در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شادی نادری | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 23:45:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اصلا نمیدونم چی بگم ...
به احترام جناب ثروتی و گروه فوق العاده بازیگران و صحنه باید ایستاد و تشویق کرد ...
همین ...
فوق العاده ... .
با سلام

بسیار از این کار لذت بردم و خسته نباشید به همگی ...

اما موردی که بسیار برای من ِ بیننده آزار دهنده بود این که :
دقیقا متوجه منظور طراح لباس نشدم ....
لباس ها هیچ (!) شباهتی به اون دوران از تاریخ نداشت ...
خوشحال می شم اگر پاسخ این سوال رو بدونم ...
:)
در بسیاری از آثار نمایشی دیده شده که لباس بازیگران تابع مقطع زمانی خود نیست و نقشی کاربردی در نمایش بازی می کند که بیشتر فکری است تا تجسمی یا احساسی و در تلاش است در هر لحظه معنای اثر را به بعد بیرونی آن پیوند زند. به ‌همین ترتیب در ننه‌ دلاور‌ بـرلینر‌ آنسامبل،حقیقت‌ لباس‌ها ابدا‌ از مقطع زمـانی‌ پیـروی‌ نمی‌کند،بل تابع انگاره جنگ اسـت، جنگی سـیار و بی‌پایان که نه به وسیله حقیقت‌نمایی دیرینه‌شناختی فلان چیز یا فلان‌ شکل، بل‌ به‌ کـمک رنـگ خاکستری گچ‌اندوده،به مدد فرسودگی قـماش‌ها،به‌ یـاری‌ فقر‌ شـدید‌ و خیره‌سر‌ بیدبن‌ها‌ و ریـسمان‌ها و چـوب‌ها،مورد تأکید قرار گرفته‌ و تـصریح شـده است.
رفیعی برای اینکه قماش مخنثین و جیره خواران دربار را در صحنه تاریخ اکنونی کند دست به چنین گزینشی برای پوشش آنان زده است.که جملگی همه سرخ سیما با ظاهری خاکستری اند، و این نشانه کاربردی اثر را در انتقال دلالت ژرف خود آزاد می گذارد
۰۷ آذر ۱۳۹۴
بانو مینای گرامی
متاسفانه از مطلب مرقومه تان که ظاهرا خطاب به بنده است چیز زیادی دستگیرم نشد که بتوانم اظهار نظری داشته باشم.ولی گویا من را دعوت به اصلاح طرز نقد فرموده اید.هر چند حقیر خود را به هیچ روی، منتقد نمی دانم و فقط گه گاه دریافت شخصی و حاصل مطالعاتم را به اشتراک می گذارم، ولی به روی چشم حتما نصیحتتان را آویزه گوش خواهم کرد.
پاینده باشید
۰۸ آذر ۱۳۹۴
بانو مینا تصور می کنم اشتباهی رخ داده چون بیاد ندارم در مورد نمایش مذکور اظهار نظری کرده باشم.
۰۸ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شادی نادری (shnaderi)
درباره نمایش فهرست i
با احترام به رضا ثروتی ...
به گروه خلاق و پر توانش ....
و اون جوجه کوچولویی که ستاره این نمایش بود ...
خیلی خیلی لذت بردم ..
به امید کارهای زیبا تر ...
خسته نباشید ...
خسته نباشید به عوامل و دوستان عزیزم ...
پیشنهاد میکنم ببینید حتما ... :)
ممنون شادی عزیز و خدارو شکر نطرتون جلب شد
۲۱ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنتراکت لطفا ... !
زهره شاداب این را خواند
ساناز بهجتی و کاوه ت این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار عالی ...
ولی تمام نمایش یک طرف اپیزود "علی سرابی" یک طرف ...
و حیف حضور کوتاه "علی عمرانی" ...
خوب بود ...
واقعا نمایشنامه فوق العاده قوی داره ...
بازیگر ها هم خوبن :پیام دهکردی متفاوت ، احمد مهرانفر با توجه به اینکه حجم زیاد دیالوگی بر عهده اش بود ، خوب بود ... (کاشکی کمتر استرس داشته باشه ) ، نوید محمد زاده خوب ، علی سرابی انقدر اغراق لازم بود ...؟!
کارگردانی رو هم دوست داشتم ...
ببینید ... :)
بالاخره یکی قبول کرد استرس داره
۲۱ تیر ۱۳۹۲
شادی خانم و انابل خانم عزیز در مورد استرس داشتن مهرانفر مواقفم اما چندتا سوال پیش میاد این وسط
استرس توی لحن و حرکات مهرانفر ناشی از استرس شخصی بابت اجرا کردنه یا استرس کاتوریان که در حال بازجویی و شکنجه است که میدونه قراره کارشو همینجا بدونه هیچ دادگاهی به پایان بروسنند؟
به نظر شما استرس ناشی از شخصیت کاتوریان نمیتونه ... دیدن ادامه ›› باشه؟


ویه سوال مهمتر آیا مهرانفر تونسته این استرسو جوری نشون بده که مخاطب این حسو داشته باشه که این کاتوریانه که استرس داره نه مهرانفر ؟
به طور کلی در انتقال درست حس به مخاطب چقدر موفق بوده؟
۲۲ تیر ۱۳۹۲
من به شخصه عقیده دارم که این استرس شخصیت کاتوریانه...چون هنگام داستان گفتن ها این استرسو حس نکردم اما در هنگام بازی با پیام دهکردی و هنگام بازجویی استرس رو حس کردم..
۲۲ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در یک جمله :
حیفه اگه نبینید ...!!! :)
خسته نباشید به گروه اجرایی ...
:)
کار خوبی بود...
فقط یکم میزانسن مشکل داشت ... چون من در انتهای ردیف اول نشسته بودم و گرامافون (اپیزود دوم) دقیقا جلوی من بود و نیمی از بازی آقای دهکردی رو ندیدم ... !
گلاب آدینه بسیار عالی بود ... خوشحالم که فرصتی دست داد تا بازی ایشون رو ببینم ...
و متن درخشان علیرضا نادری (اپیزود اول)
اگر اپیزود سوم کمی کوتاه می شد بهتر بود...
همین ... خسته نباشید به همه عوامل ...
شادی نادری (shnaderi)
درباره نمایش ادیپوس i
با احترام به زحمت و زمانی که برای به اجرا رسوندن کار صرف شده ...

باید بگم که خیلی بد بود ...

همین ...!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شادی نادری (shnaderi)
درباره نمایش پلکان i
بسیار نمایش خوبی بود و خیلی براش زحمت کشیده شده ...
خسته نباشید به عوامل اجرایی
خصوصا : دانیال حکیمی که نزدیک به 2 ساعت و خورده ای بی وقفه روی صحنه بود و به خوبی ریتم رو حفظ کرد و مانع خستگی تماشاگر شد...
حیفه اگه نبینید...
:)
شادی نادری (shnaderi)
درباره نمایش اسکیس i
به جرات میگم که عالی بود...
هومن کیایی و مریم نورمحمدی فوق العاده بود...
الهام حصاری، رعنا جمالی و سید محمد عابدی نسب این را خواندند
قاسم جهان گیر این را دوست دارد
اجرای خوبی بود ولی عالی تا اون حدّ که فکر میکردم نبود.
۱۶ دی ۱۳۹۱
خیلی خوب بود. فقط من از بازی اون مردی که نقش قاچاقچی رو داشت اصلن خوشم نیومد. اصلن انتخابش برای اون نقش مناسب نبود.
۱۶ دی ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خوبی بود... بچه ها زحمت کشیده بودن و نتیجه اش یه کار خوب و قابل توجه بود...
خسته نباشید به گروه...
صدای ناقوس کلیسا مرا از رویای نیمه تمامم بیدار کرد.
قلبم هنوز ... از حضور گرمت ذره ذره آب میشد...
اما تو فقط یک حضوری ... حضوری بی رحمانه...!


از: خودم
امروز تو را بیشتر دوست داشتم...
بخاطر تی شرت سورمه ای که به تن داشتی و من فکر کردم که آن را از کشوی من کش رفته ای ؟
بخاطر کندی راه رفتنت ؟
بخاطر وانمود کردن هایت که هیچکسی نمی فهمد چه کلکی سوار کرده ای ولی من می فهمم...؟
نه... تو تنها همان جوری هستی که من دوست دارم ... خندان و بی قید... .


از: خودم
تقدیم به موجودی نازنین
***
دلم برایت تنگ شده ...
ترس هایم یادم می آید و نگاهت...
اینکه چطور مرا از دست تمامشان نجات می دادی . کاش می توانستم تمام تو را در خودم نگه دارم برای این روزهایی که نیستی و دلم می خواهد تو یکی از رهگذران باشی تا بار دیگر ببینمت و مثل لحظه آخر ... که مرا در آغوشت گرفتی ، مرا در بر خودت بگیری .
اما نه... تو هیچ کدام از این آدمها نیستی ... حس کردن نیروی وجود تو ، یکی از زیباترین لحظات زندگی من بود.
نمی دانم یادت می آید یا نه .... ناباورانه از تو خداحافظی کردم و بغضم را در خانه ... دیدن ادامه ›› ترکاندم!!!!
تک تک دروغ هایی که می بافتم را از هم می شکافتی و لبخندهای پیروزمندانه ات را که یادم نمی رود... یادم می رود؟!
اعتماد رفته مرا بازگرداندی و رفتی ...احساس خوبی را که قبل از تو تجربه نکرده بودم را به تو مدیونم ، به تو...
کاش ببینمت... .



از: خودم
مهم حضور بعضی از ادم ها نیست .مهم احساس خوبیه که آن ها با حضورشون به ما دادند...
۱۷ تیر ۱۳۹۱
"احساس خوبی را که قبل از تو تجربه نکرده بودم را به تو مدیونم ، به تو...
کاش ببینمت... ."

ممنون شادی جان ..
خیلی زیبا نوشتی..
۱۷ تیر ۱۳۹۱
ممنونم دوستان، لطف دارید...
***
آتنا مجلسی عزیزم...سلام، کجایی؟! :)
۱۷ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

نمی دانم به دنبال پیدا کردن کدام خاطره پوسیده ، گرد و خاک کمد دیواری را تحمل کردم...؟!
...


از: خودم
داشتن آیینه

در زندان جرم است

نمیدانم چرا

اما شکستنش جرم نیست

آن را هم نمیدانم چرا

شاعر:ناشناس
۲۲ خرداد ۱۳۹۱
بسیـــار زیبا .مرسی
۲۳ خرداد ۱۳۹۱
مرسی دوستان... .
۲۳ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جرات گرفتن دستان گرم و بی پروایت را ندارم
تو مرا می ترسانی !
می دانی چرا؟!...سر انگشتانت الکتریسیته دارد و مغز مرا از کار می اندازد...!
تنها راهم، فرار است
از تو ... از خودم !


از: خودم
مرسی شادی جان...
۲۱ خرداد ۱۳۹۱
تنها راهم، فرار است
از تو ... از خودم !

با این خیلی موافقم . مرسی
۲۲ خرداد ۱۳۹۱
ممنون... .
۲۲ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به عکسهایت خیره شدم
به ته ِ ته ِ ته ِ نگاه عمیق اما استوارت...
می دانم به چه فکر می کنی
قامتت اما، باز آرزویم را به یادم می آورد
دلم می خواهد تا آن دستانی که در جیب کردی را در دستانم بگیرم و بگویم :
I have to tell you what you mean to me...
You are...
my hero
...


از: خودم
زیبا بود شادی جان:)
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
شادی خوبم تو برای من حس یه شاعر و یا یک نویسنده ی کلاسیک رو داری...
حال و هوای نوشته هات من رو میبره به سمت این حس زیبا.مرسی
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
شیرین و معصومه عزیز ، بسیار ممنونم... .
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گُفتمش بیا ماه پیشانوو ، پیمون ببندیم
جون جونمو آخ ، جون جونوم
گفت باشه ولی قول بده که دائم بخندیم...
جون جونمو آخ ، جون جونوم
گُفتمش دروغ میگی ماه پیشانوو ، تو مستی!
گفت که باور کن با تو میمونوم تا تو هستی...


از: دریا دادور
شادی جونن؟؟
چیزه..
این که نبشتی جون جونمو آخ جون جونوم کجایی بید؟؟
۱۰ خرداد ۱۳۹۱
آههان
مرسی عزیزم
۱۱ خرداد ۱۳۹۱
ممنونم آقای گوران.
۱۱ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید