمی کند بلکه این دیدگاه به ذهن خطور میکند که نظر شما، نه در جهت بهبود اثر و پیشرفت تئاتر اصفهان بلکه در جهت تخریب اثر و تیم اجرایی ست.
باعث مسرت است اگر نقد شما ، در مورد متن را بدانم تا بیشتر به اصلاح آن بکوشم و ضعف های آن رو برطرف کنم.
به چشم یک پرفورمنس به اثر نگاه کنید و فقط تصاویر بدیعی که در طول اثر ایجاد می شد برای من کافی است که از این کار فوق العاده راضی باشم.
البته که دوست داشتم تعامل با تماشاگران کمی شدید تر باشد.اندکی محافظه کاری در اثر - به نسبت که اینکه خود را هپنینگ آرت می ماند - حس می شد که اگر نبود اثر فوق العاده تر می شد.
لهجه ها ارزش دیدن دارد هر چند که ایراداتی هم در تجربه اش هست.
یک ایده، متن پرداخت درخشان، یک اجرای متوسط رو به خوب که البته متن را هم کمی پایین می آورد.
بازی محیا مهدی زاده کاملا به جا بود و حتی می شود گفت خیلی خوب، اما مشکل اصلی در بازی ها نبود و در منطق اجرا بود. تئاتر به هر حال یک هنر تصویری است و حتی اگر مونولوگ است، ایجاد موقعیت ها و حرکات تصویری ضروری است، اما لهجه ها از این جهت کاملا لنگ است. این کم بودن حرکت، تصویر و واقعه ی تصویری در اثر، موجب می شود که متن هم آسیب ببیند. متن - به درستی - پیرنگ پر جزییات و طولانی ندارد، مثل سه قطره خون صادق هدایت. اما یک تقریبا تکگویی طولانی یک ساعته باعث می شود تا خرده پیرنگ ها از پیرنگ اصلی انگار که بزرگ تر شود و تماشاگر را از نفس بیاندازد.
بازیگر مرد بسیار پر تپق بود که خب، خیلی آزار دهنده است. نور و موزیک هم تقریبا ابتدایی به نظر می رسیدند که کیفیت خوب کلی اثر را تحت تاثیر قرار میداد.
با این حال، اثر ، چه به لحاظ ایده و متن، چه به لحاظ پیام عمیقش و چه به لحاظ بازی بازیگر اصلی، فوق العاده ارزشمند و دیدنی بود. خسته نباشید و آرزوی پیشرفت روزافزون.