تیمارستان نیمه ویرانه که ساعاتی دیگر با خاک یکسان می شود، جای مناسبی است و انتخاب دیوانگان در نقش مردمان و زن افلیج رو به مرگ در نقش قهرمان ... و مردمانی که تمام امید و توقع رهایی شان از ناپهلوانِ درهم شکسته است، که حرفش را نه کسی می شنود و نه می فهمد! مردمانی که به خاسته های کوچک قانع شده اند، تنها فضای کمی برای شادی و رقص می خواهند و نخی سیگار ... و دیگر جز به زبان تَرکه مطیع و رام نمی شوند. حتی این قهرمان بازی ِ تلخ را بایستی به زبان ترکه ی بیداد اجرا کرد!
چه خوب، که کسی پیدا شد و نیشتر به زخم چرکین این خاک زد! خیلی دوست دارم، دیگری همت و جسارت کند و از فرهیختگان، نخبگان و هنرمندانی بگوید که این ویرانه دستمایه ی هنر و حیاتشان است و حیاط خانه شان، جایی فرسنگها دور از این تیمارستان نیمه ویران.