داریوفو در دوره ای از فعالیت تاتریش به سراغ طبقات فرودست جامعه می رود و آنها را مورد خطاب قرار می دهد و از همین رو آثاری سیاسی - اجتماعی و عامه فهم که پیام های انتقادی شان را صریح بیان می کنند را، نوشت.
مرگ تصادفی یک آنارشیست یکی از همین کارهاست.
بیننده اگر روزهای قبل، کارهایی مانند سقراط یا در شوره زار را دیده باشد، این کار قطعن در نظرش بسیار سطحی و نوعی سمبل کاری به حساب خواهد آمد! با وجود بیان انتقادهای تند و صریحی که مطرح می شود و درد مشترک این روزهای تماشاگر ایرانی است، اما باز به دل نمی نشیند. این یک نمایش کمدی – سیاسی است که شوخی های از مد افتاده اش به هیچ وجه تماشاگر تاتر را نمی خنداند و آن چند نفری که گهگاه قهقه می زنند، بعدن معلوم می شود که خود از بازیگران نمایش هستند! (از قضا یکی شان بغل دست من نشسته بود و روی اعصاب). از همین جا همه ی مشکلات این کار را یکجا به گردن کارگردان می اندازم، چرا که به نظرم این متن می توانست نمایش بسیار بهتری را به تماشاگر ارائه کند.
اگر بخواهم از نقطه قوت این نمایش نیز گفته باشم باید به بازی گاه درخشان میکائیل شهرستانی اشاره کنم، که متاسفانه بازی یک بازیگر خوب هم به هیچ وجه نمی توانست کمکی به این نمایش کند.
نتیجه اینکه اگر قرار باشد بین نیم ساعت شنا در آب ولرم یک استخر و تماشای این نمایش یکی را انتخاب کنم، قطعن اولی را ترجیح میدهم!