من استادم...
یک استاد خوب...
مانند همه همصنفی هایم ,ما هم عاداتی داریم...
ما هم مانند همه متخصصین...میدانیم ضعف آنچه میدانیم .
و برای همه کسانی شبیه ما هستند تاسف میخوریم!
و میخواهیم که راه درست را بیابند زیرا که دانسته ایم که...
استادها معمولا زیاد میدانند اما نمیتوانند...
استادها برای شاگردانشان افسانه هایی میخوانند که خود هم قبول ندارند...
استادها تشویق میکنند جسارت را و تحقیر میکنند ترس را تا کسی مثل
... دیدن ادامه ››
آنها نشود
ما اساتید لزوما صنف مشخص نداریم
لزوما کتاب نداریم
مثلا من استاد بودن در زمان و مکان نا مناسبم
همیشه اینگونه بوده...در هر حال
حال بد و حال خوب را نمیفهمم حال من همیشه مبهم است...
ولی آنهایی را که اینگونه اند به صورت اشراقی میفهمم
استاد بودن خوب است برای اینکه میتوانی سقوط را بشمری میتوانی لحظه برخورد را پیشبینی کنی و...
برای هر چه با شکوه شدنش شعری بسرایی
هنوز در حال سقوطم و از این بی وزنی لذت میبرم...
از: خود