در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر یکتا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:40:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از فکر این نمایش خوشم آمد. می توا نست آنطور که کارگردان آرزو دارد یک کار ماندگار در تاریخ تاتر باشد. اما برای چنین اتفاقی فقط استعداد، حساسیت و مطالعه و حتی کوشش، کافی نیست بلکه باید بیشتر زندگی و تجربه کرده باشی.
این نمایش جا برای بسط و گسترش زیاد داشت
به نظرم حیف شد...
مثلن به جای تکرار یک حرف در سرتاسر فصول نمایش می شد وارد زندگی سوسک ها (همان کوتوله های منظور کارگردان)‌ شد و به تلاش و یا به عبارت بهتر واکنش آنها ( نه فقط ترس)‌ برای فراموشی ناشی از درد این فشار جبری و لذت بخش کردن زندگی که هر روز عرصه اش تنگ و تنگ تر می شود، پرداخت. بعضی سوسک ها می توانستند افسرده به گوشه ای بخزند و بعضی دیگر به ظواهر و لذایذ غریزی رو آورده و دست به اعمال مبتذل بزنند و یا به دستاویزهای مختلف (و به ظاهر موجه) برای معنا بخشیدن به زندگی رو بیاورند. بیرحمی و بی عدالتی می توانست آنها را به بی باوری و بی اخلاقی هدایت کند و به کلی کیفیت های انسانی را از آنها سلب کند. یا اصلن می شد همه چیز دیگر آن چیزی نباشد که به نظر می رسد و شاهد مسخ کل مفاهیم و ارزشها باشیم.. خیلی چیزها می شد اتفاق بیافتد..
متن بسیار خوب و بازی ها عالی، به خصوص بازی خانمها اسکندری و کردا.
در فیلم تنها دوبار زندگی می کنیم به دنیای آدم هایی راه پیدا می کنیم که در دهه شصت فرصت زندگی پیدا نکردند. دهه ی شصتی که فرصتی برای پسر و دختر آن نسل برای با هم بودن و با هم حرف زدن سخت بود و اصولن عاشقانگی جور دیگری بود.

سیامک (علیرضا آقاخانی) دانشجوی اخراجی است که اکنون به عنوان راننده مینی بوس کار می کند. سیامک از درد شدید و فلج کننده کمرش در رنج است و علی رغم توصیه ی پزشک مبنی بر تغییر شغل به رانندگی ادامه می دهد. او بر اثر یک حمله عصبی می میرد و دوباره از گور بر می خیزد و باز فرصت 8 روزه زندگی در دنیا را دارد. سیامک ابتدا و به قصد انتقام سراغ یکی از کسانی می رود که سبب اخراج او از دانشگاه بود، اما هنگامی که آن مرد را بیچاره تر از خود می یابد منصرف می شود و بعد به دنبال دختری از دوره دانشگاهش- منیژه احمدی- می رود و از عشق خاموشش به او می گوید، اما منیژه از او می خواهد تا از زندگی اش بیرون رود. در این میان، به طور اتفاقی، با دختری آشنا می شود (نگار جواهریان) که کوله پشتی اش را در مینی بوس او جا گذاشته است. دختر ادعا می کند که شاهزاده ی یکی از جزایر دور است! حالا با دو داستان عجیب مواجه هستیم، مردی که 8 روز فرصت زندگی دارد و شاهزاده ای که به یک جزیره دور تعلق دارد! داستان فیلم با وجود فرا واقع گراییش (سورئال)، کاملن واقع گراست.
فیلم دارای قاب هائی زیبا و چشم نوازست و فیلمبردار و تدوینگر به کمک هم توانسته اند روایت بصری خاصی ایجاد کنند. استفاده از تکنیکهائی نظیر دوربین روی دست چامپ کات های به جا و ظریف توانسته است لحن بصری مناسبی را برای بیان داستان درونگرا و سرد این فیلم بوجود آورد.
بازی هم خوب روان هستند. علیرضا ... دیدن ادامه ›› آقا خانی با استفاده از سه عنصر حرکت، بازی و صدا به خوبی در ایفای نقشش بهره برده و نگار جواهریان نیز تصویری از جوانی پر انرژی و رها را به خوبی ارائه می دهد.
یکی از فیلم های خوب ایرانی که تا بحال دیده ام.
۱۷ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تیمارستان نیمه ویرانه که ساعاتی دیگر با خاک یکسان می شود، جای مناسبی است و انتخاب دیوانگان در نقش مردمان و زن افلیج رو به مرگ در نقش قهرمان ... و مردمانی که تمام امید و توقع رهایی شان از ناپهلوانِ درهم شکسته است، که حرفش را نه کسی می شنود و نه می فهمد! مردمانی که به خاسته های کوچک قانع شده اند، تنها فضای کمی برای شادی و رقص می خواهند و نخی سیگار ... و دیگر جز به زبان تَرکه مطیع و رام نمی شوند. حتی این قهرمان بازی ِ تلخ را بایستی به زبان ترکه ی بیداد اجرا کرد!
چه خوب، که کسی پیدا شد و نیشتر به زخم چرکین این خاک زد! خیلی دوست دارم، دیگری همت و جسارت کند و از فرهیختگان، نخبگان و هنرمندانی بگوید که این ویرانه دستمایه ی هنر و حیاتشان است و حیاط خانه شان، جایی فرسنگها دور از این تیمارستان نیمه ویران.
دیشب جمعیت بلیت به دستی که راهی به داخل نداشتند، پشت میله های فلزی سالن قشقایی فشار زیادی را به به خود و دیگران وارد می کردند، دیگر نیازی به تماشای نمایش احساس نکردم، چرا که همانجا "سرایت درد" را دیدم و لمس کردم!
خیلی متاسف شدم جناب یکتا.
با اینکه من خودم دیروز به موقع رسیدم و شکر خدا با کلّی نظر و نذورات تونستم موفق بشم سرجام رو صندلیم بنشینم اما منم ازون بالای صندلیم شاهد اون ازدحامِ مظلومان و دردمندانِ بلیطدارِ حیرونِ پا‌درهوا بودم. حتی امتداد ازدحام جمعیت از پشت میله‌ها تا داخل راهروهای ورودیِ قشقایی تا منتهاعلیه دورتادورِ صندلی‌های داخل سالن هم ادامه داشت..
نمایش صامتِ لذت‌بخش و ذهن‌درگیرکُنِ زیبایی بود.. اما افسوس که واقعن آدم نمیدونست کدوم درد رو تماشا کنه.. درد اون آدمِ یک‌پای رقصان با عصاش رو ببینه یا این درد بی‌درمونی که سالهاس داره به تک تک مردمانِ دردمندِ تئاترهای شهر سرایت میکنه.
۰۶ بهمن ۱۳۹۲
بی نظیر بود بسیار کار خوب و زیبایی بود.
۰۸ بهمن ۱۳۹۲
خیلی کار خوبی بود
۰۸ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لیلی و مجنون
پیش از شروع نمایش بهروز قریب پور روی صحنه آمد و توضیحاتی راجع به نمایش داد و از گذشته و خاطراتش درباره ی اپرا در ایران گفت و اینکه چهل و اندی سال پیش اپرا رفتن برای فخر فروشی بوده است و کسی از آن چیزی نمی فهمید و مخاطب ارتباطی با اپرای اروپایی برقرار نمی کرده است و... و نیز صحبت بسیار جالب و خوبی در مورد احترام به همه ی اقوام ایرانی که تشویق حاضران را در پی داشت. همانجا بود که متوجه شدم زبان این نمایش "آواز محور" ترکی است! اتفاقا قریب پور همان ابتدای شروع سخنانش از تماشاگران سوال کرد که چند نفر در سالن آذری زبان هستند که حداکثر ده پانزده نفر دستشان به نشانه ی تایید بالا آمد و او با تعجب گفت : " مثکه امشب شب اقلیت هاست! معمولا همه جا آذری ها بیشتر هستند..."
نمایش شروع می شود، به صحنه خیره ام بی آن که چیزی از آوازها بفهمم از آن بدتر زیر نویسی هم در کار نیست!
اتفاقا شب پیش به تماشای نمایش گروه لهستان رفته بودم. آنها به زبان لهستانی می خواندند جملات کلیدی را یکی از هنرپیشه ها به انگلیسی می گفت و یک بازیگر فارسی زبان نیز بدون لطمه به موسیقی، قطعات را به فارسی اجرا می کرد. با این وجود نوشته ی فارسی هم روی صفحه برای فهم بهتر متونی که پیچیدگی خاصی نداشت پخش می شد!
عدم وجود زیر نویس نقطه ضعف بزرگ کار استاد قریب پور بود. مصیبت اینکه در جدول برنامه و هیچ جا نیامده بود که این نمایش به زبان ترکی است. از ... دیدن ادامه ›› آن بدتر قریب پور در سخنرانیش رو به تماشاگران ایستاد و گفت: "شب پیش گروهی اعتراض کرده بودند که استفاده از زبان ترکی را تاب نیاورده اند، من همینجا به شما می گویم زبان این نمایش ترکی است و هر کسی در سالن دوست ندارد می تواند سالن را ترک کند تا جا برای دیگران باز شود!"
یعنی کسی که با هزار شوق و ذوق بلیت نمایش لیلی و مجنون را خریده است، بی آنکه بداند از زبان نمایش چیزی نمی فهمد و زیر نویسی هم در کار نیست، در ثانیه های باقی مانده به شروع نمایش،‌ باید سالن را ترک کند!
شیرین میرعربشاهی و niloofar.Lotus این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لیلی و مجنون
پیش از شروع نمایش بهروز قریب پور روی صحنه آمد و توضیحاتی راجع به نمایش داد و از گذشته و خاطراتش درباره ی اپرا در ایران گفت و اینکه چهل و اندی سال پیش اپرا رفتن برای فخر فروشی بوده است و کسی از آن چیزی نمی فهمید و مخاطب ارتباطی با اپرای اروپایی برقرار نمی کرده است و انگیزه اش برای ساختن اپراهای بومی و... و نیز صحبت بسیار جالب و خوبی در مورد احترام به همه ی اقوام ایرانی کرد که تشویق حاضران را در پی داشت. همانجا بود که متوجه شدم زبان این نمایش "آواز محور" ترکی است! اتفاقا قریب پور همان ابتدای شروع سخنانش از تماشاگران سوال کرد که چند نفر در سالن آذری زبان هستند که حداکثر ده پانزده نفر دستشان به نشانه ی تایید بالا آمد و او با تعجب گفت : " مثکه امشب شب اقلیت هاست! معمولا همه جا آذری ها بیشتر هستند..."
نمایش شروع می شود، به صحنه خیره ام بی آن که چیزی از آوازها بفهمم از آن بدتر زیر نویسی هم در کار نیست!
اتفاقا شب پیش به تماشای نمایش گروه لهستان رفته بودم. آنها به زبان لهستانی می خواندند جملات کلیدی را یکی از هنرپیشه ها به انگلیسی می گفت و یک بازیگر فارسی زبان نیز بدون لطمه به موسیقی، قطعات را به فارسی اجرا می کرد. با این وجود نوشته ی فارسی هم روی صفحه برای فهم بهتر متونی که پیچیدگی خاصی نداشت پخش می شد!
عدم وجود زیر نویس نقطه ضعف بزرگ کار استاد قریب پور بود. مصیبت اینکه در جدول برنامه و هیچ جا نیامده بود که این نمایش به زبان ترکی است. از ... دیدن ادامه ›› آن بدتر قریب پور در سخنرانیش رو به تماشاگران ایستاد و گفت: "شب پیش گروهی اعتراض کرده بودند که استفاده از زبان ترکی را تاب نیاورده اند، من همینجا به شما می گویم زبان این نمایش ترکی است و هر کسی در سالن دوست ندارد می تواند سالن را ترک کند تا جا برای دیگران باز شود!"
یعنی کسی که با هزار شوق و ذوق بلیت نمایش لیلی و مجنون را خریده است، بی آنکه بداند از زبان نمایش چیزی نمی فهمد و زیر نویسی هم در کار نیست، در ثانیه های باقی مانده به شروع نمایش،‌ باید سالن را ترک کند!
مارال عظیمی و رعنا جمالی این را خواندند
روجا حافظی و niloofar.Lotus این را دوست دارند
و چیزی که آدم را اذیت می کند اینست که همه ی این ها یکجا در کار استادی چون بهزاد غریب پور اتفاق میفتد و با شنیدن جملات پایانی نوشته ی شما از زبان ایشان آدم می ماند چه بگوید! ایشانی که قبل از صدور حکم اخراج آنها که آذری نمی دادنند و نمی قهمند، یکپارچه نبودن اقوام ایرانی و تمسخر گویش ها و قومیت ها را تقبیح کردند...

چقدر این جشنواره آدم را غصه دار می کند :|
۰۵ بهمن ۱۳۹۲
احسنت بر این حس زیبای انسان‌دوستانه‌ی بانو مارال خانم مهربانِ زیبا درون.
یاشاسین مارال! :)
۰۶ بهمن ۱۳۹۲
رعنا جانم وظیفمه :) مرسی از تو و توجهت دوست خوبم.
۰۶ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﻗﺪﯾﺴﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﺭﺩﻟﯿﻮﻥ ﺭﺍ روایت ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ . ﺁﺭﺩﻟﯿﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﻫﻨﺮ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮ ﺿﺪ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﺍﯾﻧﮑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﮐﻪ ﭼﺮﺧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﻤﯿﺘﺎﺑﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ ﺑﻪ ﺻﻠﯿﺐ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻧﻤﺎﯾﺶ (ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺗﻮﺳﻂ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﺟﻢ ) ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮﺍﻥ ﺩﺍﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻻﺑﻼﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ‌ﻓﻬﻤﯿﺪ ! ﭘﯿﭽﯿﺪﮔﯽ ﻧﻤﺎﺩ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪها ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮ ﻋﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺩﺭﻣﯽﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺧﺎﺹ! ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﺭﺩﻟﯿﻮﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺻﻠﯿﺐ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﻠﻤﻮﺱ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﻓﻬﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ، ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﻻﯼ ﻓﺮﻡ ﻭ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺍﺛﺮﯼ ﺩﯾﺪﻧﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺤﺘﻮﺍ ﻭ ﭘﯿﺎﻡ ﺧﺎﺹ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﺗﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺟﻠﻮﻩ ﻭ ﻓﺮﻡ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍﺿﯽﺗﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﯾﺸﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻭ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ.
بهرنگ، افرا.، تینا، آرزو ص و روجا حافظی این را دوست دارند
نمایش دوست داشتنی بود :)
۲۹ دی ۱۳۹۲
خانم آرزو ص، توضیح و تحلیل خوبی است.
۳۰ دی ۱۳۹۲
*رعنا* آره کاش که بودی با شناختی که ازت دارم میدونم خوشت میومد ، در تمام مدت دلم میخواست میتونستم عکس بگیرم از نمایش ، واسه عکاسی عالی بود ، فرم و نور ، رنگ ......
۳۰ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ، ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ، ﺑﺎﺯﯼﻫﺎﯼ ﻋﺎﻟﯽ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺕ، ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﺍﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
نیلوفر ثانی این را خواند
ساناز همتی، niloofar.Lotus، مصطفی بیگ محمدی و Amin Miri این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ﺳﺎﺩﻩﻭ ﺑﯽ ﭘﯿﺮﺍﯾﻪ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻡ!
میثم رشیدی مهرآبادی این را خواند
الهه و sanaz m.barin این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ﻋﮑﺴﻬﺎﯼ ﻣﻦ:
http://www.instagram.com/amir1ta
سقراط : هه، تئودوته تو هم اینجایی؟!

تئودوته : آره سقراط من همیشه می خوام باشم، اما هیچوقت نیستم!
این جملات چیزهاییست که از نمایش بر تو به جای می ماند:

"خودت رو بشناس
خودت رو مثل یک انسان بشناس
خودت رو با غمهات بشناس
گناهت رو گردن بگیر و سعی کن اون رو جبران کنی ... "

و این "سعی کن اون رو جبران کنی" روزها در ذهن تکرار می شود...
داریوفو در دوره ای از فعالیت تاتریش به سراغ طبقات فرودست جامعه می رود و آنها را مورد خطاب قرار می دهد و از همین رو آثاری سیاسی - اجتماعی و عامه فهم که پیام های انتقادی شان را صریح بیان می کنند را، نوشت.
مرگ تصادفی یک آنارشیست یکی از همین کارهاست.
بیننده اگر روزهای قبل، کارهایی مانند سقراط یا در شوره زار را دیده باشد، این کار قطعن در نظرش بسیار سطحی و نوعی سمبل کاری به حساب خواهد آمد! با وجود بیان انتقادهای تند و صریحی که مطرح می شود و درد مشترک این روزهای تماشاگر ایرانی است، اما باز به دل نمی نشیند. این یک نمایش کمدی – سیاسی است که شوخی های از مد افتاده اش به هیچ وجه تماشاگر تاتر را نمی خنداند و آن چند نفری که گهگاه قهقه می زنند، بعدن معلوم می شود که خود از بازیگران نمایش هستند! (از قضا یکی شان بغل دست من نشسته بود و روی اعصاب). از همین جا همه ی مشکلات این کار را یکجا به گردن کارگردان می اندازم، چرا که به نظرم این متن می توانست نمایش بسیار بهتری را به تماشاگر ارائه کند.
اگر بخواهم از نقطه قوت این نمایش نیز گفته باشم باید به بازی گاه درخشان میکائیل شهرستانی اشاره کنم، که متاسفانه بازی یک بازیگر خوب هم به هیچ وجه نمی توانست کمکی به این نمایش کند.
نتیجه اینکه اگر قرار باشد بین نیم ساعت شنا در آب ولرم یک استخر و تماشای این نمایش یکی را انتخاب کنم،‌ قطعن اولی را ترجیح میدهم!
جناب یکتا شما برای اولین بار در تیوال یک سنجه ی اندازه گیریِ ارزش تئاتر("نیم ساعت شنا در آب ولرم یک استخر") ابداع کردید! :))
یادداشتِ جالبی بود.
۲۶ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید