یک نماشنامه ضعیف و کلیشه ای با اجرایی ضعیف تر در حد و اندازه یک گروه تئاتر دبیرستانی!
1) اگر شما هم به کنجکاوی یا به دلسوزی پشت چراغ قرمز چند کلامی را با کودکان کار هم کلام شده باشید حتما دیده اید که ادبیاتشان داش مشتی و لاتی نیست. مثل باقی بچه ها صحبت می کنند، فارسی غیر لاتی! این اغراق در ادبیات غیر معمولی و لاتی و خلافکار منشنانه در نمایشنامه نشان از عدم شناخت واقعی نویسنده از سوژه داستان است و بیشتر از آنکه سوژه را آنطور که در دنیای واقعی است به تصویر بکشد آنطور که در ذهنش از قبل داشته و دارد تصویر کرده است.
2) استفاده بیش از حد از واژه های "گه" و"شاشیدن" و گوشه چشمی به شوخی های جنسی و امثالهم برای تزریق جملاتی طنز گونه ، تلاشی نافرجام است برای همراه نگه داشتن مخاطب، در طول داستان، که نشان از آگاهی نویسنده به ضعف کلی داستان وعدم گیرایی آن دارد.
3) گریم دختران در نقش پسران هر چند موفق بوده اما لباس نقش ها که کودکان کار هستند کهنه، کثیف و مندرس نیستند و صرفا گشاد هستند! بازیگران با کتانی های مارک دار روی صحنه حاضر می شوند و کمک می کنند تا مخاطب هر چه بیشتر از تجربه زیستن در محیط آغشته به فقر و نداری دور شود.
4) بازیها به تناسب تجربه کاری بازیگران جوان، خام و تصنعی است. البته کارگردان با وارد کردن امیر حسین رستمی سعی در جبران این ضعف داشته اما موفق نبوده! چون نمایشنامه ضعیف تر از آن است که حضور یک با تجربه بتواند به
... دیدن ادامه ››
آن کمک کند.
5) صدا گذاری افتضاح است. خصوصا صدای خروس لاری! به عنوان نام نمایش.
6) داستان هر چند تخیلی هم باشد باید منطقی و باورپذیر باشد یا طوری بیان شود که باور پذیر شود. قطعا یک خروس لاری سگ نیست که یک نفر را در قفس خونین مال کند یا چشمش را دربیاورد.
7) نمایش در وسط راه تبدیل به یک نمایشنامه خوانی می شود به جای اجرا و نقش آفرینی. با دیالوگ هایی که شما را یاد سریال "آوای باران" می آندازد. در آوای باران "شکیب" بود که کودکان کار را به کار می کشید در خروس لاری یک زن جای شکیب را گرفته.
8) امیدوارم بازیگران جوان این نمایش از این تجربه به خوبی استفاده کنند و در نمایش های بعدی خوش بدرخشند.