در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نسیم زارعی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 07:44:36
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پائیز

پائیز
جنون ادواری سال است
پیرهنش را ریز ریز می‌کند
در ملافه‌ای به سفیدی برف
خواب می‌رود
با انگشتانی
که از لبه تخت بیرون است


(طاقت نیاوردم تا 30 مهر صبر کنم)

از: شمس لنگرودی
خیلی خوب بود نسیم،این آخرشو بیشتر دوست داشتم حسشو،مرسیییی
۲۸ آذر ۱۳۹۱
منظور نسیم ٣٠آذر بوده
۲۸ آذر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


چشمانی کو که تو را ببینم

دهانی که تو را بخوانم

گوشی که تو را بشنوم

بارانم

می بارم

کورمال، کورمال

در کنارت.


از: شمس لنگرودی

کنار تو آروم میام پا میذارم

چراغی تو دست شبا جا میذارم

که روشن بمونه آسمون بی ستاره

به شوق تو عهدی با چشمات میبندم

دوباره به این عشق به این دل میخندم

قصه عشق بازی چرخ روزگاره

از: خواب ستاره ( عارف)
salaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam

ye salame paeizi

be hamrahe bargash

be hameye doostaye divario tiwalli



از: man dige!
سلام بانو....
۲۱ آبان ۱۳۹۱
ســـــــــلام...
۲۲ آبان ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام به دیواری که دلتنگشم!



امروز روز مقدس باران است.باران است و باران...!

از شامگاه دیروز تا به کنون واژۀ خودباران است وبس!سراسر رحمت است وبس! ومن سراسر خرسندم و بس!و این یعنی عظیم شادمانی و نشاط!

گاه نوشیدن قهوۀ تلخ است در فنجان قدیمی!

گاه برافروختن هیمه های خشکیدۀ پار است و دم کردن چای دودی در قوری چینی!و طعم چنین چای را تنها ... دیدن ادامه ›› بیابان گردان غربت کشیده دانند و بس!

می نشینم به تماشای باران و دانه، دانه های آویخته بر بند رختی؛ میشمارم تک ،تک ثانیه های طراوت را و اینچنین پر می شود فضا ؛از هاله های حسرت برآمده از دهان.

نیامد و نیامد مگر به یکی ، دو کرشمۀ صبحگاهی !واینچنین چشمان منتظر را به تمنای خود عطشان نگاه داشت تا کنون.

عیبی ندارد قانعیم . فرزند جنوبیم وآشنای خشکسالی.فقط خدا کند از ما چشم برنگردانی!

تنها ناودانی ست که درک می کند نبض باران را و با ضربان آن سرخوشانه ضرب می گیرد!

چـِک، چـِک...چکِ و چـِک ...(پیش درآمد آوای باران در دستگاه شور) ... تِـق تــِق و تـِـق تـِـق ...( تصنیف در مایۀ شوشتری)...

و تو چه می دانی که ناودانی چیست؟ آنگاه که درک نکرده ای رواق و طاق و ایوان را!

شاید بنویسم باز هم از باران و این شاید به معنای شایسته است وبس!

از: ناشناس
چه حس زیبایی داشت این نوشته

و چقدر خوشحال شدم که نامت رو دوباره روی دیوار دیدم ...
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
خیلی دوست داشتنی بود
لذت بردم
سپاس ازانتخابتون
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و قبایلی هم هستند


و قبایلی هم هستند
که آدمخوارند
و مسافر مهمان را
کباب می‌کنند،
شما اما
از قبایل آدمخواران نیستید
به کلاس‌های تئاتر می‌روید
نقاشی و رقص را می‌شناسید
و از قبایل آدمخواران نیستید.

و قبایلی هم هستند
که ... دیدن ادامه ›› از گوشت پیران قبیله‌شان تغذیه می‌کنند
و از مسافران و غریبه‌ها می‌ترسند
شما اما
حرمت پیرهایتان را نگه می‌دارید
و از مسافران و غریبه‌ها ترسی ندارید.
شما
از قبایل آدمخواران نیستید
به نمایشگاه و رستوران‌های تمیز می‌روید
لبخند می‌زنید
و یکدیگر را می‌خورید
و از قبایل آدمخواران نیستید.



از: شمس لنگرودی
کاش اون آخرش به جای یکدیگر را می خوردید " خود را می خورید "بود اینجوری دوسش می داشتم
۱۰ دی ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشناییست

از: سهراب عزیز
نسیم نظر جلال ارمغان را دوست دارد
۲۷ آذر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این همانی


اگر سنگ، سنگ...
اگر آدمی، آدمی است
اگر هر کسی جز خودش نیست
اگر این همه آشکارا بدیهی است

چرا هر شب و روز، هر بار
بناچار
هزاران دلیل و سند لازم است
که ثابت کند:
تو تویی؟
هزاران دلیل و سند،
که ثابت کند...





از: قیصر امین‌پور
بنویس و هراس مدار


بنویس
بنویس و هراس مدار
از آنکه غلط می‌افتد

بنویس و
پاک کن

همچون خدا
که هزاران سال است
می‌نویسد و پاک می‌کند
و ما هنوز مانده‌ایم
در انتظار پاک‌شدن
و بر خود می‌لرزیم.


از: شمس لنگرودی
نمیدونم چطوربگم دوسش داشتم که واقعا احساسم بیان بشه
عاشقشم(فقط روی ش تشدید بذار...)
۱۸ آذر ۱۳۹۰
عالییی بود . مرسی
۱۸ آذر ۱۳۹۰
واقعا خوووب بووود ممنونم:)
۱۸ آذر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این بار فانوس نگــــاهت راه را برایم روشن می کند..

با قلبی پر از خورشید چشم در چشم مهتــــاب..

آمدنت را انتظار می کشم می دانم که از پس ابرهــــا..

با یک آسمــــان باران خواهی آمد و تنها مرا خواهی شست..

آخرین گامهــــایم هدیه به تو که در..

پشت رنگین کمان آرزوهــــایم گم شده ای..

می دانم که برای پیدا کردنت کمی دیر جنبیده ام ولــــی..

احســــاس غریبی نمی کنم..

زیرا این احساس احساسی سبز است که مــــرا تاسبزی..

وجودت می کشــــاند..!


از: ناشناس
ای همه سیماها


...ای همه هوشیاران،
بر چه باغی در نگشودیم که عطر فریبی به تالار نهفته‌ی ما نریخت؟

ای همه کودکی‌ها!
بر چه سبزه‌ای ندویدیم که شبنم اندوهی بر ما نفشاند؟
غبارآلوده‌ی راهی از فسانه به خورشیدیم.

ای همه خستگان
در کجا شهپر ما از سبک‌بالی ... دیدن ادامه ›› پروانه نشان خواهد گرفت؟
ستاره‌ی زهره از چاه افق برآمد.

کنار نرده‌ی مهتابی ما کودکی بر پرتگاه وزش‌ها می‌گرید
در چه دیاری آیا اشک ما در مرز دیگر مهتابی خواهد چکید؟

ای همه همسایه‌ها
در خورشیدی دیگر، خورشیدی دیگر.




از: سهراب
واقعا حسی بدی داره...........

دویدن و نرسیدن....

خب حداقل اگه بدونی نمیرسی، یا می ایستی یا آرو آروم راهتو میری که لذت هم ببری!





ببخشید اما واقعا باید الان دیوارو خط خطی میکردم


از: من
خیلی وقتها این دویدنه انقدر یاد می ده به آدم که می ارزه دویدن! شاید اولیش این باشه که خیلی وقتها نمی ارزه دویدن و باید لذت برد!
مهم اینه که تعادل توی دویدن ها و لذت بردنها ایجاد کنیم. حیف که این توصیه فقط تو حرف قشنگه و در عمل شاید خیلی وقتها نشدنی!
متاسفانه جایی هستیم که دویدن ها و نرسیدن ها خیلی زیادن باید آمادگیشو داشته باشیم و قبل آغاز بدونیم که شاید این تلاش شاید این دویدن به رسیدن ختم نشه! و اگر این اتفاق افتاد نشکنیم...
۲۲ آبان ۱۳۹۰
تشکر از همراهیت شهاب :)
۲۲ آبان ۱۳۹۰
خط خطی کن

دیوار این روزهای زندگی من نیز خط خطی شده ست

۲۲ آبان ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تقدیم به دیوار عزیزم:

شاعر مُرد بر چوبه ی دار
شاعر مُرد با چشمانی بی سو
شاعر مُرد در دوئل

شاعر مرد چرا که این جهان را دوست میداشت
شاعر مرد ار نقّادی جهان

شاعر مرد برای میهنش
شاعر مرد برای میهنشان
شاعر مرد از عشق
شاعر مرد از نبودن عشق

شاعر مرد برای آزادی ما
شاعر ... دیدن ادامه ›› مرد برای سرمستی ما
شاعر مرد برای هزار دلیل
شاعر مرد بی دلیل

شاعر مرد مثل یاسی .......................... چه احمقانه!
شاعر مرد مثل سهره ای........................گریه نکنید لطفا!

شاعر مرد: آویزانش کردند
شاعر مرد : نهفمیدنش
شاعر مرد زیر وزن واژه ها
شاعر مرد ار نیافتن واژه ها

شاعر مرد از شناختنش
شاعر مرد از بد شناختنش

شاعر مرد برای جا باز کردن یقین ها
شاعر مرد از آراستن تردید ها

شاعر مرد مثل افتادن درخت
شاعر مرد که از بی تفاوتی آزرده خاطر نشود


.................. هیس!

...........................................اینجا هیچ شاعری نمیمیرد!


از: پایان آلن بسکه ی شاعر
jahane ma be do chiz zende bood
avali shaeri
dovomi shaeri
va shoma har do ra koshtid
...
Nasim jan besiar ziba bood
۲۹ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تنها کسی که با من درست رفتار می‌کند خیاطم است که هر بارکه مرا می‌بیند، اندازه‌های جدیدم را می‌گیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده‌اندو توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.


از:
دلم برای دیوار تنگ شده! :(

از: :(
!!راهنمایی!!

تو یه روز جمعه (از همون روزای مضخرف) اگه دلتون گرفته باشه و تو خونه تنها باشینو قرار چیتگرتون با دوستاتون بهم بخوره و هر کدوم از دوستای دیگه تون هم به دلایلی نتون باهاتون بیان بیرون و همه اینا در صورتی باشه که واقعا احتیاج به بیرون از خونه بودن داشته باشین و آدمی باشین که از تنهایی بیرون بودن تو این روز لذت نبرین..
چیکار میکنین؟

از: من دیگه
الهام عزیز عموما نمیتونی حرس بخوری اما اصولا میتونی حرص بخوری یا مثلا میتونی هرس کنی درختای باغچه رو و اصلا بیخیال حرس و حرص و هرس بشی
۲۵ شهریور ۱۳۹۰
خانم پیراینده چرا انقدر ناامید...!

ما روزامونو خودمون میسازیم میتونیم اونو با هرفا و تلقینای بد خرابش کنیم یا با حرفای قشنگ و انرژی مثبت به بهترین روز تبدیلیش کنیم این دست ... دیدن ادامه ›› خودمونه.

من وقتی دلم میگیره سعی میکنم یه کاری انجام بدم که بهم ارامش بده و سبکم کنه.

بهترین روز برای من روزیه که بارون میاد و میرم زیرش و قدم میزنم بهم حس ارامش و سبکی میده

۲۶ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«فراغت هرکس ارزشی برابر با خود او دارد.»


کتاب: در باب حکمت زندگی

از: آرتور شوپنهاور


بس که دیوار دلم کوتاه است

هرکه از کوچه تنهایی من میگذرد

به هوای هوسی هم که شده

سرکی میکشد و میگذرد

از: ...
عــــیــــد بر شما مبــــــــــــارک هم دیواری عزیز !!
۰۹ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کوچ
...
بیا، به حال بشر های های گریه کنیم
که با برادر خود هم نمی‌تواند زیست
چنین خجسته وجودی کجا تواند ماند؟
چنین گسسته عنانی کجا تواند رفت؟
صدای غرش تیری دهد جواب مرا:
- به کوه خواهد زد
به غار خواهد رفت
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!



از: فریدون مشیری
بشر دوباره به جنگل هجوم خواهد برد....
بیچاره جنگل...
۰۵ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
راهی که در گرگ و میش هوا

از آن می آمدی، زیر ساقه های علف مدفون شده

و چیزی پیدا نیست

جز تار عنکبوتی

که همچون رشته های انبوه

مسیر را آذین می بندد



شاعر زن ربع آخر سده ی دهم

از: ایزومی شیکی بو- ژاپن