در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مسلم محمودی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 07:55:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مردانه رندی که در تمام شب، چشم به راه میرغضب است،در برزخی دچارگشته، که بنویسد یا رگ دهد بر حاجب.محبوس گشته در تماشاخانه‌ی تاریکخانه تا روایت کند، بزازی لوده که به مسلخ می‌رود به جرم بیداری نسوان.
درامی با ضرباهنگی مناسب،خط داستانی منسجم، تعدد شخصیت با تک بازی بازیگری مسلط و اجرایی روان، صحنه ای برخلاف نمایش‌های روحوضی ها، شلوغ با نمادهای مدرن و سنتی که گواه بر سرگشتگی جامعه بین تجدد و سنت است.خداقوت
بر دیوار نقش بسته بود و همیشه جلوی چشمانمان بود آنچه را در گذر زمان می دیدیم ، آدم‌هایی ساده، گرفتار در ترسی خودساخته که قدرت رهایی از آن ندارند، می دانند راه نجاتشان چیست اما جربزه ندارند تا فریاد زنند و رهایی یابند. قساوتی عریان ،شقاوتی بی انتها، حرص و طعمی سیری ناپذیر که در بند کشیده است جامعه‌ای را و دایه‌ای مهربانت از مادر و عروسک گردانی چیره دست که می گرداند عروسکان خیمه شب بازی را و هر آنکه چشم بگشاید، بِبُرَد بند نفسش را و آنانی که نقاب به چهره دارند و برده‌ی بی جیر و مواجب عروسک گردانند.
داستانی غریب با اسامی قریب، از شیرآقا و فریاد تا آنا و غوزی، که تداعی کنند شخصیتهایی را در اذهان بینندگان ،درامی قوی با ضرب آهنگی مناسب و خط داستانی محکم، بی حاشیه و مستقیم، و گروهی جوان و سرزنده که اهتمام دارند تا نمایشی بی نقص را به صحنه آورند، ترفندی ساده اما جذاب در نورپردازی که روایت داستان را پیچیده تر می کند، گرچه نور بر شخصیتها تابیده است اما زوایای پنهان و ترسناکی هنوز وجود دارد،تعدد بازیگران زیاد است اما میزان سنها، درست و هوشمندانه است، شخصیتهایی از متن جامعه و باور پذیر، که با ایفای درستِ تمامی نقشها با چاشنی طنز تلخ، دو صد چندان کرد لذت دیدنش را، و در انتها، کارگردانی نمایش دست مریزاد دارد .
من به عنوان کارگردان این کار با این کلماتی که کنار هم چیدید تا یک جمله زیبا بسازید خستگیم در رفت.
خوشحالم که تئاتر شمارو داره
با تمام وجودم ممنونم از شما
بین اینهمه تماشاگر نما که هیچ چیزی و نمیبینند
جز خواسته و سلیقه خودشون
خوشحالم که برای شما اجرا کردیم.
از طرف تیمم ممنونم ازتون❤️
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کابوس بود ملغمه‌ای از ادای روشنفکری در لایه های هجو، خط داستان مشخص نبود،معلوم نبود چه در سر نویسنده گذشته است هر چه در ذهنش بود آشفته بیان کرده بود ،میزان سن ها همه ضعیف و ابتدایی بود استفاده از جلوه های بصری پرژکنور بسیار ناشیانه بود. بر خلاف لانچر ۵ کاری ضعیف بود
همه چیز از تاریکی و سکوت و تنهایی شروع می شود و در نهایت به تاریکی و سکوت و تنهایی ختم می شود، زمانی که درد را می فهیم ،تازه شروع زندگی است و این زندگی است که ادامه دارد ،و ناچاریم به زندگی. زخم می زند و می رنجاند ،اما دلچسب است .از هوشیاری تا مستی ، از لحظه ی شروع یک عشق تا بوسه، از رفاقتهای پاک تا اخرین پک به سیگار.
زندگی ،روایت آدمهایی است که هستند ولی دیده نمی شوند،آنهایی که داستانی دارند، از عشق گم شده ی چهل ساله تا لذت وصف ناپذیری دیدن دخترکی و بوسه‌ای به آن،.
روایت آدمی معمولی در بند انفرادی، محبوس با خویشتن در چهار دیواری که نمی‌داند امروز است یا دیروز، شب یا روز و کی می رسد آن فردایی که امید به رهایی است.
حکایتی است این صحنه با مستطیل و چهارپایه‌ای در میان ، هرگاه که بخواهی زندگی را لمس کنی ،با دیگران صحبت و معاشرت کنی ، درکشان کنی با آنها بخندی و گریه کنی، چاره‌ای نداری جز آنکه به حاشیه پناه ببری ، برای جستن پنجره‌ای و‌ نگریستن به بیرون اما هرگاه با خودت خلوت می کنی و غوص می کنی در ژرفای خویش باید به میان صحنه بیایی، بشوی مرکز همه‌ی دنیات، بجنگی با خویشتن خویش با هم سلولیت در چهاردیواری انفرادیت.
تاریکی ،در قابها و زمانهای نمایش این فرصت را می دهد تا مرور کنی آنچه دیدی و شنیدی ، گام به گام تو را همراه خود می برد تا پایان نمایش آنجا ... دیدن ادامه ›› که دیگر علی مستاصل از تمام دنیا است و همه‌ی غم دنیا از عشقش گرفته تا رفیق جانش ، سرش آوار می شوند، می خواهد تا دقایقی رها کنیم آنچه در ذهن است که اگر چنین شود آزادیم از زندان انفرادی خود ساخته و برگشته ایم به تاریکی که از آن آمده‌ایم ، به تنها انفرادی که دوست نداریم از آن آزاد شویم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه چیز از تاریکی و سکوت و تنهایی شروع می شود و در نهایت به تاریکی و سکوت و تنهایی ختم می شود، زمانی که درد را می فهیم ،تازه شروع زندگی است و این زندگی است که ادامه دارد ،و ناچاریم به زندگی. زخم می زند و می رنجاند ،اما دلچسب است .از هوشیاری تا مستی ، از لحظه ی شروع یک عشق تا بوسه، از رفاقتهای پاک تا اخرین پک به سیگار.
زندگی ،روایت آدمهایی است که هستند ولی دیده نمی شوند،آنهایی که داستانی دارند، از عشق گم شده ی چهل ساله تا لذت وصف ناپذیری دیدن دخترکی و بوسه‌ای به آن،.
روایت آدمی معمولی در بند انفرادی، محبوس با خویشتن در چهار دیواری که نمی‌داند امروز است یا دیروز، شب یا روز و کی می رسد آن فردایی که امید به رهایی است.
حکایتی است این صحنه با مستطیل و چهارپایه‌ای در میان ، هرگاه که بخواهی زندگی را لمس کنی ،با دیگران صحبت و معاشرت کنی ، درکشان کنی با آنها بخندی و گریه کنی، چاره‌ای نداری جز آنکه به حاشیه پناه ببری ، برای جستن پنجره‌ای و‌ نگریستن به بیرون اما هرگاه با خودت خلوت می کنی و غوص می کنی در ژرفای خویش باید به میان صحنه بیایی، بشوی مرکز همه‌ی دنیات، بجنگی با خویشتن خویش با هم سلولیت در چهاردیواری انفرادیت.
تاریکی ،در قابها و زمانهای نمایش این فرصت را می دهد تا مرور کنی آنچه دیدی و شنیدی ، گام به گام تو را همراه خود می برد تا پایان نمایش آنجا ... دیدن ادامه ›› که دیگر علی مستاصل از تمام دنیا است و همه‌ی غم دنیا از عشقش گرفته تا رفیق جانش ، سرش آوار می شوند، می خواهد تا دقایقی رها کنیم آنچه در ذهن است که اگر چنین شود آزادیم از زندان انفرادی خود ساخته و برگشته ایم به تاریکی که از آن آمده‌ایم ، به تنها انفرادی که دوست نداریم از آن آزاد شویم
تانیا این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه چیز از تاریکی و سکوت و تنهایی شروع می شود و در نهایت به تاریکی و سکوت و تنهایی ختم می شود، زمانی که درد را می فهیم ،تازه شروع زندگی است و این زندگی است که ادامه دارد ،و ناچاریم به زندگی. زخم می زند و می رنجاند ،اما دلچسب است .از هوشیاری تا مستی ، از لحظه ی شروع یک عشق تا بوسه، از رفاقتهای پاک تا اخرین پک به سیگار.
زندگی ،روایت آدمهایی است که هستند ولی دیده نمی شوند،آنهایی که داستانی دارند، از عشق گم شده ی چهل ساله تا لذت وصف ناپذیری دیدن دخترکی و بوسه‌ای به آن،.
روایت آدمی معمولی در بند انفرادی، محبوس با خویشتن در چهار دیواری که نمی‌داند امروز است یا دیروز، شب یا روز و کی می رسد آن فردایی که امید به رهایی است.
حکایتی است این صحنه با مستطیل و چهارپایه‌ای در میان ، هرگاه که بخواهی زندگی را لمس کنی ،با دیگران صحبت و معاشرت کنی ، درکشان کنی با آنها بخندی و گریه کنی، چاره‌ای نداری جز آنکه به حاشیه پناه ببری ، برای جستن پنجره‌ای و‌ نگریستن به بیرون اما هرگاه با خودت خلوت می کنی و غوص می کنی در ژرفای خویش باید به میان صحنه بیایی، بشوی مرکز همه‌ی دنیات، بجنگی با خویشتن خویش با هم سلولیت در چهاردیواری انفرادیت.
تاریکی ،در قابها و زمانهای نمایش این فرصت را می دهد تا مرور کنی آنچه دیدی و شنیدی ، گام به گام تو را همراه خود می برد تا پایان نمایش آنجا ... دیدن ادامه ›› که دیگر علی مستاصل از تمام دنیا است و همه‌ی غم دنیا از عشقش گرفته تا رفیق جانش ، سرش آوار می شوند، می خواهد تا دقایقی رها کنیم آنچه در ذهن است که اگر چنین شود آزادیم از زندان انفرادی خود ساخته و برگشته ایم به تاریکی که از آن آمده‌ایم ، به تنها انفرادی که دوست نداریم از آن آزاد شویم
سجاد افشاریان (sajadafsharian)
ممنونم از حضور و یادداشتتون ????ارادت
۲۹ فروردین ۱۴۰۱
سجاد افشاریان
ممنونم از حضور و یادداشتتون ????ارادت
درود بر شما ، خدا قوت ، منتظر کارهای قشنگ بعدی شما هستم
۲۹ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی عجیب با صحنه ای عجیب تر ،بسیار ساده و کارآمد، صحنه ای به دور از هر گونه تملق و اقرار بر عکس محتوای نمایشنامه که پر تزویر و ریا است، قابی سفید که حرکتش در صحنه مانند کارتی در دست یک قمار باز است که او هر کارت را به موقع بر روی میز قرار می دهد تا دست را ببرد.کارگردان با این ترفند هر بازیگر را به صحنه وارد می کند تا نقشش را ایفا کند و پس از بازی،آنها را جمع می کند. شخصیتهای داستان همه چند وجهی هستند و زوایای تاریکی و مقاصدی پلید در زندگیشان وجود دارد به غیر از سیلیا و بوناریو که همانهایی بودند گه می بایست باشند ساده و بی آلایش،که با بازی های خوب و روان این حس را عالی منتقل می کردند و همان ها هم در آخر سر به مراد خویش رسیدند و همه مغمون و بازنده شدند .
جمعه کشی روایت آدم‌ها ساده ای است که برای شناخت آنها نیاز به هیچ سابقه فلسفی و تاریخی نیست ، آدم‌هایی که هر روز می بینیم شان و گاهی همکلام می شویم ، روایت یک روز از زندگی انسان‌هایی که از دنیا چیز زیادی نمی خواهند فقط کار می کنند تا زنده بمانند نه توانایی آن دارند که بی پروا حق خود را بخواهند و نه مقتضیات مماش اجازه می دهد تا تصمیم بر کاری دیگر بگیرند مانده اند و فقط شکوه می کنند. در پوسته به ظاهر ساده، جامعه ای به تصویر کشیده شده است که صاحبان زر و زور در پوشش دلسوز “که اگر ما نباشیم همه از گرسنگی می میرند“ ، آدم‌های ضعیف را استعمار می کنند و تا توان دارند ازشان کار می کشند، از طرف دیگر افراد ضعیفی که فقر و تبعیض خردشان کرده فقط در خفا جرات می کنند تا حق خود را فریاد کنند اما به محض روبرویی با صاحب زر ، زبان بریده ثنا گوی ارباب می‌شوند و شق سوم مردمانی که آزادی عمل دارند ، نانش در گرو اربابان نیست فقط با موعظه و نصیحت دل در اصلاح امور دارد تا ارباب دلش برای نوکرانش بسوزد و قدری بر آنان سخت نگیرد و خرده ای به دستمزدشان بیافرازید تا در برابر آن همه مشقت ، دستمزدشان بیارزد . مردمانی که بواسطه همنشینی با روشنفکر نما ها ، مدعی هستند زندگی را با تمام زوایا و مولفه هایش می شناسد. اما همه غافلند که اگر تکانی بخورند شب تمام است !!!!
خسته نباشید به عوامل این نمایش
نمایش دارای ویژگی های خاصی است که در این چند سال اخیر ،تئاتری با این کیفیت ندیدم
نمایشنامه دارای ریتم و ضرب آهنگی خاص و مناسب ، فراز و فرودهایش به موقع و زیرکانه انتخاب شده است به طوری که بخاطر را وادار می کند در مدت نمایش که طولانی هم است لحظه ای چشم از روی سن برندارد. آن جایی که مخاطب از پیگیری ماجرا و تفکر و کنکاش در مورد وقایع داستان خسته می‌شود طنز به کمک او می آید وادارش می کند لختی روی صندلی بنشید و رها از داستان به موقعیت های کلامی و حتی بصری (حالات سلطان) بدون دغدغه از دست دادن خط داستان ، بخندد. این کشمش باعث می‌شود تا مخاطب تا لحظه آخر بین عقل و احساس بدود هم بیندیشد هم بخندد.
طراحی صحنه و نور پردازی بسیار ساده اما گیرا و کارآمدی داشت ، بخصوص نور پردازی و سایه حرکت پنکه سقفی ،که فضای وحشت بازپرسی را به نحو احسن به مخاطب منتقل می کند و در این موقع صدای پنکه هم به کمک صحنه می آید و فضای وحشت را تشدید می کند.
دیالوگ‌ها و تیپ سازی شخصیت های داستان حرفه ای است یک دست نبودن شخصیتهای داستان که نماینده یک شهر هستند فضای یک پادگان را به درستی تداعی می کند .
و نکته آخر کارگردانی و میزان سن درست و بازیگری هایی روان و باور پذیر که توسط گروهی نام نا آشنا بروی صحنه آمد و توانست یک شگفتی از یک داستان ساده خلق کند
امیدوارم در آینده هم کار های موفقی از این گروه ببینیم
این اثر یک طراحی صحنه بسیار ساده اما موثر در بیان داستان داشت ، عناصر صحنه با یک میزان سن دقیق ، توانسته بود که مخاطب را در تمام اجرا با خود همراه کند به طوری که یک لحظه چشم از روی سن برندارد. ضرب آهنگ داستان و دیالوگ‌ها روان است بازی‌ها بسیار قوی است حتی زمانیکه داستان در یک سمت صحنه در جریان است ، در سمت دیگر بازی هنوز ادامه دارد ،
نکته جالب دیگر نمایش بیان طراحی صحنه همانند فیلمهای صامت بود که هوشمندانه و ظریف صحنه هایی که امکان اجرا نداشت یا نیاز به اطلاعات بود روی صحنه نوشته می‌شد .
پایان اجرا هم بسیار محکم و قوی بود
در مجموع از همه جوانب کاری عالی و قابل اعتماد است
دیدن آن را پیشنهاد می دهم.
صامت؟
با دریم لند اشتباه نگرفتید؟
البته من اینو هنوز ندیدم شاید جاهاییش صامت
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
همونطور که دوستمون گفتند جاهایی که امکان اجرا نداشت مانند فیلمهای صامت نوشته میشد
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید