از اوایل خرداد منتظر اکران شبی که ماه کامل شد بودم.
با دیدن تیزرهای فیلم توی اینستاگرام، موضوع برام خیلی جالب شد.
اینکه کسی جرات به خرج بده
... دیدن ادامه ››
و به سراغ ساخت فیلمی با این سوژه رفته برام خیلی قابل تقدیر بود.
قبل از اکران فیلم، به طور کامل و دقیق راجع به زندگی و تمام زوایا ماجرا توی اینترنت خوندم.
مصاحبه های ریگی ها رو دیدم، صحنه رویارویی عبدالحمید با مادرزنش، ماجرای ازدواج و ....
تا اینکه بالاخره
همون اولین روزهای اکران
در یک شبی که ماه کامل نبود به تماشای فیلم شبی که ماه کامل بود نشستیم.
با وجود اینکه می دونستم چه سرنوشتی در انتظار ستاره های فیلم هستش، نمی تونم بگم با چه حالی از سینما اومدم بیرون.
در یک کلمه متلاشی.
اینکه واقعاً چه اتفاقی میفته که یه نفر که انقدر عاشق بوده، به پرتگاهی می رسه که عشقش رو خودش می کشه. آخه مگه میشه؟
برای رسیدن به یه نفر تلاش کنی، بعد خودت نابودش کنی.
تا دو شب اصلاً نمی تونستم حتی درست بخوابم و تمام لحظه های فیلم و صحنه های واقعی از مصاحبه های عبدالحمید حالمو دگرگون می کرد.
تو سینمای ایران کمتر فیلمی داریم که دو ساعت باشه چه برسه به اینکه بیشتر از دو ساعت بشه. ولی توی فیلم شبی که ماه کامل شد، اصلاً این دو ساعت رو حس نمی کنی.
صحنه های بازار پاکستان رو خیلی عالی درآورده بودن.
بازی تمام بازیگرهای فیلم رو دوست داشتم.
شخصیت پردازی ها عالی بود. به قدری همه تو نقش خودشون کامل و بدون نقص بودن که کار قضاوت خیلی سخت می شد. مثلاً توی صحنه ای که عبدالمالک دور آتیش، صحبت می کرد، طوری بود که آدم به اطرافیانش حق می داد که مسخ رفتار و حرفاش بشن. یا تو صحنه آخر که عبدالحمید می خواست فائزه رو بکشه و گیر کرده بود، حتی ممکن بود که دلت براش بسوزه.
شبی که ماه کامل شد رو دلم می خواد بارها و بارها ببینم ولی نه الان.
شاید یکم دیگه
که از این التهاب درونی کاسته بشه.