دوست دارم سر بخورم در میان لبخندت...
لبخندی که برایم کتابها سخن دارد
دوست دارم در هر لحظه صدای تو مرا برقصاند
صدایی که پیام آور معنویتی ازلی است
دوست دارم در خواب تو چکاوکی باشم که بر شاخسار اقاقیا احساس تو را تمرین میکند!
دوست دارم...
که اگر نداشتم زنده ماندنم مشکل مینمود
دیگر زخم زبانها مهم نیست...
بی مهریها و چرخش جهان
زیرا تـــو هستی...سراسر احساس
و من "میدانم"
این دانش است و من این دانش را هم...
دوست دارم.
از: خود