از نظر من این بهترین اجرای بهنام شریفی تا اینجا است. متن، درست و اندازه نگارش شده. نوع روایت هم، برای من، زیاد محبوب است. الناز شهبازی هم متن را فهمیده است. بهتر بگویم، متن را درست فهمیده و به اندازه اجرا می کند. تا جایی که در قسمتی از اجرا، ما نویسنده و کارگردان را فراموش می کنیم و بازیگر را صاحب روایت می دانیم. در بخش هایی از اجرا هم، ردپایی از لحن گفتاری سونات پاییزی جلال تهرانی دیده و شنیده می شود اما، همین رفتار نیز به اندازه یک ادای دین در اثر باقی می ماند. اصلا "اندازه بودن" کلید واژه ارائه "والا" است. تا آنجا که مخاطب، مجالی برای تفکر به اینکه شاید در این لحظه نوع دیگری از ارائه را از والا انتظار داشته باشد پیدا نمیکند چون، والا در همان لحظه تغییر شکل داده و به او نوع دیگری از رائه را تقدیم می کند که این، ذوق است و کیف برای تماشاگری که همراه روایت، میان آن گُل ها، زیر آفتابِ پشت پنجره نشسته است ...
خلاصه اینکه، من "والا" را خیلی دوست داشتم و پیشنهاد می کنم، حتما برای دیدن آن، اول از هر چه این اواخر بر صحنه زَرق و برقِ بی فایده دیده ایم تهی بشویم و بعد، در طول تماشایَش، حسی از دریافت را تجربه کنیم که برایمان غریبه نیست، اما مدت ها با ما قهر کرده بود و آن را ندیده بودیم ...