«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
نمایش از نظر من دو نیمه داشت. نیمه ابتدایی خیلی کند پیش می رفت و در بعضی از قسمتها اطلاعاتی به مخاطب داده می شد که هیچ کارایی در روند اجرای قصه نداشت. اما نیمه دوم برای من بسیار جذاب و چشم نواز بود و البته ریتم خیلی درستی می گرفت. انتظارم در خصوص بازیها خیلی برآورده نشد. یک صابر ابر بامزه که طبق معمول استاندارد بازی می کنه. این جا هم خوب بود. الهام کردا نقش خیلی سختی داشت که بخش هایی از اون رو عالی بازی می کرد و بخش هایی از نمایش ریتم کار رو می نداخت. علی سرابی هم دو نیمه داشت. مثل خود نمایش. نیمه اول یه دکتر خرفت دست و پا چلفتی که یه جاهایی مضحک به نظر می رسید و اصلا قابل باور نبود که این آدم با این کاراکتر یه همچین عمل جراحی بزرگی رو انجام داده! و البته یک دکتر کاربلد و مسلط در نیمه دوم که خوب بود و البته که هیچ ربطی به شخصیتش در نیمه اول نداشت، حتا نوع حرف زدنش در نیمه دوم تغییر کرده بود که برام عجیب بود. انتظارم از طراحی صحنه نمایش در تالاری مثل وحدت بیش از اینها بود. طراحی نور فوق العاده بود و در یک صحنه مینیمال فضای عجیبی رو خلق می کرد. موسیقی کار خیلی کسالت بار بود و اصلا کمکی به پیشبرد روایت و البته انتقال حس های جورواجور این نمایشنامه نمی کرد.
ایده اولیه متن و اجرای اون در نگاه اول بسیار دل نشین و دوست داشتنی بود اما بعد از یک ربع همه چیز کند و تکراری به نظر می رسید و سپس در انتهای اثر یک غافل گیری رخ می داد که پایان مناسبی بود. بازیگران زحمت زیادی کشیده بودند اما نوع بازیشون به نظرم اگزجره می رسید.
فهرست جوایزی که این اثر گرفته بود، انتظار منو بالا برده بود. اما اجرا کاملا معمولی بود. سه تا شخصیت در اجرا به نظرم کاملا زائد بود. چیزی که در اجرا خیلی آزارم می داد تقطیعهای غیر هنری نور و موسیقی و صدا بود. به نظرم بسیاری از افکتعا و موزیکها و تاریکی ها می بایست خیلی نرم تر و تمیز تر اجرا می شد و مثل الان در ذوق نمی زد
با متن تا حدود زیادی همراه شدم اما بازیها رو واقعا دوست نداشتم. کار شیوه روایت مستندگونه داشت که برام جالب بود اما در نهایت فکر میکنم دور سدن از تیاتر برای مدت طولانی و دلتنگ شدن برای اون بود که کار رو برای من قابل تحمل میکرد.
واقعا بد بود. من وقتی شنیدم براساس فیلم perfect strangers اجرا میشه ترغیب شدم به دیدن یه ورژن ایرانی از این کار. واقعا بد بود. تقریبا میتونم بگم تمام بازیها بد بود. اکتهای اگزجره، دیالوگ گفتنها خیلی بد... میزانسنهای انگار بدون تمرین! آخر کار باورم نشد که کل کار ۷۰ دقیقه بوده، فکر میکردم خیلی طولانی تر بود!
صدای مادر آزاردهنده بود!!!! کار هم جالب شروع شد اما هرچه گذشت از لحاظ روایت متن و حتی اجرا در یک سراشیبی محسوسی افتاد و خسته کننده شد. به راحتی میشد همه روایت نمایش در نیم ساعت تمام بشه
عااااالی بود. به نسبت اجرای سال پیش حتی خیلی روانتر و پر استرس تر بود. هیچ حشوی در کار نبود و از این جهت باید به کارگردان تبریک گفت. صحنه پایانی کار درخشان بود. دختر ویالونیستی که تمام کار در موردش صحبت میشه و مخاطب مدام داره بهش فکر میکنه بلخره نمایان میشه و تلفیق ویالون، موسیقی های خوب و قسم خوردن کاراکتر اصلی در کنار هم صحنه عجیبی رو رقم میزنه که واقعا من رو تحت تاثیر قرار میده. به انتخاب موسیقی های این کار هم باید یک آفرین حسابی گفت.
مارلون براندو مجموعه ای از اطلاعات ویکی پدیایی و گاهی کمی بیشتر رو در مورد این بازیگر رو در صحنه ای خالی به تصویر میکشه. طراحی لباس خیلی بد بود و بازیها هم به نظر من در نیومده بود و در چند مورد حتی خیلی بد بود. فقط و فقط قسمتهایی که به اتفاقات و جزییاتی در زندگی این آدمها اشاره میشد که پیشتر کمتر بهش پرداخته شده مجالی برای اجرا و ایده های کارگردان بود. خسته نباشید به گروه اجرایی
بازیها یکی در میان قابل قبول بود. کار مملو از شعار زدگی و پیچ و تابهایی بود که اساسا میتونست نیازی بهشون نباشه. یک جاهایی واقعا خسته کننده بود. کار کردن نمایشنامه های چخوف در دنیای امروز جسارت بسیار زیادی رو می طلبه و البته به جز جسارت نیازمند خلاقیت و طراحی های جسورانه ست. میتونم اشاره کنم به اجرای ایوانف امیررضا کوهستانی که تمام این المانها رو داشت و درخشان بود
خوبه دوباره اجرا میره خیلی کار بی ادعا اما خوبی بود. موزیکهای عالی بازیهای خوب. برای روزهای بعدی چرا باز نمیشه سایت؟
تعدادی از بازیها تیپ سازی های بسیار مصنوعی و ابتدایی بود. گریم های بسیار "رو" و اغراق شده برای خانمها. بدون شک نیاز به یک راهکار برای وجود خروس لاری در نمایش حس می شد. گفتم راهکار، چون اگر نمی خواستن از خروس واقعی استفاده کنن می شد ار المان های بصری و صوتی و راهکارهای هنرمندانه دیگه بهره برد. صحنه ی کار خوب بود اما ایرادی که داشت این بود که تمیزی و نو بودن اون در ذوق می زد با توجه به فضای کار! متن ساده اما قابل قبول و البته با ریتمی بسیار کند
صحنه ساده بود اما همون صحنه ساده و میزانسنهای ساده تر بازیگرها درست قابل دیدن نبود. اینکه به دلیل مشکلات سالن نمیشه دکور رو درست چید تا مخاطب ببینه دلیل قانع کننده ای برای مخاطب نیست. بگذریم!
متن خوبی بود به ویژه اپیزود پایانی. بازیگر اپیزود دو خیلی خوب بود و مسلط و گاهی در لحظه با مخاطب تعاملهایی می کرد که در طول اجرا همراهش می شدی، البته تا جایی که قد و قواره ما اجازه می داد ببینیم کارو! من چند تا از کامنتها رو خوندم و دیدم به ورود تماشاچی وسط اجرا اشاره کردن و به نظرم این موضوع واقعا آزاردهندست. واقعا! فکر می کنم اگر این موارد نبود خیلی بیشتر می شد لذت برد. در کل کار خوبی بود. متن قابل تامل و بازی های درست در هر سه اپیزود
یه ایده اجرایی جالب دیگه از رسول کاهانی. البته این بار بازی ها در بهترین حالت متوسط بود.و البته در متن هم مواردی وجود داشت که خیلی با منطق جور درنمی آمد که به شخصیت پردازی کاراکترها در متن بازمی گشت.
دوستانی که کار رو دیدن لطفا راهنمایی کنن. شیوه اجرایی کار وفاداره به ساختار خود متن؟
یا اجرای متفاوتی از این نمایشنامه رو قراره در این اجرا ببینیم. کسایی که اجراهای دیگه تجربه های اخیر امیررضا کوهستانی رو دیدن بگن لطفن. ممنون
بازیها خیلی خوب بود. مثل کارهای دیگه مهدی کوشکی. اما متن خیلی جذاب به نظر نمیرسید به جز دیالوگهای خوب داستان جذابی نداشت.
بدون استفاده از امکانات عجیب و غریب یه فضای مریض دیوانه ای! در طول اجرای کار شکل گرفته بود. همینم باعث می شد که از اول تا آخر کار مخاطب دنبال کنه. این رو از سکوت ترسناک سالن می شد فهمید خسته نباشید می گم به کارگردانی ترو تمیز و بازیهای درست
موسیقیهای کار و بروشور هم عااالی بود مثل تبلیغهایی که دیده بودم