۱- روی دانش مخاطب از فلسفه و تاریخ حساب ویژهای باز شده، این میتونه نشون دهندهی این باشه که کارگردان طبقهی مخاطبینش رو میشناسه، برای مخاطبش ارزش قائل شده و به هر قیمتی دنبال جذب مخاطب نیست.
۲ - نوع نگاه نمایش به «قلدرها» جالب بود؛ اینکه هیتلر و چاپلین با تمام وجوه افتراقی که باهم دارن، در قلدر بودن مشترک هستند.
۳ - از هنر «او» حظ وافر بردم. غافلگیری خوبی بود.
…
نمایش استاندارد و خوبی در مجموع بود. با خیال راحت میشه به دیگران توصیه کرد.
دم همه عوامل گرم؛ خدا قوت
زنده میمانیم تا روایت کنیم؛ رنج رفته بر ما، بر دوستان و همبازیها
زنده میمانیم تا روایت کنیم؛ لحظههای سخت جانکندن را، امیدمان به رهایی در اوج شکنجه را
…
تاریکترین زمان شب درست قبل از سپیدهدم است و من به شما قول میدهم سپیدهدم فرا خواهد رسید
با توجه به غیبت بازیگر زن، نمایش سمت و سوی متفاوتی داشت. لااقل من نفهمیدم چقدر از نمایشی که دیدم بداهه بود و چقدر از پیش تعیین شده. اما مگه نه اینکه تیاتر برشی از زندگیست؛ من این برش امشب رو دوست داشتم. تا جایی که از فرط نمایشی بودن رنگ واقعیت گرفته بود.
توی روزهایی که متن اکثر نمایشها اقتباسی و دستچندم هست، دیدن یه نمایش دستاول لذت خاصی داشت. نمایشی که ریشهش در تعزیه بود و چیزی رو نشون داد که دغدغهی امروز جامعه هم هست. به امید اجراهای بیشتر در سالنهای بزرگتر لبریز از تماشاگر
اجرای قوی بود؛ شاید تنها نکتهی نه چندان پر قدرتش نحوهی اجرای چند دقیقه اول اپیزود اول بود. کارگردانی و متن خوب بود. دقیقه به دقیقه بهتر میشد و تماشاگر رو همراهتر میکرد.
از اصل غافلگیری درست و بهجا استفاده کرده بود.
به شخصه منتظر متنها و اجراهای دیگهی این گروه هستم
یه نمایش استاندارد و درست.
بازیها یکدست نبود ولی همه سطح قابل قبولی از اجرا رو داشتند.
متن دستاول و خوبی داشت. نوع روایت داستان هم خوب بود. از نظر تاریخی روایتش درست نبود ( حضور و مرگ آقا تختی در سالها بعد از شروع زمامداری پهلویدوم بوده)
در مجموع با یه نمایش خوب طرف هستیم که باید بابت این مهم به همهی عوامل خسته نباشید و دستمریزاد گفت.
به شخصه منتظر اجراهای دیگهی گروه هستم