در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال روجا حافظی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 20:17:04
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
عالی بود عالی! "این یک پیپ نیست" رو شست خدا رو شکر:| پس از مدتها تاتر واقعی دیدم . قطعن از بهترین اجراهای نمایشنامه دیوید ممت هست این کار.
جالبه! من باوجود اینکه «زندگی در تئاتر» رو خیلی دوست داشتم،اصلاً این کار رو قابل قیاس با «این یک پیپ نیست» نمی‌دونم!به نظرم این یک پیپ نیست محشر بود!اگر نگم شاهکار بود!به هر حال سلیقه در لذت بردن از هنر خیلی دخیله!
۰۸ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار خوشحالم که به نظرهای بسیار منفی دوستان و اطرافیانم جهت ندیدن این تاتر توجه نکردم و جواب اعتمادم به جابر رمضانی رو با دیدن بهترین تاتر این روز ها گرفتم. آنچه صالح تسبیحی در مورد این اجرا نوشته است، تمام آن چیزی ست که از این تاتر در سر داشتم و با قلم شیوای ایشان مطمئنن تمام و کمال بیان شده است.
به نظر می رسد آنان که این کار را نپسندیدند لایه های بهم پیچیده ی آن را درک نکردند و تنها به تماشای صحنه نشستند.
با کمال تاسف باید بگم که حتا نیمی از ذوق و شوقی که برای دیدن این اجرا در سر داشتم پس از خروج از سالن به حقیقت بدل نشد. از همایون غنی زاده به لحاظ همایون غنی زاده راضی نبودم. با توجه به دو اجرای بسیار عالی "در انتظار گودو" و"ملکه زیبایی لینین" این اجرا در کل راضی کننده نبود. به نظرم نیاز بود برای اجرای مجدد پس از 5 سال، تغییراتی در نحوه اجرا داده شود. هرچند آن اجرا را ندیده ام و ممکن است که این تغییرات اعمال شده باشد !
بصورت بسیار کلی میتوانم بگویم متن فدای اجرا شده بود و این موضوع در حذف آخرین دیالوگ کالیگولا به شدت توی ذوق می زد. در طول اجرا نیز این موضوع بارها به لحاظ مبهم شنیده شدن دیالوگهای طولانی و مهم به واسطه ی موسیقی بک گراند اتفاق افتاد.
و در پایان باید بگویم جزییات جذابی مسلمن برای من در اجرا وجود داشت. و بازی های پانته پناهی ها و صابر ابر و امیر جدیدی با تفاوت فاحشی نسبت به دیگر اجزا نقطه قوت اجرا برای من بود.
چشم های تو...
نگاهم کنی شاعر می شوم.
شاعر می شود یا می شوم؟!
۲۷ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می تونم بگم تقریبن یک نمایش مستند بود. داستان سه زن است از اواخر دهه پنجاه تا نوروز نود و سه . حال و هوای روز هایشان در سال های مختلف زندگی را می بینیم و می شنویم از زبان خودشان و گاهی این سه زندگی در مقاطع زمانی مختلف با هم برخورد میکنند. نوع روایت اول شخص را دوست داشتم.با این که ممکن بود در صورت مسلط نبودن بازیگران بسیار حوصله سر بر شود در حدود 120 دقیقه. و سوییچ های به موقع بین سه داستان هم موثر بود در خسته نشدن و حتی گاهی با هیجان دنبال کردن ادامه ماجرا. داستان ها برای بسیاری تکراری ست اما هنوز دردناک است. هنوز می تواند اشکت را در بیاورد و این یعنی نویسنده و کارگردان و بازیگران و همه ی گروه خوب کار کردند اگر نگویم عالی.
با توجه به تجربه هم طناب و هم هوایی، پس از این هر کاری از خانم صدری روی صحنه بیاید بدون شک و تعلل به تماشایش خاهم نشست.
نا گفته نماند از دیگر دلایل من برای دیدین این نمایش حضور ستاره اسکندری بود که مثل همیشه از دیدن بازیش لذت بردم. دو بانوی دیگر هم عالی بودند.
آیا اینکار شبیه عامدانه عاشقانه قاتلانه است ؟
سه زن ، روایت مستندگونه از مشکلات و دردها ، ناصر محمدخانى و شهلا جاهد و.......
۲۶ فروردین ۱۳۹۳
جالبه برام اینقدر این کارو با عامدانه قیاس می کنن...کاش اونو دیده بودم. شاید منم چیزی می نوشتم.واقعا سیر کاراکتر خانم اسکندری قابل تحسین است.
۲۸ فروردین ۱۳۹۳
رامین خان حالا شما چرا این قدر ناراحتی؟ تئاتر کارگردان داره. کارگردانم اگه دلش نمی خواسته بگن کارش عین یه تئاتر دیگست میتونسته اینقدر شبیه اون نسازه. لابد براشون مهم نبوده دیگه.
۲۹ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا اینقدر دوره ی اجرا کوتاه هست؟ حتی یک ماه هم نیست!
نیلوفر و وحید hoo این را خواندند
احتمالا مسئول سالن حافظ قصد داره یه نمایشگاه مد بهاره واسه اردیبهشت راه بندازه :)
۲۲ اسفند ۱۳۹۲
دوره اش کوتاه نیست 30 شبه مثل اکثر تیاتر ها...
۲۸ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پسر، سرپیچی میکند از فرمان قلبش.بیست سال است که نه تنها به حرف های پدر و چشم های مادر گوش نمی دهد، صدای قلبش را هم پشت چلیک چلیک دوربینش پنهان کرده است... مبادا هوای رفتم در سرش بپیچد!
غافل از اینکه ، جاذبه هر چیری را به جای اولش باز می گرداند...



یاده فیلم جاذبه افتادم این جاذبه کجا اون جاذبه کجا :)

۱۲ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه چیز خوب بود.انتخاب داستان و نوع روایتش و همخانی آهنگ های انتخاب شده با پیش رفتن نمایش و در انتها رسیدن به حادثه ی تلخ گروه یلوداگ و چه بار غم سنگینی حس کردم چهارشنبه شب که پدر و مادر برادران فرازمند چند ردیف جلوتر از ما نشسته بودند...

نقش اول داستان دچار اختلالات روانی ست که من رو از این جهت به اجرای آرش ساد متصل کرد. انگار که محمد رحمانیان بر این موضوع تاکید دارد اخیرن و خیلی هم بی راه نمی گوید البته !

از بازی ها و نوازندگان و کارگردان به اندازه ی کافی تعریف و تشکر شده، من از سازندگان ویدئوآرت ها هم ممنونم خیلی زیاد که حال و هوای موسیقی رو تکمیل کردند با انتخاب خوب تصاویر.
خیلی خوشحالم که اولین بار "در انتطار گودو" رو با این اجرا تجربه کردم! فکر می کنم شانس بزرگی داشتم در این مورد. با توجه به توصیه دوستان تیوالی قبل از دیدن نمایش مقالاتی در مورد بکت و تاتر ابزورد هم خاندم که بسیار بسیار نقش داشتند در لذت بردن مضاعف از تماشای کار.
مقاله ی "تاتر به مثابه متن" از مایکل وارتون در یک کتاب چاپ شده از نشر ققنوس شامل دو نمایشنامه ی "در انتظار گودو" و "آخر بازی" و همین مقاله با ترجمه ی بهروز حاجی محمدی
ومقاله ی "تاتر ابزورد" نوشته ی کلود شوماخر در نمایشنامه ی "در انتظار گودو" نشر ماکان و ترجمه ی علی اکبر علیزاد قابل دانلود در http://readbook.ir/2802/

بخانید، ببینید و لذت ببرید.
دستت درد نکنه روجا جان. فقط ایرادی نداره این کتاب رو داونلود کنیم. از نظر حق نشر می پرسم.
۰۳ اسفند ۱۳۹۲
البته "کلود" شوماخر !
ممنون !
۰۳ اسفند ۱۳۹۲
من از اصلاحیه شما بسیار متشکرم:)
۰۴ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوب است که در اینجا ذکر شده است کار به زبان آذری اجرا می شود! چون برای اجرا های جشنواره جایی ذکر نشده بود و وقتی در سالن به زور جا شده ای و روی زمین و هوا نسشته ای /ایستاده ای آقای کارگردان/ استاد ارجمند، روی صحنه حاضر می شدود و اعلام می کنند که اجرا کاملن به زبان آذری ست و هرکس فکر می کند اذیت می شود همین حالا سالن را ترک کند! و خشکت می زند که یعنی چه این جملات؟!! آن هم از زبان چنین استادی؟! کسی سالن را ترک نکرد، اما خیلی ها حوصله شان سر رفته بود و دایم برای هم جک و خاطره تعریف کردند و ما هم که هی سعی کردیم لااقل از موسیقی لذت ببریم فقط حرص خوردیم. ده دوازده نفری نیمه های اجرا نرسیده سالن را ترک کردند و ما همچنان ادامه دادیم.
امیدوارم برای اجرای عمومی زیرنویس تهیه شده باشد.متاسفانه اپرا و موسیقی آنقدر جذاب نبود که با دانستن داستان هم کل اجرا قابل تحمل شود...
بهرنگ، امید رستگار، n s، شعله مقدم و آریو راقب کیانی این را خواندند
ر پ، امیر یکتا و سروش ضیایی این را دوست دارند
با نظر شما کاملا موافقم دوست گرامی . پس از اجرا هم در پاسخ به اعتراض بینندگان ، آقای غریب پور گفتند که نظامی ایرانی نیست و زاده ی عراق است !!! اصل داستان هم ایرانی نیست . پس به زبان آذری بهتره ! من که آذری هستم وقتی اینهمه ناراضی بودم ، سایر دوستان را نمی دانم چه حسی داشتند!! شوربختانه ، از اپرای حافظ (پس از اجرای پیروزمند مولوی) کامل غره شدن و خودکامگی را می شد در آقای غریب پور حس کرد . بی شمار متاسفم .
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
ممنون از پاسخ شما جناب غریب پور.
متاسفانه من آن شب اجرا موفق به دیدن شما نشدم، فکر می کنم بنده را با شخص دیگری اشتباه گرفته اید. اما بسیار خوشحالم که اینجا شما را پیگیر نظرات تمشاگران و پاسخگو می بینم و به همین دلایل، شنیدن آن جملات از شما آن شب برایم بسیار عجیب بود. از دعوت شما برای تماشای مجدد اجرا بسیار بسیار متشکرم، من اجرا را تا پایان تماشا کردم با وجودی که هیچ از زبان آذری نمی دانم و جز نام لیلی و مجنون و چند کلمه چیزی نفهمیدم.از شما یک خاهش دارم که در صورت امکان برای اجرا ترجمه ی فارسی هم در نظر بگیرید.
ممنون
۲۵ بهمن ۱۳۹۲
اقای دریانی گرامی : پاسخ پرسش تان در متنی خطاب به آقای غریب پور نوشته ام . حس من مبتنی بر دلایلی بوده که شوندی بیرونی داشته . و بیان آن ، به منزله ی جسارت و بی احترامی به آقای غریب پور نیست . هر اثری منتقدان خودش را دارد و آن اثر که منتقدی ندارد کاری درخور نقد نبوده . این مایه ی شادی و مباهات باید باشد نه دلخوری و جبهه گیری .
۰۲ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب دوم ِاجرا بیست و چندنفر را جمع کردم که برویم نمایش را ببینیم.اقای بلیط فروش وقتی کدهای تیوال را اعلام کردم پرسیدند از دوستان عباس ید؟ (احتمالن منظورشان آقای کارگردان بود!) گفتم خیر. به امید دیدین یک نمایش کمدی دوستان را جمع کرده بودم.اما از آن بیست و چند نفر، بیست نفر با نمایش ارتباط برقرار نکردند.چندتایی خاب بودند،یکی دو نفری غر می زدند،بقیه هم هی دقت می کردند و ناامید شده بودند که شعورشان نمی رسد اینها چه می گویند! آن چندنفری هم که از هملت و تاتر چیزهایی می دانستند آنطور که باید لذت نبردند!
خودم داستان پردازی و ایده گرفتن از هملت رو پسندیدم ولی انتظارم از نمایشی کمدی با دو کاندیدای بازیگری جشنواره و پذیرفته شده ی جشنواره های خارجی، خیلی بیشتر از این بود که اینقدر به هجو برود. حیف شد داستان و هدفی که پشتش بود.

به امید تماشای کارهای بعدی گروه
سلام. مرسی از نظراتتون.به نظر من این کار کمدی قهقهه وریسه رفتن نیست یک پارودیه و اساسش بر تصویر کردن تناقضاته و این چند شب باز اصلاح کردیم و به نظرم الان خیلی متفاوته با شب دوم.در ضمن روجای عزیز در نقد کار شما هم از همین نوع کمدی استفاده کردین.بازم مرسی به هر حال نظر شما به عنوان مخاطب ارجحه.
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
ممنون که می خانید تماشاگران را و پاسخگو هستید.من هم انتظار قهقه و ریسه نداشتم واقعن اما انتظار طنز داشتم.انتظار خنده هایی که درد هم دارند. و شیوه روایت را دوست داشتم در مجموع.
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
سعی ما هم بر اینه که طنز تلخ ارایه بشه.و اگر این اتفاق نیفته ضعف از ماست اما الان با اجرای دوم تفاوت زیادی داره.امیدوارم الان کارمون با مخاطب ارتباط برقرار کنه.به هر حال ممنون از تلاشتون واسه جذب مخاطب.
۲۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوب بود.دوستش داشتم.کمی دیر ارتباط برقرار کردم با کار چون همه چیز خیلی اغراق شده بود در شخصیت ها. اما تقریبن از نیمه ی کار چند جایی هم خندیدم.هی منتظر بودم که یه اتفاقی بیفته که از ایوب آقاخانی و حمیدرضا نعیمی و گروه پوشه انتظار می رفت. و این اتفاق دقیقن صحنه ی پایانی بود.جایی که گفت خوب!خنده بسه! یکم با واقعیت ها، جدی روبرو شو. یکم فکر کن! وقتی همه ماسک داشتند جز یک نفر و من در یک نمایش کمدی اشک ریختم! خودم رو جای فرشته می دیدیم که روزی شاید برای جنازه های مرده یا زنده ی دوستان مهاجرم کاری از دستم بر نیاید... و این غمگینم می کند...

از همه ی آنها که رویای مهاجرت دارند و آرمان شهرشان هرجایی جز میهن شان است خاهشمندم این تاتر را ببینند و قبل از خیلی جدی فکر کردن به مهاجرت به خیلی چیزهای دیگر فکر کنند! به خودشان و آن سایه ای که همیشه همراهشان خاهد بود حتی اگر به کشوری دیگر فرار! کنند.
روجا حافظی
تو که بخش اصلی نمایشو لو دادی;)
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
واسه یه نوجوون 15 ساله که مثلا شایعات رو خیلی دوس داشت، مناسبه؟
۲۵ بهمن ۱۳۹۲
والا من شایعات رو ندیدم.به نظرم شمعدانی ها خوب باشه براش.
۲۵ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از خیلی وقت فیلمی دیدم که حالم را خوب کرد! بعد از مدت ها فیلمی دیدم که بعدش باران بارید.بعد از مدت ها فیلمی دیدم که همه ی آدم هایش را دوست داشتم.بعد از مدت ها فیلمی دیدم که بدون درنگ به هر دوست و آشنا با هر سلیقه توصیه می کنم ببیندش!
فقط می تونم بگم متاسفم! وقتی بلیط خریداری کردی از چندین روز قبل و توی سالن راهت نمی دن و می گن ظرفیت سالن 90 نفر بوده الان 150 نفر نشستند! و برید به ستاد جشنواره بگید و به ما مربوط نیست...
این سوال پیش می آید که آیا گروه اجرایی نمی دانستند که به یک اجرا می رسند(حالا به هر دلیلی) که دو سانس اجرا را یکی می کنند و اینگونه تماشاگران بلیط به دست پشت در هاج و واج همدیگر را نگاه می کنند!؟
موافقم...
من هنوز از نشتن نا فرم آ نشب، پاهایم درد می کند...
۰۵ بهمن ۱۳۹۲
این موضوعات واقعا جای تاسف داره،واقعا...
۰۵ بهمن ۱۳۹۲
با سلام خدمت همگی دوستان

ماجرای بی نظمی , پارتی بازی و بی احترامی به مخاطبین تئاتر سالیان سال است که در جشنواره های به اصطلاح بین المللی دهه فجر , چه در سینما و چه در تئاتر و موسیقی ادامه دارد. متاسفانه در کشور ما هیچگاه مسئولین قبل از اجرای اینگونه برنامه ها , قوانین و قواعد را فرا نمی گیرند تا باعث ایجاد ناراحتی عده زیادی از مخاطبین نشوند.فقط و فقط نام این جشنواره ها بین المللی باشد , دیگر چیز دیگری مهم نیست .
من دو دوره قبلی جشنواره تئاتر نزدیک به 8 تا 10 ساعت درگیر گرفتن بلیط در هوای سرد و در مقابل درب تئاتر شهر بودم و در پایان نیز بلیط ... دیدن ادامه ›› نمایش هایی به الاجبار نصیبم شد. امسال دیگر از خیر هر چه جشنواره بود گذشتم و حال نیز با نوشته های دیگر دوستان می بینم که هیچ تغییری در بی نظمی جشنواره ایجاد نشده است و همان آش و همان کاسه است که هر سال شاهدش هستیم و ظاهرا" خواهیم بود.
۰۶ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی می توان بی توجه به جزییات نشانه شناسانه و مفهومی تاتر از آن لذت دیداری و شنیداری برد.
آردالیون از این دسته آثار بود.البته برای من که نه تماشاگر حرفه ای تاتر هستم و نه صاحب نظر در این عرصه هنری.. به نظر می رسددوستان هنرمند با توجه به داشتن اطلاعات بسیار بیشتر در خصوص اسطوره های ملل مختلف و درک نشانه ها و مفهوم های هنری، ممکن است لذتی دو چندان از این دست کارها ببرند. البته برای بنده هم با توجه به تغییر موسیقی نمایش قابل درک بود که محل اتفاقات نمایش دائم در حال تغییر است.و نکته آخر اینکه شاید ندانستن داستان تاتر دیدنش را لذت بخش تر می کرد.اما دانستن آن هم سوای نمایش، خالی از لطف نبود.
امید رستگار و بیتا نجاتی این را خواندند
امیر یکتا، زهرا ظریف کار، آزاده، تینا و آرزو ص این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینکه نمایش بی نظیر بود و عالی از هر نظر جای شک ندارد.من هم بسیار لذت بردم. اما کاش دوستان بیننده کار به آنچه که از این تاتر کسب کردند هم اشاره کنند. بیان زیبایی و لذت تماشای یک نمایش خوب است اما هدفی که پشت آن پنهان است و اینکه چقدر درک می شود توسط مخاطب مهمتر. می دانم که دوستان به این موضوع هم فکر کردند اما بیان هر دیدگاه باعث می شود که هر کس از زوایای مختلف، کار رو چند بار با خودش و بقیه مرور کند و اینجوری می شود که یک کار ماندگار خواهد شد. و حالا که بستری چون تیوال محیاست این کار آسانتر و بهتر انجام خواهد شد.

"خودت رو بشناس!" مسلما ماندگار ترین جمله ی این نمایش بود و من تمام دفعاتی که این جمله توسط سقراط تکرار شد می ماندم که چرا برخی آنقدر از ته دل قهقه می زنند؟؟!!

برای بار دوم به تماشای کار خواهم رفت و این بار با چند دانگ توجه اضافه و امیدوارم فیلم نمایش هم تولید و عرضه شود.
-سرباز ساعت داری؟
-هه...سرباز که ساعت نداره!

-سرباز اسمت چیه؟
-سرباز که اسم نداره!

سرباز آدم نیست!
واقعن یک بار دیدن کم است برای پروانگی!
کاش برسم ببینمش دوباره تو این چند روز باقی مانده...
پرستار و دختر سپید پوش عالی بودند.صحنه های سایه بازی و دوچرخه سواری اوج کار بود برای من .

درود بر همه ی گروه .
ممنون از نظرتون

پرستار: امیر امیری
دختر سپید پوش: مینا حسین آبادی
۲۹ آذر ۱۳۹۲
دوست عزیز، نمایش "صور اسرافیل" اثری جدید از کارگردان "پروانگی" است.
به اطلاع می رسانیم پیش فروش با تخفیف آغاز شده است.
منتظر شما هستیم.

http://www.tiwall.com/theater/sooresrafil
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هنوز درگیرم که دوست داشتم یا نداشتم؟ یه جور بلاتکلیفی مثل مرجانه! بعید هم میدونم آخر یکی رو انتخاب کنم.یه جوری ست که هم دوستش دارم هم نه! موضوع نمایش -مهاجرت و بلاتکلیفی و سرگشتگی- همیشه جز 5 دغدغه ی بزرگ زندگیم بوده و هست. و به همین دلیل روایت مرجانه ها برام فقط تکرار مکررات بود و مسلمن ناراحت کننده و البته خسته کننده.استرسی که بازیگر ها منتقل می کردند با تکان دادن مداوم پاهایشان بیش از حد کلافه کننده بود.مونولوگ ها به نظرم زیادی طولانی اومد.پرداختن به ماشین لباس شویی رو دوست داشتم.جُکی که مرجانه دوم تعریف کرد دوست نداشتم و ربطش رو به کل داستان نگرفتم!!!یه جوراای به هیچ چیز نمیومد.
به اختصار می تونم بگم: یه متن واقعی با بازی های واقعی و موضوعات خیلی واقعی!!! و من همیشه کارهای واقعی رو می پسندم.اما نمی دانم چرا توقعم از در خیلی عجیب و غریب بود؟!

پ.ن:همیشه فکر می کردم اگه نویسنده یا کارگردان بودم یه کاری می ساختم در مزمت کامل مهاجرت! و اینکه اولین و بهترین راه، فرار از همه ی چیزای بد دور و برمون نیست....اما به نظرم اجرای "در" با قرار دادن تماشاگر توی اون همه کلافگی و سرگشتگی می تواند او را کمی به فکر فرو برد که واقعن ارزشش را دارد؟
خانم حافظی متشکرم بابت نظرتون.
یکی از اهداف ما تو اینکار ایجاد تردید در مخاطب هست، اینکه ما در مورد یه اثر هنری با چه معیاری تصمیم میگیرم که خوشمون اومده یا نیومده؟ بعضی وقتها از دیدن یه کار لذت میبریم و گاهی وقتها از دیدن یه کار دیگه خشنود نیستیم، اما آیا این نگاه باید همیشه اینطوری باشه؟ انتخاب میان خوب بودن یا بد بودن یه اثر؟ هنر جدید میگه این موضوع رو فراموش کن، شما به عنوان مخاطب به اندازه هنرمند سهم دارید در خلق اثر سهیم باشید، یه اثر هنری هیچوقت کامل نیست بلکه هنرمند فقط سعی خواهد کرد تا با ایجاد یک تاش کوچک در ذهن شما ، شما را میان خطوط باز اثر حرکت دهد. در واقع در جوامع دموکرات(دموکراسی به معنای واقعی) اگر اثری بد باشد بخشی ازاین بد بودن رو مخاطب برعهده میگیرد و اگر خوب بود نیز بخشی از این خوب بودن مربوط به مخاطب است. اینطوری خط فرهنگی در جامعه با یک تعادل حرکت میکنه و فرهنگ به معنای عام میان توده مردم و هنرمندان هم سطح می شه.
باز هم ممنون
۰۷ آذر ۱۳۹۲
بازهم ممنون از توضیحات شما:)
۱۰ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه خوب :)