«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
از نظر من این بهترین اجرای بهنام شریفی تا اینجا است. متن، درست و اندازه نگارش شده. نوع روایت هم، برای من، زیاد محبوب است. الناز شهبازی هم متن را فهمیده است. بهتر بگویم، متن را درست فهمیده و به اندازه اجرا می کند. تا جایی که در قسمتی از اجرا، ما نویسنده و کارگردان را فراموش می کنیم و بازیگر را صاحب روایت می دانیم. در بخش هایی از اجرا هم، ردپایی از لحن گفتاری سونات پاییزی جلال تهرانی دیده و شنیده می شود اما، همین رفتار نیز به اندازه یک ادای دین در اثر باقی می ماند. اصلا "اندازه بودن" کلید واژه ارائه "والا" است. تا آنجا که مخاطب، مجالی برای تفکر به اینکه شاید در این لحظه نوع دیگری از ارائه را از والا انتظار داشته باشد پیدا نمیکند چون، والا در همان لحظه تغییر شکل داده و به او نوع دیگری از رائه را تقدیم می کند که این، ذوق است و کیف برای تماشاگری که همراه روایت، میان آن گُل ها، زیر آفتابِ پشت پنجره نشسته است ...
خلاصه اینکه، من "والا" را خیلی دوست داشتم و پیشنهاد می کنم، حتما برای دیدن آن، اول از هر چه این اواخر بر صحنه زَرق و برقِ بی فایده دیده ایم تهی بشویم و بعد، در طول تماشایَش، حسی از دریافت را تجربه کنیم که برایمان غریبه نیست، اما مدت ها با ما قهر کرده بود و آن را ندیده بودیم ...
لذت بردن از مسیر... این بهترین توصیف برای شب شک است. لذتی نه از شوق رسیدن به مقصود که از ذوق رهایی از همین جا که روزمرگی یا بهتر فریاد بزنیم، مرگمرگی گلویمان را چسبیده است. اصلا انگار مقصدی در کار نیست در سفر شب شک. همین جا که هستیم، در میان راه، شاید برف هم دارد می آید حتی. راه پس و پیش هم نیست و همه در ترافیکی ابدی در ماشینیم. ماشین های دیگر را نگاه کنید. قبل و بعد از ما ایستاده اند در غم. اما ما، داریم قهقهه می زنیم. همین است و بس. اگر بلدیم این لذت بردن را و می دانیم دمیدن در هیزم کیف را، بی شک ، نباید شب شک را از دست بدهیم ...
خوش ریتم و شیرین … اینکه برای خنده ، آویز به هر دست آویزی نباشیم و باز هم بخندانیم، و اینکه در ابتدای مسیر ، تلاش بفهمیم و برای تئاتر ، تئاتری بودن را با تمرین و تمرین و تمرین، تمرین کنیم، در نهایت بر صحنه میشود آریتمی و جوانهایی که با تمام وجودشان احترام به مخاطب را میفهمند…
متن و کارگردانی خوب، ایده هایی خلاقانه که از ترکیب ذهنیت نویسندگی و کارگردانی داریوش علیزاده ایجاد می شود و بازی های خوب که تکمیل کننده ی این پازل هستند. سعید دشتی، میثم نوروزی، یکان راست قلم و آذین نظری به خوبی از پسِ درک متن و شیوه ی ارائه بر آمده اند و به گونه ای بر صحنه کلام را جاری می کنند و به ایفای حرکت می پردازند که در هر صحنه بیش از هر چیز تکرار است که از این اجرا دور شده و به اجراهای دیگری که در سالن های دیگر در حال ایجاد کسالت برای مخاطب هستند نزدیک می شود. "لرز" مناسب ترین نام برای این متن و این اجراست. لرزی که گاهی ترس هم با آن در سالن همراه شده و به سراغ ما می آید تا فراموش نکنیم ایستایی و عدم تفکر در مورد هر چیزی که حتی فکر کردن به وجود و یا عدم وجود آن و یا حتی ایجاد تغییری هر چند کوچک در آن در حال حاضر برای ما در بیشترین جای جای جهان یک تابو است که جز به دست خودمان دیگری تلاشی برای بهبودِ فهم ما نخواد کرد. لرز به ما یادآوری می کند که شنیده ها و دیده ها گاهی تمام آن چیزی که باید باشند نیستند و تصمیم برای پرسش از خود در مورد همه چیز، ابدایی ترین قدم ممکن برای ورود به جهانی است که همین نزدیک ما در حال خودنمایی معصومانه ای است که به چشم ما نمی آید.
دیشب وقتی به تماشای صحرا اسدالهی و هامون سیدی نشستم فارق از بخش های مختلفی از متن که می توانست با وسواس بیشتری نگارش شود و میزانسن هایی که می شد در ارائه ی آن ها خلاقیت بیشتری داشت، بازیِ بازیگران نمایش من را متحیر کرد. من در ابتدای نمایش با پیش نگاهی به ارائه های قبلی این دو بازیگر برای تماشای آن ها آماده بودم اما یک چیز مهم در من فراموش شده بود. پتانسیل نهفته ی بازیگر که به هر دلیلی در اجراهای پیشین خود بر روی صحنه موفق به ارائه ی آن نشده است.
صحرا و هامون در دراماتورژ خود را کنار گذاشته اند. خود را شکسته اند و تصمیم به ارائه ی نمایش دارند. فقط و فقط نمایش. آن ها از هر کلام و تلاشی برای خنداندن و به کام چشم های مخاطب شیرین آمدن استفاده نمی کنند که این خیلی خیلی خوب است. بدن و بیان آن ها به میزانی که اثر به آن ها اجازه می دهد بدون هیچ اضافه کاری و در صمیمانه ترین حالت ممکن در خدمت اثر است.
چگونه بر صحنه قدم برداریم؟ چگونه در تئاتر کلام را بر زبان جاری کنیم؟ یا اصلا چگونه در صحنه حضور داشته باشیم؟
این ها مهم ترین چیزها برای یک بازیگر تئاتر است که بازیگران دراماتورژ آن را به بهتر از همیشه ی قبلِ خویش و بیشتر از اجراهای دیگر که امروز بر صحنه است انجام می دهند.
دراماتورژ در مورد تئاتر است. بیشتر در مورد تئاتر است تا چیز دیگری که در آن گفته می شود. بخش ها یی از آن در مورد حال روز تئاتر این روزهای ما است که اصلا حالش خوب نیست. بر عکس من که دیشب پس از دیدن دراماتورژ حالم خوب بود.
دارم با خودم فکر می کنم که وقتی برای تماشای یک اثر هنری به دومین بار دیدن آن می اندیشم و زمانی که این اندیشه را به اجرا می رسانم چه هدفی دارم؟ در سال های اخیر چقدر این ایده در ذهن من ایجاد و بعد به اجرا رسیده است؟ جواب این است. به ندرت. گاه، ایده ی دوباره دیدن یک اثر هنری در ذهن من ایجاد شده اما به دلیل نبودن انگیزه های لازم این ایده تبدیل به تصمیم نمی شود. بیایید در مورد نمایش حرف بزنیم. در مورد دو بار دیدن یک نمایش. اولین انگیزه برای من به عنوان یک نویسنده، متن یا نمایشنامه ی یک اثر است. وقتی مواد اولیه و اصلی تولید یک ارائه که همان متن آن اثر است از استاندارد لازم برخوردار باشد، بستر برای تولید و ارائه ای سربلند فراهم خواهد بود. اما این برای دوبار دیدن آن اثر کافی نیست. برای دو بار دیدن یک نمایش من به متنی که از آن به "شاهکار" یاد کنم نیاز دارم. شاهکاری که برای تبدیل شدن به یک ارائه ی درست نیازمند مهمترین عنصر برای دیده شدن دوباره ی یک اثر است. خلاقیت. چیزی که در کارگردانی، بازی ها، طراحی صحنه، نور و لباس هبوط کرده و ما به عنوان مخاطب با چَشم آن را می بینیم. هبوط به معنی واقعی کلمه. چون در کمال ارائه هم تمام خلاقیت موجود در ذهن آرتیست به هزار و یک دلیل قبل از تولید قابل ارائه و بعد از آن توسط مخاطب قابل مشاهده و لمس نیست. همه ی این ها با ترکیبی از استفاده درست و به جا از موسیقی، عدم هرز و اضافه گویی، دغدغه مند بودن و احترام به مخاطب در تمام بخش ها و قطعات پازل ارائه من را وادار به دوبار دیدن و آموختن از یک اثر هنری می کند. من از هادی احمدی و گروه خوش انرژی و بی ادعای او آموختم. من دیروز برای دومین بار "فالش خوانی در چهار راه فخر آباد" را دیدم.
دوستان و همراهان عزیز تیوال سلام
با توجه به نقدها و نظرهای شما عزیزان و با هماهنگی هایی که با عوامل سالن انجام شد به امید خدا نواقص اجراهای گذشته اعم از محل بدِ قرار گیری دکور، ورود تماشاچی بعد از بسته شدن درب سالن و غیره در اجراهای پیش رو بر طرف خواهد شد.
.
تمامِ تلاشِ من و گروهم ارائه ای با کیفیت و متفاوت از آن چیزی است که در تئاتر معاصر مرسوم شده است و این امر بدون همدلی شما همراهان محترم، گرامی و حرفه ای تئاتر و بدونِ فاصله گرفتن از تکراری که به سرعتِ هر چه تمام تر در حالِ شیوع در میان نمایش پبشگان می باشد محقق نخواهد شد. ما با احترام به همه ی همه در تئاترِ این دیار با کمترین صدای ممکن فریاد می زنیم که می خواهیم خودمان باشیم و به غیر از این را نمی دانیم. این تفکر و این نمایش شاید آغازگر مسیرِ ما باشد که تنها و یا با همراهی کسانی که ما شبیه آن ها هستیم ادامه خواهد یافت. پس، با تمامِ جان، سعی و خطا می کنیم و از اشتباه کردن نیز نمی هراسیم، چون می خواهیم اگر در رابطه با اشتباه ما بعد از ما دیالوگی بین مخاطب هست در رابطه با اشتباهِ ما باشد و در رابطه با ما باشد و با ما... که این از دیدگاه ما خودِ خودِ هنر است...
.
سپاس که همیشه همراه ما بوده اید، هستید و امیدواریم که خواهید بود را نیز ببینیم ...