مردانه رندی که در تمام شب، چشم به راه میرغضب است،در برزخی دچارگشته، که بنویسد یا رگ دهد بر حاجب.محبوس گشته در تماشاخانهی تاریکخانه تا روایت کند، بزازی لوده که به مسلخ میرود به جرم بیداری نسوان.
درامی با ضرباهنگی مناسب،خط داستانی منسجم، تعدد شخصیت با تک بازی بازیگری مسلط و اجرایی روان، صحنه ای برخلاف نمایشهای روحوضی ها، شلوغ با نمادهای مدرن و سنتی که گواه بر سرگشتگی جامعه بین تجدد و سنت است.خداقوت