نمایشی عجیب با صحنه ای عجیب تر ،بسیار ساده و کارآمد، صحنه ای به دور از هر گونه تملق و اقرار بر عکس محتوای نمایشنامه که پر تزویر و ریا است، قابی سفید که حرکتش در صحنه مانند کارتی در دست یک قمار باز است که او هر کارت را به موقع بر روی میز قرار می دهد تا دست را ببرد.کارگردان با این ترفند هر بازیگر را به صحنه وارد می کند تا نقشش را ایفا کند و پس از بازی،آنها را جمع می کند. شخصیتهای داستان همه چند وجهی هستند و زوایای تاریکی و مقاصدی پلید در زندگیشان وجود دارد به غیر از سیلیا و بوناریو که همانهایی بودند گه می بایست باشند ساده و بی آلایش،که با بازی های خوب و روان این حس را عالی منتقل می کردند و همان ها هم در آخر سر به مراد خویش رسیدند و همه مغمون و بازنده شدند .