آینه های روبرو؛ یک عاشقانه ناآرام
قهرمان های بیضایی همیشه یک جور غریبی خووووووبند. آنقدر خوبند که هرگز ، هرگز پلیدی آدم ها و پلشتی محیط در خوب بودن و شریف بودن و نجیب بودن و انسان بودنشان خللی وارد نمیکند. در دو راهی میان "جان به در بردن " و "شرف" همیشه شرف را انتخاب میکنند و صرف نظر از اینکه جان به در ببرند یا نه، "آدم" باقی می مانند. برخلاف شخصیت های خاکستری(که این روزها هم در عالم نمایش و هم در جهان واقعی حسابی روی بورس هستند)، آدم های خوب بیضایی سفید سفیدند و در محضر هر قاضی عادلی روسپید؛ حتی اگر روسپی باشند.
آینه های روبرو یک عاشقانه عمیق است،روایتی است از عشق های پاک و زلال و شکوهمندی که این روزها منقرض شده است. عشق هایی که شاید با عقل سلیم و آموزه های روان شناسی نوین چندان سازگار نباشد، اما "زیبا"ست و چیزی از جنس "ابدیت " در خود دارد ؛ و کیست که در دل آرزوی چنین عشقی را
... دیدن ادامه ››
نداشته باشد؟
آینه های روبرو حکایت آدم هایی است که "می مانند"؛ مثل کیوان به پای عقیده شان، یا مثل خیری به پای عشقشان، یا مثل نزهت به پای جوهره انسانی وجودشان؛ و چه نایابند این آدم ها.
آینه های روبرو به نظرم عاشقانه ترین داستان بیضایی است که در بستر بخشی از پرتلاطم ترین و در عین حال نوستالژیک ترین بخش تاریخ معاصر شکل می گیرد. گرچه گذر زمان شاید باعث شود که بخشهای سیاسی این اثر با ذائقه امروز چندان سازگار نباشد، اما صرف نظر از جنبه های سیاسی، قصه تلخ این آدمهای نجیب، شریف و بی آزارکه به شکلی ناخواسته به قعر ویرانی رسیده اند و در عین حال "انسان" مانده اند بسیار جذاب است.
آفرین بر محمد رحمانیان عزیز و بازیگران خوبی که این قصه زیبا را به شکلی زیبا به تصویر کشیدند.