در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسام وکیل | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:56:14
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به خاته برمیگردم...
این برای آزمون و برای رهنمون...
تا که پجره هایش را چگونه سوغات دوری دهم...

از: خود
محمد عمروابادی (mohammad)
خوش اومدی به خونه حسام وکیل.
یاد باد روزگار دیوار تئاترشهر و شما نخستین یاران تیوال.
۰۲ شهریور ۱۳۹۳
شوق دیدن یک یار قدیمی دیوار.....

از طرف یه دیواری قدیمی که فقط حضور مجازی داشت....
۰۲ شهریور ۱۳۹۳
پنجره،
نوارهای طلایی آفتاب
بر انعکاس تنهایی درون

تشکر حسام عزیز.
۱۹ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به همه دوستان تبریک میگم
دیوار دوستیمان به بلندای آسمان:)))
دوست دارم همین حالا در سیاره ای یک شش کوادریون کیلومتر آنطرفتر باشم
تا برای این حس گناه و اشتباهم دلیلی بیابم...
گویی تمام قتل های دنیا به دست دستان "نافرمان و محسور" من انجام شده
دستانی که قتل را نمیفهمند...
مثل کسی که نا خواسته کودکی را کشته باشد
و میداند که عذاب وجدانش زندکی کودک را برنمیگرداند...
نمیدانم امیدوارم اگر وظیفه گروهی از ما آدمها استرس باشد
استرس خوب انجام دادنه این یکی را نداشته باشم.
من. با این من به تفاهم نمیرسم
کاش شب ها میدانستم به کدام ستاره مینگری
آنگاه کمی آرامش میسر بود...

از: خود
من. با این من به تفاهم نمیرسم

۱۲ مرداد ۱۳۹۱
درود بر آقا حسام
۱۲ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

همیشه, مثل همین حالا...
برای من سفر ها همیشه گسستن هستند
یک گسست بیرحم و غیر انسانی.
باری...
فردا میاید...و نمیماند اما
طلوع فردا بی تو. درخششی نخواهد داشت
هنوز لحظه ها معنیشان را در گوشی به هم میگوییند و من...
هنوز غریبه ام


به ابرها نگاه کن....
حسام
مبدا!
همین حالا

از: خود
محمد عمروابادی (mohammad)
درود بر حسام وکیل، وکیل مدافع مهربان دیوار :-)
۲۰ خرداد ۱۳۹۱
به به حسام عزیز...
۲۰ خرداد ۱۳۹۱
هر قدر هم که حقیقت لحظه ها را دریابی
باز باید راهیشان کنی بروند
و چه راست می گویی
که
سفر همیشه گسستن است
۲۱ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من استادم...
یک استاد خوب...
مانند همه همصنفی هایم ,ما هم عاداتی داریم...
ما هم مانند همه متخصصین...میدانیم ضعف آنچه میدانیم .
و برای همه کسانی شبیه ما هستند تاسف میخوریم!
و میخواهیم که راه درست را بیابند زیرا که دانسته ایم که...
استادها معمولا زیاد میدانند اما نمیتوانند...
استادها برای شاگردانشان افسانه هایی میخوانند که خود هم قبول ندارند...
استادها تشویق میکنند جسارت را و تحقیر میکنند ترس را تا کسی مثل ... دیدن ادامه ›› آنها نشود
ما اساتید لزوما صنف مشخص نداریم
لزوما کتاب نداریم
مثلا من استاد بودن در زمان و مکان نا مناسبم
همیشه اینگونه بوده...در هر حال
حال بد و حال خوب را نمیفهمم حال من همیشه مبهم است...
ولی آنهایی را که اینگونه اند به صورت اشراقی میفهمم
استاد بودن خوب است برای اینکه میتوانی سقوط را بشمری میتوانی لحظه برخورد را پیشبینی کنی و...
برای هر چه با شکوه شدنش شعری بسرایی
هنوز در حال سقوطم و از این بی وزنی لذت میبرم...

از: خود

زیبا بود حسام عزیز .

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
به به چقدر عالی که دوباره می خوانمت حسام عزیز
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
و استادها همیشه استادند و استادیشان نمایان
می درخشند
حتی از دور دست ها...


حال من نیز همیشه مبهم است
این را نیز بدون شک اشراق شما فهمیده است
۱۴ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا به حال برای یک دیوار دوساله هدیه ای خریده اید؟
من که میخواهم به این هنوز نورسیده...هدیه ای به یادگار بدهم



میخواهم به دیوارمان یک پنجره هدیه بگیرم...پنجرهای که باز باشد به سوی دشتی پر از شقایق با کوهی از امید و جوانی در دوردست. باد بوزد در میان پریشان زلف یادگارهایمان...
میخواهم به دیوارمان یک طاقچه هدیه بدهم. سر بسایم به انتظار قدم های دوستی...آشنا , با ترس تازگی و ... دیدن ادامه ›› با شوق کودکی.
به دیوارمان یک گلدان هدیه میدهم. که در آن نیلوفری کاشته باشم از جنس بلوغ. پیش برود بالا و بریزد چون آبشار و تمام ضعفهایم را سبز کند و آشکار
دوست دارم به دیوارمان یک قایم موشک هدیه بدهم...تا ما چشم بگزاریم و ترسهایمان گم شوندو جسارتمان را پیدا کنیم در این هیا هوی "من" های مصنوعی...
دوست دارم به دیوارمان یک افق هدیه بدهم ,افقی که از آن سعادت تا همیشه در حال طلوع باشد و سایه ها تا شب قدم زنان تا آرامش بدرقه اش کنند
لبخند سکوت پذیرش احترام و...
آینها چیزی نیست
دیوار کوچک دوستانی کم نظیر به من هدیه داد!





با بهترین آرزوها
حسام وکیل
15/11/1390
زیبا نوشته اید ...

سپاس
۱۵ بهمن ۱۳۹۰
و دیوار دوستانی کم نظیر به من نیز هدیه داد، چون شما!

پاینده باشید.
۲۲ بهمن ۱۳۹۰
ممنون سرکار خانم کاتبی...
اگر از من دلیل زندگی را بپرسند
اکنون...
"کشف" دوستان بزرگی چون شما را برخواهم شمرد!
لطفتان مستدام
۳۰ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم تنگ شده...تنگ...
برای اولین بارانی که بر تن خشکی باریده...
دلم بکری و احترام اولین سلامی را میخواهد که دو دوست هزارساله با تردید تقدیم هم میکنند...
دلم جوشش عشق بی خبری را میخواهد که هیچ ترتیب و آدابی را نمیداند
دلم بی دانش انار چیدنی میخواهد که...بی هراس از رنگ انار بی انتظار از ترشی و شیرینی اش
دلم میخواهد همه چیزی دلشان یخواهد
مدتی است روی هیچ بالشی سر به آرامش نمیگزارم...کاش آرزو هایم آنقدر نرم باشند که در میانشان تا خود اسودگی بخوابم

همه اینها یعنی همان دلتنگی...
کاش هر روز دلتنگی بسازیم
و هر بار با لبخند به پیشواز خورشیدِ هراسان برویم.او دلتنگی هایمان را بخرد و دلخوشی به ما بدهد.
ضرر نمیکنیم /حس میکنم

از: خود
ضرر نمیکنیم /حس میکنم!!زیبا بوود ممنونم
۲۸ آبان ۱۳۹۰
بیداران، هیچ گاه سر آرامش بر بالش نخواهند گذاشت...

ممنون جناب وکیل.
۳۰ آبان ۱۳۹۰
به خط خطی های من لطف دارین سرکار خانم کاتبی...
و این موجب دلگرمی من است
سپس بی منتها
۰۶ آذر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

باز هم به طعنه های! من بخند...
و به تلاشت برای رقصیدن بر تکه قلبهای شکسته ادامه بده...
دیگر به آرمانی برای لبخند زدن و به سکوتی برای فراموش شدن نیازی نیست.
تو آسوده باش
من به تمام پروانه ها درود خواهم گفت.
من از همه معذرت خواهم خواست...
من از تمام حال ها خواهم پرسید
تو شجاعت پروانه را ستایش کن
و من زیرکی مرگ شمع را خواهم ستود!
و من هستی را نور خواهم پاشید
و من شعر ... دیدن ادامه ›› را جرعه جرعه خواهم نوشید
و من شب را سر خواهم کشید و به خورشیدی که از پشت کوه هایمان, زانو به بغل گرفته دست دوستی خواهم داد...
باری...


شب اطلسی را که بر روی خودم میکشم, به یکباره جهانم درون مخروطی از احتکار تمام غروبهای جمعه...ناپدید میشود...
باید به این گمشده غریبه بودن را یادآوری کنم...
از "فلسفه بودن" کمی مینوشم و راه به سوی همان ستاره ای طی میکنم که هنوز انسانش بر زمین را نیافته.
اضطرابم دیگر برایم تنگ شده... نیاز به یک نشان دیگر برای زنده بودن دارم.
دیگر آه... نشان زندگی نیست...

"من" هایم دارند تمام میشوند...
اما هنوز صبح نشده.
پ.ن:نمیدانم که چیست اما میدانم که هست


از: خود
و من زیرکی مرگ شمع را . . .

هست . . . آری هست . . و حاشا که انکارش نمی کنم .
۲۷ شهریور ۱۳۹۰
"فلسفه بودن" متحیر است
از این همه مناظر ژرف
که طلوع میکنند
از دیدگاه اطلسی های تو
۲۷ شهریور ۱۳۹۰
خیلی خوب بود :)
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان مشکل باز نشدن "نظرات میانی" در دست برسی است
با سپاس
دوست دارم سر بخورم در میان لبخندت...
لبخندی که برایم کتابها سخن دارد
دوست دارم در هر لحظه صدای تو مرا برقصاند
صدایی که پیام آور معنویتی ازلی است
دوست دارم در خواب تو چکاوکی باشم که بر شاخسار اقاقیا احساس تو را تمرین میکند!
دوست دارم...
که اگر نداشتم زنده ماندنم مشکل مینمود
دیگر زخم زبانها مهم نیست...
بی مهریها و چرخش جهان
زیرا تـــو هستی...سراسر احساس
و من "میدانم"
این دانش است و من این دانش را هم...
دوست دارم.

از: خود
حسام عزیز بسیار زیبا
فقط برام سواله اون تمرین که فرمودید تمرین بدنه یا بیان؟؟؟
۲۶ مرداد ۱۳۹۰
آفرین بر تو که "میدانی"...
۲۷ مرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این روزها همه ی حسم در یک فنجان کوچک جای میگیردم...از بس که فشرده شده و آماده ترکیدن است...
فکر میکنم بمب اتم اینطور به ذهن رسیده...
چه فرق میکند...
مهم اینست که درک کنی سهمگینم!

از: خود
مهم اینست که درک کنی سهمگینم!
۱۹ مرداد ۱۳۹۰
ممنونم ...
۱۹ مرداد ۱۳۹۰
حسام عزیز میخوام یه چیزی بهت بگم.
تورو می شناسم.میدونم که کلی رو تک تک کلماتت فکر میکنی.نقاط قوت بسیاری در این نوشته هست.مخصوصا روند رسیدن بمب اتم از جسمی خارجی تا ذهنی و وسعت حس تو که فشردگیش بسیار خطرناک است و استفاده ی بسیار مناسب کلمه (سهمگین) در جمله ی زیبای (چه فرق میکند... مهم اینست که درک کنی سهمگینم!) این اثر رو قابل تامل میکنه.ممنون دوست عزیزم

راستی یادم نمیرود که تو ساعت ها به نوشته ات فکر می کنی و یا از حسی قدیمی مینویسی و من یک لحظه میخوانم و بی رحمانه قضاوت می کنم.
۲۰ مرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به احترام این "همه دوستت دارم" نگفتم هایم
یک عمر سکوت میکنم
و همه آرزو هایم را همچون شکارهای تاکسی درمی شده در دیوار روحم آویزان میکنم...
وقت شکار است...
تفنگ "آه"م را بر میدارم
باید در کمین لبخندهایم قطره های... بپاشم
چه لحظه ای است لحظه حس نیاز
باید دنبال واژه ای نو برای توصیف این حال بگردم...

از: خود
ببخشید که در شان دیوار نیست!
۰۷ مرداد ۱۳۹۰
خواهش می کنم که در شان دیوار نیست !!!!!!!!
۰۷ مرداد ۱۳۹۰
مرررررسی!
عالی بود...
۰۸ مرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همیشه بین بد وبدتر انتخاب نمیکنیم...
گاهی انتخاب ها صفت ندارند , نه خوبند نه بد.
گاهی تصور میکنیم که انتخاب کرده ایم در حالی که ...
.
.
.
از پیشبینی درست ناگواریها خسته شده ام.
دوست دارم خط لبخند نقاشی کودکی شوم که امتدادش از کاغذ سفید بیرون زده باشد
یک نوع شاهکار سوریال کودکانه... که نغمه لالالالا ی آن بی هیچ ... دیدن ادامه ›› تقلایی شنیده میشود
به شاعران قبطه میخورم همانطور که به کشاورزان یا...
به هر آفرینندهای که با اثرش همصحبت میشود
صدها سال است برای خودم لالایی میخوانم اما خوابم نمیبرد در این قطب شرقی...

از: حسام
گاهی تصور میکنیم که انتخاب کرده ایم در حالی که ...
.
.
.
"زیبا بود"
۰۶ تیر ۱۳۹۰
بسیار بسیار زیبا ...
۰۷ تیر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز خدایی مرا از جهانش بیرون کرد!
خدایی که خدایی اش خود پذیرفته بودم خیلی دموکراتیک!
راست میگفت من هم بودم همچین بنده ا ی را مجازات میکردم به "هیچ"!
آیین مدهبش هم ساده بود اما...
من سادگی نمیدانم پیچیدهام در گرداب پیچیده ام در پیچیدگی های مداوم و
در این وضع تو همه چیز را دوست داری دوست داری رشد کنند پر بکشند و همه مومن باشند
و مجازاتت هم دوست داشتنی است
مردم عادت ندارند اشک ببینند
اشک هایم میایند,جایی که نباید ... توجه مردم هم جلب میشود,وقتی که نباید!
برای خدایم دعا میکنم خدا کند بشنود!

از: حسام
امیر کورش اعرابی (akaerabi)
نه حسام......
۰۴ تیر ۱۳۹۰
مردم عادت ندارند اشک ببینند
اشک هایم میایند,جایی که نباید ... توجه مردم هم جلب میشود,وقتی که نباید!
۰۵ تیر ۱۳۹۰
مجازات میکردم به "هیچ"!
۰۵ تیر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ریتم نمایش خیلی یکنواخت بود و به نظرم چیزی برای کشف برای تماشاگر باقی نمی ماند
البته بازی های خوب و عالی را نمیتوان کتمان کرد ولی سوال مهم ذهن من به جا باقی ماند
ارتباط با دغدغه های روز ما!
زمان هم زیاد بود یعنی وقایعی در داستان بود که با نبودصدمه ای به کلیت موضوع نمیزد
ودر آخر خسته نباشید به عوامل کار!
جغرافیا یادگرفتم...
شرق هر آنجایی است که تو طلوع میکنی و غرب...
و غرب همانجایی که گویی یک خداحافظی بی پایان درجریان است!
با این قطب نما همیشه "روبه راهم"!


از: حسام
ممنون حسین جان
با این حال همیشه آدرس را میپرسم...
زنده باشی عزیز!
۱۴ خرداد ۱۳۹۰
زیبا بود. یا این بیت افتادم :
"من آن نی ام که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام"
۱۶ خرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگرانی های خرداد ماهی ام آغاز شده اند...
گویی قرار است از آبشار پرتلاتم بهار...
به دشت وسیع و رخوت انگیز تابستان بیافتم...
دست خالی و نگران وسعت بی نشانی را اندازه میگیرم و دست سایبان میکنم تا از پس تابش بی رحم "حسابگری"
کمی... رهایی ببینم
به گوشه ای از آسمان نگاه میکنم گویی قرار است از پنجره ای کسی را ببینم که قرار نیست!
و نگران ... با خود زمزمه میکنم "کی دغدغه هایم جامد میشوند"
خورشید تا بی نهایت بسیط میشود!


از: حسام
بار دوم است...
تنها گرته ای شد از آنچه در ذهنم گیر کرده بود!
۱۰ خرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی اوقات ...
فقط گاهی اوقات به سخاوت هستی شک میکنم!!!
وقتی یاد روزهایی میافتم که با هراس از پی جلوگیری از "یک حادثه عظیم"در زندگی ام از رخوت بر میخیزم
باورم نمیشود که همه چیز با یک آه شبانگاهی خاتمه می یابد
و آنوقت یاد کارتونهای ژاپنی کودکی ام میافتم...
شگفتی همیشه از پشت کوهی از که از کاه ها ساخته ام به من چشمک شیطنت آمیزی حواله میدهد
فقط از اینکه هست, خوشحالم ... .. . خوشحالم بی آنکه چیزی "واقعا" تغییر کرده باشد!
خوشحالم!:)
**تقدیم به همه آنهایی که بودنشان بهبود طلب میکرد و بالندگی**
***تقدیم به پدیدآورنگان این ضیافت رنگارنگ...***
کامتان شیرین

از: حسام
مثل همیشه بی ریا و دوست داشتنی! درست مثل خودت!
۰۶ خرداد ۱۳۹۰
لطف داری یاشار جان !
۰۷ خرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سایت جدید سایت اجتماعی تری به نظر می رسد و با مخاطب تعامل بهتری دارد
امیدوارم این حسن همواره برقرار باشد!
با بهترین درود ها برای تیم فنی!
امیدوارم که عشق و تلاشهایتان میوه هایی داشته باشید که همه از بهره بردنش احساس رو به راه شدن کنند!
با بهترین آرزو ها
حسام
زهره سلطان و حسام شجاعی این را خواندند
سید حامد حسینیان برزی و شبنم موتابی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید