در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی روان بُد
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 20:48:54
 

فعال هنری

 ۲۴ آذر ۱۳۶۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود و خدا قوت به بازیگران و عوامل عزیز نمایش
با احترام به همه ی سلایق و نگاه مخاطبان، این متن نظر شخصی بنده است و ممکن است همسو یا مخالف نظر دیگران باشد.
در قلم فرسایی کهبد تاراج می توان امضا و هویتی را دید و شناخت که کمتر نویسنده معاصری اینچنین پایبند به خط و مشی شخصی خود باشد، سلیس و بی تکلف، پیچیده است ولی نیازی به تجسس مو شکافانه ندارد. کافیست چشم و گوش به صحنه بسپاری تا موسیقی کلمات تو را در آغوش خود بگیرد و مرتب نجوای شاعرانگی تاراج را به گوش جان بسپاری. شاید این نمایش از معدود آثار این نویسنده است که در فضای سورئال به نگارش درآمده و با آثار متاخر او فاصله دارد. اما در ورطه دراماتورژی و کارگردانی، نمایش از نمایشنامه پیشی گرفته و این فضای گنگ و کابوس وار را بسط می دهد. کاراکترها از خواب و رویا به برزخ هدایت شده اند، برزخی که نشأت از "بودن یا نبودن" می گیرد. همین امر، عنصر وهم و خیال را تقویت می کند و جهانی انتزاعی برای مخاطب خود پدید می آورد.
در مقام بازیگر کهبد تاراج با تسلطی خوب (که به واسطه تسلط بر نگارش متن است) صحنه داری می کند و اما در مقابل بازی حمیدرضا محمدی عزیز منفعل و خنثی به نظر میرسد، گویی در چیدمان میزانسن ها و طراحی کارگردان اثر تلاش بر این است تا تمرکز مخاطب بر حسین آدیداس باشد تا مشتبا! و اگر تعمد کارگردان چنین نباشد باید به بازی های ناهمگون بازیگران خرده گرفت. همچنین در هنگام ورود به سالن تعاملی (بخوانید تعامل غیر سازنده) با مخاطب شکل می گیرد که رانه و پیش رانه ی معلومی ندارد و حتی این تعامل منجر به خروجی هم نمی شود، یعنی بین مخاطب و تعامل اولیه اجرا (جهت جلوگیری از اسپویل توضیح نمی دهم) سنتز صورت نمی گیرد، این عمل - خواه بار دراماتیک داشته باشد و خواه در جهت ایجاد فضاسازی باشد - کارکرد خود را در بدو ورود به سالن و نشستن بر روی جایگاه تماشاچی از دست ... دیدن ادامه ›› می دهد و گره ای باز نشدنی در ذهن مخاطب پدید می آورد. همچنین به شخصه متوجه "علت" برخی از میزانسن های کارگردان محترم نشدم، گویی برخی از موتیف ها (علی الخصوص سقوط مشتبا) جهت خالی نبودن عریضه است و این موتیف ها (حتی در دیالوگها) از نیمه ی اجرا کارکرد و اثرگذاری خود را از دست می دهد.
القصه ...
طراحی صحنه مینیمال و ساده و کاربردی، طراحی گریم و لباس و پوستر خوب و مطلوب است.
در مجموع نمایشِ روی صحنه به لحاظ ایده ی اجرایی (کارگردانی) و دراماتورژی کمی نامتوازن و الکن به نظر می آید اما قصه، دیالوگها و بازی ها (فارغ از ناهمگونی) نقاط قوت این نمایش به است.
ضمن آرزوی موفقیت برای تک تک اعضای دوست داشتنی این گروه آرزوی اجراهایی پر اقبال و پرشور را دارم و با احترام امتیاز 4 میدهم.
سپهر، حسین بهمنش و امیر مسعود این را خواندند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هارمونی متن و ناهمگونی اجرایی
در ابتدا و با احترام به همه ی سلایق، این مطلب نگاه و مواجه ی شخصی من با اثر است و ممکن است همسو یا مخالف نظر شما عزیزان باشد.
«سنمار اشا» را می توان در زمره ی معدود آثار تلفیقی (به لحاظ متن) موفق دانست که محور و پیرنگ اصلی داستان خود را بر پایه «مجلس قربانی سنمار» قرار داده و با تلفیق گزیده های مناسبی از دیگر متون آرکائیک استاد بهرام بیضایی چون اژدهاک، کارنامه بندار، مجلس ضربت زدن و ... به اقتباسی موفق رسیده است. سنمار اشا با ساختاری منظم و روان بازنویسی شده و عمدتا از خط اصلی داستان عدول نمی کند و به همین واسطه، داستان اصلی حفظ می گردد. این همگن بودن متن گواه بر شناخت کافی و تسلط نویسنده بر متون بیضایی است و تنها نکته ی خروج از متن را می توان دیالوگ پایانی دختر پادشاه نام برد!
اما در روند اجرای این متن عوامل موثری خدشه بر هژمونی و هارمونی نمایش انداخته اند، برخی از طراحی های صحنه، آکسسوار، نور و بازی ها فارغ از داستان و درونمایه های متن است.
کارگردان به نور پردازی ساده ای قناعت کرده است که همین امر باعث فاصله گذاری صحنه و مخاطب می گردد، دکور و آکسسوار (به غیر از درب کاخ و خشت ها) در خدمت اثر نیستند و سمبلها و نمادهای به کار گرفته شده نیز، نه در جهت تقویت اجرا که در راستای پر کردن صحنه! حضور دارند. طراحی میزانسن ها مدرن، پیچیده و پر زحمت است و چالش بزرگی برای سلامت! گروه بازیگران به وجود می آورد. طراحی لباس ها و گریم خوب،جذاب و خلاقانه است تا جاییکه مخاطب را وادار به واکاوی ... دیدن ادامه ›› ریزبینانه می کند. طراحی فرم و بدن بازیگران زیبا و بی ایراد به نظر میرسد. اما به نظر شخصی بنده، همدست بودن گروه بازیگران ولو کم تجربه، دلچسبتر از ناهمدست بودن بازیگران حرفه ای است. در این اجرا نیز مجموعه ی بازیگران باتجربه و صحنه اولی ترکیب ناهنگونی را تشکیل می دهند که شاید با تمرینهای بیشتر و یا اجراهای بیشتر در همین مرحله به اجرایی یکدست و قابل قبول برسد.
گروه موسیقی اما با موسیقی های گوش نواز و پدها و نواهای موجز و موثر در خدمت نمایش است و فارغ از نمایش، چشم نوازی خاص خود را دارد.
در مجموع شاهد نمایشی با متنی فاخر، خوش ریتم، با ضرب آهنگ بالا و پر انرژی هستیم که مشخصا با تلاش زیادی به صحنه رسیده و امید است تا فهوای اثر بر دل مخاطب اثر جاودان بگذارد
بی‌درنگ بلیت خریدم!
هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم بهترین اجرای تمام زندگیم رو به پیشنهاد شما دیدم!
۱۱ شهریور
علی روان بُد
مسعود جان لطف داری یادم نیومد کدوم کار رو به سفارش من دیدی!😅 سنمار اشا ارزش دیدن داره!
اسب‌های انباری
۱۱ شهریور
امیرمسعود فدائی
اسب‌های انباری
منم در اخرین روز اجرا به خاطر تعریف های شما اسب های انباری رو دیدم☺️
۱۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک پروفورمنس خوب و تمیز و روایتى جدید از کمدى الهى دانته که مى تونه شما رو براى ساعاتى از زمان و مکان جدا کنه
خسته نباشید به گروه خوب و دوست داشتنى و پوریاى عزیز که با وسواس زیادى این اثر رو آماده ى اجرا کردند
"صداى طبل خیلى گوش خراش بود" همین!
مجید عراقى نازنین، خدا قوت و دست مریزاد به تو و تیم خوب و درست و دوست داشتنى تو که انقدر خوب و به جا و به اندازه روى صحنه و پشت صحنه رو آراستید. خوشحالم که شب پایانى نمایش این فرصت نصیبم شد و دیدن چنین کارى رو از دست ندادم، لذت بردم برادر، درود به تو و عوامل نمایش و هر کس که "دشمن خدا" نیست.🍀🍎
سلام خدمت تیوالمندان عزیز
در ابتدا و با احترام به همه ی سلایق، این مطلب نگاه و مواجه ی شخصی من با اثر است و ممکن است همسو یا مخالف نظر شما عزیزان باشد.
پیچیدگی متن و نمایش در نمایش بودن آن موجب می شود تا کششی میان نمایش و مخاطب به وجود آید، یعنی با تکنیک گره پردازی و گره افکنی (کاشت و برداشت) در داستان و دیالوگها باعث کشف کلید سرنخ برای مخاطب می شود. عنصر تعلیق در نمایشنامه به درستى عمل مى کند و مدت زمان ١٠٠ دقیقه اى نمایش هرگز مخاطب را خسته نمى کند. اما کارگردان اثر جناب فراز غلامی در لایه ی اول متن و در سطح می ماند و به معقولات زیر متن نمی پردازد، همچون نظریه آزادی، هویت و خودآگاهی "کانت" که به ادای این کلمات تقلیل یافته و در ساختار نمایش لحاظ نشده است. ضعف مشهود در طراحی صحنه و نور، کاربردی نبودن آنهاست و شاهد طراحی های سطحی هستیم.
اما نقطه ی قوت اثر به بازیِ روان بازیگران کاملا مسلط، خلاق و پر انرژی بر می گردد، بازى سرضرب و خوش ریتم، پویا و باور پذیر دو بازیگر به حدى مجذوب کننده است که حتى با اختلال در شرایط فنى سالن (٤شنبه ١ آذر) داستان نمایش گم نشده و تماشاگر اثر از بستر نمایش خارج نمى شود
در مجموع شاهد یک نمایش خوب، کِشنده و تمیز (بخوانید شسته و رفته) هستیم که مخاطب خود را مرتبا هیجان زده مى کند و تماشاچى به مثابه ى "مخاطب شکست خورده" از سالن خارج نمى شود.
نظر شخصى: بازى جناب زارع در بخش پایانى (مستى) تا حدودى مبالغه آمیز و غلو شده به نظر میرسد.
در نهایت از تیم خوب نمایش، کمال تشکر را دارم که لحظاتى خوب و هیجان انگیز براى مخاطبین خود فراهم مى آورد. درخشان و مانا بر صحنه باشید.🤞🏼🍀
سلام آقای روان بد عزیز
خیلی ممنونم از اینکه نمایش ما رو انتخاب کردید
🌹😍
۰۴ آذر ۱۴۰۲
فراز غلامی
سلام آقای روان بد عزیز خیلی ممنونم از اینکه نمایش ما رو انتخاب کردید 🌹😍
خوشحالم که این کار رو دیدم🤞🏼🍀💙
۰۴ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و ادب
خسته نباشید و دست مریزاد به گروه نمایش معجون السلاطین
در مجموع شاهد نمایشى ایرانى و مدرن هستیم که مأخذهایى از تاریخ موخر و معاصر را در بر دارد و محتواى خود را شیوا و رسا بیان مى کند (بالاخص در مونولوگ نوکر و چاکر و ... که شاید تا حدودى به نظر شخصى من شعار زده بود)
شاید تمرین بیشتر براى آماه سازى چنین اجرایى مى توانست اجراهاى آغازین را شکیل تر سازد اما در مجموع شاهد نمایشى جذاب، پویا، هدفمند و پر زحمت هستیم که از این حیث ارزش هاى اثر را حفظ مى کند و مخاطب را به تأمل "پس از اجرا" وادار مى کند
موسیقى و افکت ها توسط کیا رکنى خوب و کاربردى با صحنه تلفیق مى شود و انضمام فرم مدرن به محتواى کلاسیک از موسیقى تا دکور و چیدمان صحنه اى و ... به خوبى به ثمر نشسته است.
از تک تک بازیگران و عوامل اجرا و نیز سعید زارعى، کارگردان دغدغه مند و خلاق و خوش ذوق این کار تشکر مى کنم، به امید اجراهاى درخشان آتى براى همه ى شما عزیزان 🍀🍀🍀🤞🏼
دوست دارم براى این کار، مفصل بنویسم، ولى در فرصتى بهتر!🤞🏼
- من اون جمله رو کشتم! جمله ى من رفتم!
وادادگی و تن دادگی نسبت به مفروضات ذهنی همان چیزیست که ما را نسبت به عبور از خطوط قرمز منع می کند اما همه ی ما در بزنگاه های خاص از تمام خطوط و حدود اخلاقی و انسانی عدول و عبور می کنیم
کار در حد ایده باقی مانده و اجرای چشمگیری را شاهد نیستیم
داستان جذاب و جالب است اما دیالوگ نویسی به شدت آن را ثقیل، پیچیده و منبسط کرده و بیشتر به آن می ماند که نویسنده سعی بر شلیک مسلسل وار کلمات داشته و داستان خود را بهانه ی این امر کرده است، حتی پایان بندی داستان و خروج کاراکترها شتاب زده است و معلول رویداد خاصی نیست.
طراحی صحنه و لباس خوب و در خدمت نمایش است، بازیها خیره کننده نیست اما چهار بازیگر به خوبی و درستی و به اندازه ی مناسب ایفای نقش می کنند. رونانس پایانی تمام شور و هیجان تماشاچی را در هم می شکند و تیتراژ سینمایی و میزانسن آن (رونانس) به شدت بیرون میزند. روشن بودن پرژکتور از ابتدای نمایش صرفا برای معرفی بازیگران در پایان نمایش کمی عجیب است و این وظیفه را می توان از یک بروشور و برنوشت انتظار داشت.
در مجموع به گروه این نمایش خدا قوت و خسته نباشید عرض می نمایم و امیدوارم در سالهای آتی شاهد آثار درخشان تری از این پتانسیل های با استعداد باشیم.
تولدت مبارک
جامعه از منظر ارتباط
در ابتدا و با احترام به همه ی سلایق، این مطلب نگاه و مواجه ی شخصی من با اثر است و ممکن است همسو یا مخالف نظر شما عزیزان باشد.
ارسطو فیلسوف یونانی اولین دانشمند شناخته شده‌ای است که نخستین‌بار در زمینه ارتباط در جامعه سخن گفته است. او در کتاب اخلاق، در تعریف ارتباط می نویسد: ارتباط عبارت است از جستجو برای دست یابى به کلیه وسایل و امکانات برای ترغیب و اقناع دیگران.
«ترغیب» و «اقناع» دو گذر واژه مهم در امر ارتباطات اجتماعی ست، ترغیب فرآیندیست که ما را قادر به تغییر و یا تقویت نگرش ها، عقاید یا رفتارهای دیگران می کند. این فرآیند می تواند در یک مهمانی دوستانه باشد و یا به مرور زمان و در خلال یک رابطه ی عاطفی/دوستانه اتفاق افتد و اقناع نیز تلاش صادقانه ایست برای مجاب ساختن مخاطبین به پذیرش موضوع و خواسته ای، به وسیله ی ارائه مناسب اطلاعات مربوط.
با این مقدمه و رویکرد می توان به نمایش «تولدت مبارک» به قلم نوشین تبریزی و کارگردانی بابک قادری به عنوان محصولی نگریست که نمایانگر یک بحران بزرگ در برقراری ارتباط میان اعضاى جامعه است.
در این نمایش جامعه ای ولو همگن، از عدم برقراری ارتباط مناسب با یکدیگر رنج می برند و تمام داستان پیرامون ... دیدن ادامه ›› همین عدم ارتباط صحیح پیش می رود (به دلیل احتمال افشای نمایش از توضیح موضوعی پرهیز می شود) جامعه ای خوش رنگ و لعاب که به دلیل ضعفشان در استفاده از ابزار ارتباطی دچار بحران می شوند و برای رفع بحران موقعیتی بحرانی تر می آفریند. زوج هایی به ظاهر خوشحال و خوشبخت که در بزنگاه های حساس به دلیل عدم توانایی در ارتباط موثر با همسر/دوست چهره از پس نقاب بیرون می کشند و ماهیت خود را آشکار میسازند.
نمایش تولدت مبارک همانقدر که مفرح و دلچسب و پرانرژی و پویاست، یک آگاه باش و نهیب فرهنگی به جامعه محسوب می شود، جامعه ای که در آن اصل صداقت جایش را به تزویر و دروغ بخشیده و بازهم به دلیل عدم ارتباط موثر انسان ها، راههای جایگزین (حقه، دروغ، خیانت، نفاق و ...) پیش پای ما قرار می گیرد.
این نمایش فارغ از رویکرد آسیب شناسی تلنگر خوبی برای مخاطبین دارد و آن فاصله ی کم «مَحرم» و «مُجرم» است!
به لحاظ نمایشى شاهد یک اثر جان دار و پویا، خوش ریتم و خوش انرژى با بازیهاى خوب و باورپذیر و دلنشین هستیم. بازیگرانى که به اندازه هستند و هیچ کس سعى بر خودنمایى در آن ندارد و همه و همه به خوبى و به جاى خود و در راستاى هدف کلى متن ایفاى نقش مى کنند. طراحى ها (گریم، نور، لباس، صحنه) اقتصادى و مطلوب هستند و کارگردان با ایجاد آمبیانس دوستانه و خودمانى نشان میدهد که سعى در پیچیده تر کردن داستان ندارد. هر چند به سبب کلیدواژه هاى مستتر در متن اغلب موقعیتها (حتى موقعیت پایانى داستان) قابل حدس و گمان است اما این امر باعث نمی شود که در طول ٩٠ دقیقه به ساعتتان نگاه کنید!

پیشنهادات
- این اثر در پیش دیدگان مخاطب به خوبى راه خود را یافته و پیش میرود و نیازى به شوخى هاى جنسى و اروتیک هم ندارد (البته تعداد این شوخى ها انگشت شمار است و کاملا سلیقه ایست)
- بعضاً نمادها و نمایه ها گل درشت هستند و لذت کشف را از مخاطب دریغ مى کنند (مثال: عطر کنزو با رنگ بنفش!) ، این امر باعث مى شود تا تماشاچى از روند اتفاقات، آگاهى پیشینه داشته باشد و جا خوردن و شوکه شدن در لحظه صورت نگیرد که مى توان با کمى بازنگرى، عنصر تعلیق را عمیق تر به کار گرفت.
- خروج بازیگران در پایان کار مى تواند بعد از اعتراف کاراکتر نازنین به تماس تلفنى، در تاریکى و در امتداد صداى آژیر باشد
- (به عبارت دیگه؛ چرا وقتى صداى آژیر اومد همه مرتب و آروم و ریلکس رفتن توى اتاق؟ ماشین پلیس هم زیر تخت بود😅)
- صداى موسیقى شروع نمایش مانع از شنیدن دیالوگها مى شود
- در یکى از هرج و مرج هاى صحنه مى توان گردنبند مفقود شده را پیدا کرد.

در مجموع و پایان عرایضم، خدا قوت و خسته نباشید میگم به گروه خوب نمایش "تولدت مبارک" که براى دقایقى احوالمون رو خوب کردند و این کار پرزحمت و خوب و جذاب رو در این ایام به صحنه رسوندند🍀 دستمریزاد🍀
المیرا صارمی (saremi.el)
جناب روان بد سپاس از اینکه نمایش مارو به تماشا نشستین و ممنون از نقد کامل و صحیح شما 🙏🏻😍
۳۰ تیر ۱۴۰۱
ممنونم که مارو تماشا کردین 🌹🙏
۳۱ تیر ۱۴۰۱
ممنون ازاینکه مارو به تماشا نشستین و نظرتون رو برای ما نوشتین🌹🙏🏻🌹
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تولدت مبارک
جامعه از منظر ارتباط
در ابتدا و با احترام به همه ی سلایق، این مطلب نگاه و مواجه ی شخصی من با اثر است و ممکن است همسو یا مخالف نظر شما عزیزان باشد.
ارسطو فیلسوف یونانی اولین دانشمند شناخته شده‌ای است که نخستین‌بار در زمینه ارتباط در جامعه سخن گفته است. او در کتاب اخلاق، در تعریف ارتباط می نویسد: ارتباط عبارت است از جستجو برای دست یابى به کلیه وسایل و امکانات برای ترغیب و اقناع دیگران.
«ترغیب» و «اقناع» دو گذر واژه مهم در امر ارتباطات اجتماعی ست، ترغیب فرآیندیست که ما را قادر به تغییر و یا تقویت نگرش ها، عقاید یا رفتارهای دیگران می کند. این فرآیند می تواند در یک مهمانی دوستانه باشد و یا به مرور زمان و در خلال یک رابطه ی عاطفی/دوستانه اتفاق افتد و اقناع نیز تلاش صادقانه ایست برای مجاب ساختن مخاطبین به پذیرش موضوع و خواسته ای، به وسیله ی ارائه مناسب اطلاعات مربوط.
با این مقدمه و رویکرد می توان به نمایش «تولدت مبارک» به قلم نوشین تبریزی و کارگردانی بابک قادری به عنوان محصولی نگریست که نمایانگر یک بحران بزرگ در برقراری ارتباط میان اعضاى جامعه است.
در این نمایش جامعه ای ولو همگن، از عدم برقراری ارتباط مناسب با یکدیگر رنج می برند و تمام داستان پیرامون ... دیدن ادامه ›› همین عدم ارتباط صحیح پیش می رود (به دلیل احتمال افشای نمایش از توضیح موضوعی پرهیز می شود) جامعه ای خوش رنگ و لعاب که به دلیل ضعفشان در استفاده از ابزار ارتباطی دچار بحران می شوند و برای رفع بحران موقعیتی بحرانی تر می آفریند. زوج هایی به ظاهر خوشحال و خوشبخت که در بزنگاه های حساس به دلیل عدم توانایی در ارتباط موثر با همسر/دوست چهره از پس نقاب بیرون می کشند و ماهیت خود را آشکار میسازند.
نمایش تولدت مبارک همانقدر که مفرح و دلچسب و پرانرژی و پویاست، یک آگاه باش و نهیب فرهنگی به جامعه محسوب می شود، جامعه ای که در آن اصل صداقت جایش را به تزویر و دروغ بخشیده و بازهم به دلیل عدم ارتباط موثر انسان ها، راههای جایگزین (حقه، دروغ، خیانت، نفاق و ...) پیش پای ما قرار می گیرد.
این نمایش فارغ از رویکرد آسیب شناسی تلنگر خوبی برای مخاطبین دارد و آن فاصله ی کم «مَحرم» و «مُجرم» است!
به لحاظ نمایشى شاهد یک اثر جان دار و پویا، خوش ریتم و خوش انرژى با بازیهاى خوب و باورپذیر و دلنشین هستیم. بازیگرانى که به اندازه هستند و هیچ کس سعى بر خودنمایى در آن ندارد و همه و همه به خوبى و به جاى خود و در راستاى هدف کلى متن ایفاى نقش مى کنند. طراحى ها (گریم، نور، لباس، صحنه) اقتصادى و مطلوب هستند و کارگردان با ایجاد آمبیانس دوستانه و خودمانى نشان میدهد که سعى در پیچیده تر کردن داستان ندارد. هر چند به سبب کلیدواژه هاى مستتر در متن اغلب موقعیتها (حتى موقعیت پایانى داستان) قابل حدس و گمان است اما این امر باعث نمی شود که در طول ٩٠ دقیقه به ساعتتان نگاه کنید!

پیشنهادات
- این اثر در پیش دیدگان مخاطب به خوبى راه خود را یافته و پیش میرود و نیازى به شوخى هاى جنسى و اروتیک هم ندارد (البته تعداد این شوخى ها انگشت شمار است و کاملا سلیقه ایست)
- بعضاً نمادها و نمایه ها گل درشت هستند و لذت کشف را از مخاطب دریغ مى کنند (مثال: عطر کنزو با رنگ بنفش!) ، این امر باعث مى شود تا تماشاچى از روند اتفاقات، آگاهى پیشینه داشته باشد و جا خوردن و شوکه شدن در لحظه صورت نگیرد که مى توان با کمى بازنگرى، عنصر تعلیق را عمیق تر به کار گرفت.
- خروج بازیگران در پایان کار مى تواند بعد از اعتراف کاراکتر نازنین به تماس تلفنى، در تاریکى و در امتداد صداى آژیر باشد
- (به عبارت دیگه؛ چرا وقتى صداى آژیر اومد همه مرتب و آروم و ریلکس رفتن توى اتاق؟ ماشین پلیس هم زیر تخت بود😅)
- صداى موسیقى شروع نمایش مانع از شنیدن دیالوگها مى شود
- در یکى از هرج و مرج هاى صحنه مى توان گردنبند مفقود شده را پیدا کرد.

در مجموع و پایان عرایضم، خدا قوت و خسته نباشید میگم به گروه خوب نمایش "تولدت مبارک" که براى دقایقى احوالمون رو خوب کردند و این کار پرزحمت و خوب و جذاب رو در این ایام به صحنه رسوندند🍀 دستمریزاد🍀
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک تلفیق پویا و بی تکلف
سلام خدمت تیوالمندان عزیز
در ابتدا و با احترام به همه ی سلایق، این مطلب نگاه و مواجه ی شخصی من با اثر است و ممکن است ... دیدن ادامه ›› همسو یا مخالف نظر شما عزیزان باشد. (فدائی)
امشب بعد از دیدن چندین اجرای دل نچسب در سالن حافظ به دیدن «درخشش» به قلم و هدایت بهنود محمدی پور عزیز نشستم.
این نمایش فاصله ی بین هنرمند -بودن- و -شدن- را با نگاه فانتزی و داستان وار به زندگی اساطیر بزرگ و جریان ساز سینما و تئاتر به تصویر می کشد که ادغام موفقی بین آنها پدیدار شده است و به سادگی و شیوایی و سلیسی به روایت قصه ی خود می پردازد.
داستان محوری جاری در صحنه برای اهالی سینما و تئاتر (هنرمندان مستقل و غیروابسته ای که برای خلق اثر خویش در انتظار گودو هستند!) یک اتفاق آشناست اما تلفیق دو منظر متفاوت از کوبریک و بکت و استفاده ی درست و به جا از المان های آثارشان یک نمایش ی جذاب و کِشنده با عنوان «درخشش» را به ارمغان آورده است. در نوشتار نمایشنامه به پیشینه و سرگذشت واقعى کاراکترها تا حد مقبولى توجه شده و بیوگرافى واقعى و مختصرى از سامى و استن را مشاهده مى کنیم. متن موفق به خلق دنیاى مستقل نویسنده شده و با چیدمان موقعیتها و دیالوگ هاى طنز مخاطب را مسمتر به دنبال خود مى کشد اما شاید مى توانست با حذف برخى از پرسوناژهاى فرعى که در روند داستان پیشبرنده نیستند به پرداخت بیشترى از بازیگران اصلى بپردازد (مثلا کوبریک شطرنج باز خوبى بود و اشاره اى به آن نشد و ...)
کارگردانى نمایش نیز متاثر از فضاى تئاتر و سینماست، عمده ى پارامترهاى هاى نور، گریم و میزانسن متناسب با کوبریک (سینمایى) و بکت (تئاترى) طراحى شده اند و فضاى هر یک را به خوبى تفکیک مى کند.
در گروه بازیگران نیز بازى هاى تمیز و موثر به وفور دیده مى شود و تسلط بالاى بازیگران بر جذابیت دیدن این نمایش مى افزاید اما بازى بسیار خوب ایمان اصفهانى، پیمان محسنى و فهیمه معین مزید بر این جذابیت است.

(نکات موردى)
- تعویض صحنه ها عامل تخریب ریتم و تمپوى صحنه مى شود
- ویدیوها و تصاویر مى تواند هدفمندتر نسبت به موضوع جارى در صحنه انتخاب و پخش شود.
- بازیگرِ زنِ همراه مدیر برنامه، کاملا بدون کاربرد بود.
- پایان نمایش و خوانش وصیت نامه مى توانست الزامى براى ورود کارگردان نمایش به صحنه را بوجود آورد، اما در نهایت فقط با خالق اثر مواجهیم که میان کاراکترهاى خود قرار مى گیرد. کاش حضور کارگردان نیز در متن وصیت نامه لحاظ مى شد.

در پایان، عرض خسته نباشید جانانه به گروه خوب نمایش "درخشش" و بهنود محمدى پور عزیز را دارم و امیدوارم طى روزهاى پایانى این اثر به حد شایسته مورد استقبال باشد🍀
یک تلفیق پویا و بی تکلف
سلام خدمت تیوالمندان عزیز
در ابتدا و با احترام به همه ی سلایق، این مطلب نگاه و مواجه ی شخصی من با اثر است و ممکن است ... دیدن ادامه ›› همسو یا مخالف نظر شما عزیزان باشد. (فدائی)
امشب بعد از دیدن چندین اجرای دل نچسب در سالن حافظ به دیدن «درخشش» به قلم و هدایت بهنود محمدی پور عزیز نشستم.
این نمایش فاصله ی بین هنرمند -بودن- و -شدن- را با نگاه فانتزی و داستان وار به زندگی اساطیر بزرگ و جریان ساز سینما و تئاتر به تصویر می کشد که ادغام موفقی بین آنها پدیدار شده است و به سادگی و شیوایی و سلیسی به روایت قصه ی خود می پردازد.
داستان محوری جاری در صحنه برای اهالی سینما و تئاتر (هنرمندان مستقل و غیروابسته ای که برای خلق اثر خویش در انتظار گودو هستند!) یک اتفاق آشناست اما تلفیق دو منظر متفاوت از کوبریک و بکت و استفاده ی درست و به جا از المان های آثارشان یک نمایش جذاب و کِشنده با عنوان «درخشش» را به ارمغان آورده است. در نوشتار نمایشنامه به پیشینه و سرگذشت واقعى کاراکترها تا حد مقبولى توجه شده و بیوگرافى واقعى و مختصرى از سامى و استن را مشاهده مى کنیم. متن موفق به خلق دنیاى مستقل نویسنده شده و با چیدمان موقعیتها و دیالوگ هاى طنز مخاطب را مسمتر به دنبال خود مى کشد اما شاید مى توانست با حذف برخى از پرسوناژهاى فرعى که در روند داستان پیشبرنده نیستند به پرداخت بیشترى از بازیگران اصلى بپردازد (مثلا کوبریک شطرنج باز خوبى بود و اشاره اى به آن نشد و ...)
کارگردانى نمایش نیز متاثر از فضاى تئاتر و سینماست، عمده ى پارامترهاى هاى نور، گریم و میزانسن متناسب با کوبریک (سینمایى) و بکت (تئاترى) طراحى شده اند و فضاى هر یک را به خوبى تفکیک مى کند.
در گروه بازیگران نیز بازى هاى تمیز و موثر به وفور دیده مى شود و تسلط بالاى بازیگران بر جذابیت دیدن این نمایش مى افزاید اما بازى بسیار خوب ایمان اصفهانى، پیمان محسنى و فهیمه معین مزید بر این جذابیت است.

(نکات موردى)
- تعویض صحنه ها عامل تخریب ریتم و تمپوى صحنه مى شود
- ویدیوها و تصاویر مى تواند هدفمندتر نسبت به موضوع جارى در صحنه انتخاب و پخش شود.
- بازیگرِ زنِ همراه مدیر برنامه، کاملا بدون کاربرد بود.
- پایان نمایش و خوانش وصیت نامه مى توانست الزامى براى ورود کارگردان نمایش به صحنه را بوجود آورد، اما در نهایت فقط با خالق اثر مواجهیم که میان کاراکترهاى خود قرار مى گیرد. کاش حضور کارگردان نیز در متن وصیت نامه لحاظ مى شد.

در پایان، عرض خسته نباشید جانانه به گروه خوب نمایش "درخشش" و بهنود محمدى پور عزیز را دارم و امیدوارم طى روزهاى پایانى این اثر به حد شایسته مورد استقبال باشد🍀
آقا درود بر شما،چقدر نظرمون در مورد این کارم با هم یکسانه👍🏻👍🏻♥️♥️🌹🌹
۲۹ تیر ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
آقا درود بر شما،چقدر نظرمون در مورد این کارم با هم یکسانه👍🏻👍🏻♥️♥️🌹🌹
امیر جان سلام
اول مطلب یادی از شما هم کردم😅
۲۹ تیر ۱۴۰۱
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
درود بر شما
اگر تعریف از کاربرد بازیگر روی صحنه چنین هست، شما درست می فرمایید، ولی تماشاچی از ابتدای نمایش با همین روند استصال استنلی و ساموئل آشنا می شود، تاکید مواکد این امر با استفاده از یک بازیگر که ۲۰ ثانیه بدون دیالوگ از یک سوی صحنه به سوی دیگر می رود، شکل حقنه و الصاق بازیگر به جریان صحنه است 🙏🏼🍀 دست کم برای بنده چنین بود، باز هم تشکر از شما که مطلب فوق را مطالعه فرمودید🙏🏼
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک کمدى پست مدرن و موفق
موفق به دیدن نمایش سبکى شدم، نمایشى که پیش از این در سالهاى گذشته و تماشاخانه هاى دیگر به صحنه رفته بود و این بار نیز با تغییرات اندکى در صحنه و عوامل اجرایى به سالن شهرزاد رسیده است.
بدون شک اثرى که در سالها و مکان هاى مختلف مورد استقبال مخاطبان قرار گیرد ویژگى هاى منحصر به خود را دارد که در این نمایش مى توان به عواملى چون، شیوه ى روایت داستان، پیام محورى اثر، بازیهاى خوب و روان، طراحى هاى موجز و مختصر اشاره کرد.
انتخاب قالب کمدى براى بررسى روابط انسانى در رکن خانواده و تمرکز بر جایگاه نقش پدر از دیگر عواملیست که در همراهى مخاطب با روند نمایش موثر است. همچنین به علت رویکرد پست مدرن با متن و عبور از پارامترهاى زمانى و مکانى این امکان براى نمایش میسر است تا به سرعت از میان تک تک برگه هاى زندگى کاراکتر پدر بگذریم، این سرعت انتقال دیتا ملزوم آن است تا در هیچ یک از داستان ها (خرده پى رنگ ها) عمیق نشویم و همین امر باعث مى شود قرابت حسى با نقش پدر داستان نیز شکل اساسى به خود نگیرد. (ولو آنکه مخاطب در طول نمایش هرگز متوجه گذر زمان نشود و در هر لحظه ى نمایش بهانه اى براى خندیدن داشته باشد)
کمدى هاى موفق این اثر از انواع کمدى "پارودى یا استهزأ، کمدى هاى موقعیت، کمدى رفتار و کمدى فارس" تشکیل مى شود و (به زعم من خوشبختانه) این کمدى ها به سوى کمدى هاى سطحى و مبتذل و یا صرفا اشارات اروتیک زده سوق داده نمى شود.
در مجموع تماشاى این نمایش با هر نگاه و به هر جهت خالى از ... دیدن ادامه ›› لطف نیست و مى تواند ساعاتى مفرح را به همراه یک تلنگر به شما هدیه دهد.
پیشنهادات؛
موسیقى هاى استفاده شده مى توانست ساخته شود و یا از موسیقى هاى بکرترى جهت انتخاب بهره برد.
همچون دیگر اکسسوار و دکورهایى که توسط بازى بازیگران معرفى مى شود مى توان از همین دکور حداقلى نیز پرهیز نمود که به نظر بنده به جذابیت بصرى اثر کمک ویژه اى خواهد کرد
در مجموع و در پایان عرایضم از گروه خوب و کار درست نمایش سبکى و نویسنده و کارگردان محترم اثر جناب علیزاده کمال تشکر را دارم که نمایشى خوب و جذاب را به دیدگان مخاطبان هدیه مى دهند و امید به آنکه این اجراى جذاب به حد وافى دیده شود.
خسته نباشید
گرته برداری سطحى با کلاژی منسجم
روز گذشته به تماشاى نمایش "دختران بابا آنتوان" به کارگردانى مریم صادقى نشستم، تئاترى که این اواخر متحمل حواشى عجیب و پیچیده اى شد و خوشبختانه با پایان توقیف آن در اولین روز بازگشایى موفق به دیدن این اثر شدم.
چخوف نویسنده ی شهیر روس، در پردازش شخصیتهای نمایشنامه ی خویش وسواس خاصی به خرج میداد و این امر باعث حکاکى این آثار ادبى در تاریخ هنر شد، زیرا وجود شناسنامه ی کاملی از کاراکترهای نمایشی امکان برداشتهای متعدد (گرته برداری) را برای مخاطبان این متون به ارمغان می آورد. در متن نمایش دختران بابا آنتوان اصول اولیه نسخه بردارى از کاراکترهاى نمایشنامه هاى چخوف (باغ آلبالو، دایى وانیا، سه خواهر، ایوانف و مرغ دریایى) به خوبى اتفاق نیفتاده و این امر باعث ایجاد یک هرج و مرج در شناساندن کاراکترهاى متعدد در متن مى شود. برخلاف سطح نسخه بردارى شخصیتها، کلاژ داستانى و روایت آن در منظر فرم به شدت جذاب و پرکشمکش دیده مى شود. واین عدم تعادل در پردازش شخصیت هاى منسجم و روایت و شکل گیرى کلاژگونه ى داستان هاى مختلف باعث پررنگ شدن عنصر حضور کارگردان بر صحنه و کمرنگ شدن بازیهاى بازیگران مى شود. شاید یکى از - دلایل فراموش شدن کاراکترهاى این نمایش در آینده!- همین عدم وسواس در شخصیت پردازىِ استخوان دار و معین است که در فواصل مشخص و یا فاصله گذارى ها، فقط بخشى از هویت هریک از کاراکترهاى (ماریا، هلنا، الگا، سوفیا، ایرنا و ...) را مشاهده مى کنیم.
بازیها در این اثر، پر چالش و بعضاً سخت است، با مصائب پیش آمده در روند اجراى این گروه و بعد از ٥ روز توقیف اثر، تا حدودى عدم هماهنگى و شکست ریتم دیده شد که مسلماً در شبهاى پیش رو و با تمرکز بر ادامه ى روند اجراها این امر به بهترین شکل ادا مى شود. طراحى میزانسن ها و فرم ها و قاب هاى بصرى متعدد ... دیدن ادامه ›› از جانب کارگردان و هدایت بازیگران از نکات مثبت اثر محسوب مى شود.
طراحى ها (صحنه، لباس، گریم، نور) خیلى خوب و مقبول بود
نکات پیشنهادى:
- شاید کمى اصلاح در نورپردازى مخاطب را با صحنه مأنوس تر نماید.
- شاید وجود یک المان از قطار در صحنه لزوم بیشترى داشته باشد.
- با طراحى فرم موجود در پایان بندى شاید رونانس پایانى قابل حذف باشد.
در پایان خداقوت و خسته نباشید به گروه نمایش خوب "دختران بابا آنتوان" که از پس روزهاى سخت دوباره به صحنه برگشته اند و در ادامه ى مسیر درخشانتر از پیش قدم بر صحنه مى گذارند.🤞🏼🍀
نمایش دقیق دقیق سر موقع شروع شد و صحنه کاملا آماده بود.در طول نمایش هیچ ایرادی از بازیگرها قابل مشاهده نبود و با ظرافت هرچه تمام تر حرکات نمایش را اجرا میکردند.تفاوت بخش های تک گویی داستان و ادامه ی ماجرا مخاطب را با خود همراه میکرد و در هر یک از دختران بابا آنتون شخصیتی برجسته بود که با آن همزادپنداری میشد.
خسته نباشید به همه ی عوامل

۰۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دوست آن است که عیب دوست را
همچو آیینه روبه رو گوید
نه که چون شانه پشت سر رفته
به هزار زبان مو به مو گوید

شاید همواره تعریف و تمجید کردن خیانت باشد، قصدى براى نوشتن نداشتم اما بازگو نکردن را خیانت بزرگترى دیدم
به دور از کلى گویى و مقدمه چینى به اصل مطالبى که به نگاه بنده جزو نقاط ضعف اثر بوده اند مى پردازم
١- طراحى صحنه؛ برخلاف نظر برخى از دوستان، ... دیدن ادامه ›› طراحى براى سالن حافظ (سه سویه) به شدت نامناسب بود، استفاده از رنگ سفید و ایجاد پرسپکتیو براى ایجاد کرختى و نشان دادن انفعال کاراکتر اوهه انتخابى سهل انگارانه یا دم دستى بود
٢- پیرو چنین طراحى صحنه اى، میزانسن ها نیز تحت شعاع قرار گرفته و هیچ توجهى به زاویه ى نگاه مخاطبان دو سوى دیگر نشده است.
٣- طراحى نور به سه حالت خاموش و نیمه خاموش و روشن در کل صحنه تقلیل یافته، البته اوج خلاقیت (در بخش طراحى نور) به صحنه ى آخر و استفاده از فیلتر قرمز خلاصه مى شود.
٤- طراحى لباس به صرف گرته بردارى از الگوى خطوط پوست ببر نمى تواند حق مطلب را ادا کند!
٥- استفاده ى بیش از حد از ادبیات و رفتار اروتیک فقط و فقط به نگاه کارگردان محترم اثر و همراه ایشان خوش و مفرح مى آمد، چرا که در طول اجرا به جز ایشان (که پشت سر بنده نشسته بودند) کسى به این قبیل افعال نمى خندید، تا جایى که حتى برخى از مخاطبین سالن را ترک کردند.
٦- مشکل شخصى من با تئاتر سانتیمانتالیسم ریشه ى دیرینه دارد، تئاترى که در آن زیبایى و آراستگى عناصر سمعى و بصرى (فرم) بر درون مایه و ماهیت (محتوا) تقدم یابد و قصد آن صرفاً ایجاد ساعتى خوش و مفرح باشد به تفکر و اندیشه ى مخاطب هیچ بهایى نمى دهد و به نظر حقیر، این نمایش دستاوردى براى مخاطب ب ارمغان نمى آورد.
٧- بازى ها به حد قابل قبولى خوب و روان بود، تسلط بازیگران بر متن و هماهنگ بودنشان از نقاط قوت اثر مى باشد که صد البته از اساتید و بازیگران کار کشته ى این نمایش انتظارى جز این نمى رفت.

خوشحالم که بعد از پایان کار استامینوفن کدئین ٣٠٠ به همراه داشتم و تا حدودى از سر درد حاصله کاسته شد. و در پایان به تک تک عوامل این نمایش یک خسته نباشید جانانه مى گویم
به امید اجراهاى درخشانتر🤞🏼
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دوست آن است که عیب دوست را
همچو آیینه روبه رو گوید
نه که چون شانه پشت سر رفته
به هزار زبان مو به مو گوید

شاید همواره تعریف و تمجید کردن خیانت باشد، قصدى براى نوشتن نداشتم اما بازگو نکردن را خیانت بزرگترى دیدم
به دور از کلى گویى و مقدمه چینى به اصل مطالبى که به نگاه بنده جزو نقاط ضعف اثر بوده اند مى پردازم
١- طراحى صحنه؛ برخلاف نظر برخى از دوستان، ... دیدن ادامه ›› طراحى براى سالن حافظ (سه سویه) به شدت نامناسب بود، استفاده از رنگ سفید و ایجاد پرسپکتیو براى ایجاد کرختى و نشان دادن انفعال کاراکتر اوهه انتخابى سهل انگارانه یا دم دستى بود
٢- پیرو چنین طراحى صحنه اى، میزانسن ها نیز تحت شعاع قرار گرفته و هیچ توجهى به زاویه ى نگاه مخاطبان دو سوى دیگر نشده است.
٣- طراحى نور به سه حالت خاموش و نیمه خاموش و روشن در کل صحنه تقلیل یافته، البته اوج خلاقیت (در بخش طراحى نور) به صحنه ى آخر و استفاده از فیلتر قرمز خلاصه مى شود.
٤- طراحى لباس به صرف گرته بردارى از الگوى خطوط پوست ببر نمى تواند حق مطلب را ادا کند!
٥- استفاده ى بیش از حد از ادبیات و رفتار اروتیک فقط و فقط به نگاه کارگردان محترم اثر و همراه ایشان خوش و مفرح مى آمد، چرا که در طول اجرا به جز ایشان (که پشت سر بنده نشسته بودند) کسى به این قبیل افعال نمى خندید، تا جایى که حتى برخى از مخاطبین سالن را ترک کردند.
٦- مشکل شخصى من با تئاتر سانتیمانتالیسم ریشه ى دیرینه دارد، تئاترى که در آن زیبایى و آراستگى عناصر سمعى و بصرى (فرم) بر درون مایه و ماهیت (محتوا) تقدم یابد و قصد آن صرفاً ایجاد ساعتى خوش و مفرح باشد به تفکر و اندیشه ى مخاطب هیچ بهایى نمى دهد و به نظر حقیر، این نمایش دستاوردى براى مخاطب ب ارمغان نمى آورد.
٧- بازى ها به حد قابل قبولى خوب و روان بود، تسلط بازیگران بر متن و هماهنگ بودنشان از نقاط قوت اثر مى باشد که صد البته از اساتید و بازیگران کار کشته ى این نمایش انتظارى جز این نمى رفت.

خوشحالم که بعد از پایان کار استامینوفن کدئین ٣٠٠ به همراه داشتم و تا حدودى از سر درد حاصله کاسته شد. و در پایان به تک تک عوامل این نمایش یک خسته نباشید جانانه مى گویم
به امید اجراهاى درخشانتر🤞🏼
علی اسب‌های انباری رو دیدم و همون‌طور که نوشتم احتمالاً بهترین نمایش تمام زندگیم بود، دمت گرم واقعاً!
دربارهٔ این نمایش هم کاملاً باهات موافقم.
میگم ما انقدر دربارهٔ تئاتر اشتراک نظر داریم بیا یه رفاقت خسته‌ای رو با هم شروع کنیم خدایی😍😍😅😅
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
علی اسب‌های انباری رو دیدم و همون‌طور که نوشتم احتمالاً بهترین نمایش تمام زندگیم بود، دمت گرم واقعاً! دربارهٔ این نمایش هم کاملاً باهات موافقم. میگم ما انقدر دربارهٔ تئاتر اشتراک نظر داریم ...
امیر جان
براى من سعادته
هماهنگ شیم این هفته بریم کار ببینیم😍
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
علی روان بُد
امیر جان براى من سعادته هماهنگ شیم این هفته بریم کار ببینیم😍
خیلی هم عالی♥️♥️
این شمارهٔ منه: ۰۹۱۲۵۸۸۹۸۹۱
یه پیام بهم بدی قرار میذاریم😘😘
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی مستعارانه در گستره ی کلید واژه های معاصر
ویلیام وردزورث شاعر انگلیسى باور داشت که مردم واقعیت را از طریق تجربه‌های خود درمی‌یابند؛ پس استعاره‌هایی که از زبان روزمره برخاسته‌اند، تجربه‌های روزمره را نشان می‌دهند اما حقیقت در نظر نیچه، چیزی جز استعاره نیست و این بدان معنا است که کشف حقیقت برای ما ممکن نیست زیرا استعاره بر مبنای مشابهت است و نه همانندی.
در ساختار یک استعاره ارکان مشخصی وجود دارد که «مُستعارٌمِنه» و «مُستعارٌلَه» را طرفین استعاره و صفت مشترک بین طرفین را "جامع" گویند.
در نمایشی که با اجتماع استعاره ها و نمادها و تشابه ها روبرو هستیم نیاز زیادی به تعمیم هر یک از عناصر نمایش و مابه‌ازای خارجی آنها احساس می شود. به عبارت دیگر هر یک از اشارات، دیالوگها، اکسسوار و میزانسن ها متحمل یک معنای جداگانه و استعاری می شوند. سطل، شیر، نان، چاقو، جسد، کتاب، پلکان، تخت خواب و ... فارغ از معنای ماهوی خود با قرارگیری در ارکان استعاره معنای دیگری را تلقین و تبیین می کنند.
تا جایی که ما با ترکیب «چه روز خوبیه» به یاد عبارات «چه روز بدی، یا چه روز مزخرفی یا عجب روز افتضاحی ست» می افتیم. کارگردان اثر می کوشد تا با چیدمان انبوهی از استعاره ها نمایی فانتزی و مینمالیستی از جامعه ی امروزی ایران را به تصویر بکشد که در آن اقشار گوناگون برای حفظ بقا می کوشند و توأمان تحت استثمار یک «سیستم» بیرونی معنویات و ارزش های انسانی خود را قربانی و فراموش می کنند.
نمایش اسب های انباری تا حدود زیادی موفق به ارائه ی یک جهان ... دیدن ادامه ›› باورپذیر -به جهت ایجاد مابه‌ازا یا مُستعارٌمِنه- برای مخاطب خود می شود اما، ذهن در درک واقعیت منفعل نیست؛ بر عکس خود را به جهان تحمیل می‌کند و آن را تغییر می‌دهد. طبق این نظر تخیل ابزار اصلی چنین فرآیندی است و این تخیل است که جهان را می‌سازد. پس مُستعارٌلَه یا چیزی که آرایه ی استعاره سعی دارد به مخاطب منتقل کند می تواند خارج از دنیای عالم نمایش باشد که این امر می تواند چون راه رفتن بر لبه ی چاقو و یا هدایت مشعل در عمق ظلمات مبدل گردد. بنده با علم ناکافی خود موفق به کشف چندین استعاره و نماد (شاید بسیار گل درشت) در طول نمایش شدم اما با بهره گیری از دیگر عناصر استفاده شده در صحنه مرتب به شک در ایجاد کژتابی مفاهیم یا جستن به دنبال مُستعارٌلَه بودم. کارکرد عروسک اسب نما به همراه بلندگو، مستعاری بود که تا همین لحظه از کشف آن عاجزم? و البته چند سوال کوچک دیگر داشتم که مع الاسف بعد از پایان کار از ملاقات با کارگردان اثر محروم ماندم.
نمایش اسب های انباری به کارگردانی رضا کرمی زاده و قلم رضا گشتاسب این شبها در سالن چهارسوی مجموعه تئاترشهر با کیفیتی قابل قبول به لحاظ تکنیکی در بازی ها، کارگردانی و نور و گریم و لباس و ... میزبان علاقمندان هنر نمایش است.
این نمایش به معنای واقعی تئاتریست که محل تأمل و اندیشیدن است، هدف آن تعمق واژگان و گذار به فرامتن است، این کار قرار نیست شما را بخنداند! و برای گذران وقت یا ساختن ساعاتی خوش برای آخر هفته توصیه نمی شود!
تشکر از شمایی که تا پایان این عرائض را مطالعه فرمودید و خسته نباشید به گروه موفق نمایش "اسب هاى انبارى" ???
علی جان ممنونم از نوشته‌ات، واقعیتش این کار تو لیستم نبود ولی از اونجایی که با نوشته‌هات آشنام و تا حدود زیادی در نوشته‌های قبلی باهات هم‌داستان بودم این کار رو گذاشتم توی لیست. درود بر تو?♥️?
۲۱ خرداد ۱۴۰۱
علی روان بُد
آقا رضای عزیز سلام مجدد اول متشکرم برای خواندن نظر حقیر و اینکه در این حد جامع و مبسوط به پاسخ برآمدید دوم تشکر مجدد بابت خلق این نمایش هوشمندانه، ظریف و نغز سوم، با توضیحات شما رویکردم به ...
یک نظام سرمایه داری سنتی در کل سیستم ها داریم و تکلیفش مشخصه و بیشتر مواقع در راستای انسان حرکت میکنه و مقبول
اما در سیستم هایی که با استفاده از نظام سیاسی و قدرت بر نظام سرمایه داری تسلط پیدا می کنندآنجاست که انسان و انسان بودن را فراموش می کنند. و روز به روز دارند انسان رو فتح می کند.
و در سرزمین خودمان هم داشته ایم و داریم که فقط نقابها دارند عوض می شوند
پیشنهاد. ژاندارک را باید در خود جستجو کرد
۲۲ خرداد ۱۴۰۱
ممنونم از توضیحات کامل وقتی که گذاشتین
سپاس🙌🏻
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فرایند
داخلی_ کلاس درس_ فیلم گاو مهرجویی پخش می شود
شاگرد: آقا اجازه، چطور یک آدم گاو میشه؟
معلم: به مرور
از شروع نمایش مدام در سرم زمزمه می شد که انطباق این فضای انتزاعی با زندگی اجتماعی ما تا چه حدی ست که بعضا با "کا" همذات پنداری می کردم و گاه به اندازه ی یک راهروی طولانی از او فاصله می گرفتم.
نمایش فرایند به کارگردانی علی کرسی زر حاصل تصادم انگاره های محیطی با پنداشت های درونی انسان است. درست همان جا که مشکلات ذهنی ما پیچیده و وانفسا/ ساده و مفرح به نظر می آیند زندگی اجتماعی ما نیز هم سو با آنها دست به تخریب/تشویق می زند. نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» به تعریفی از ابر انسان می پردازد که در این تعریف آدمی یا بازیچه ی تقدیر و مشیت است و یا بازیگر آن! به ... دیدن ادامه ›› نقل از نیچه؛
انسان بندی است، بسته میان حیوان و انسان، بندی بر فراز مغاک، فرا رفتنی پرخطر، در راه بودنی پرخطر و آنچه در انسان خوش است آن است که او فراشدی است یا فروشدی»
در واقع ابر انسان همیشه در مسیر سعادت و حقارت متلاطم است و انتخاب انسان هوشمند است که جایگاه و منزلت مشخصی را برای وی مهیا می سازد.
نمایش فرایند به لحاظ روایی منسجم و پویا است، از جهان خود خارج نمی شود، مخاطب را به دنبال خود به تک تک سلولهای داستان هدایت می کند و ذره ذره روند وادادگى، تحقیر، انزواء و مسخ آدمیزاد مدرن را به ورطه ى نمایش مى کشد و این "فرایند" را ماحصل کشمکش اجتماع با فرد به مثابه کشمکش فرد با ایگوى درونى خویش معرفى مى کند. تنازعى که خود خواسته و خود دعوت کرده عنوان مى شود و در نتیجه ى آن سست منشى، ساده انگارى، قناعت و پذیرش هر آنچه در مشیت آدمیست کاراکتر "کا" را انسانى بدوى و نه "ابرانسان" بازنمایى مى کند و باعث مى شود اثر سمپاتیک هاى فراوانى براى مخاطب پدید آورد.
فرایند محصول جامعه ای توتالیتر است که با نفوذ گسترده در تمامى وجهه هاى زیستى سعى بر آن دارد تا بقاى خود را ادامه دهد و در راه رسیدن به این هدف هر وسیله اى را توجیه مى کند!
به لحاظ تکنیکى استفاده از اکسسوار الزامى نداشت (همانند اجراى سالن مولوى سال ٩٧ همین اثر)، همچنین شکسته شدن درب ورودى با روند کلى اجرا تناقض بسیار بزرگى داشت. چرا که مسئله ى پذیرش و عدم پذیرش را به کلى زیر سوال برد!!! ریتم نسبتا پایین، بازیهاى رئالیستى و کم انرژى (در فضاى انتزاعى)، موسیقى مینمال و طراحى نور همه و همه در خدمت بطن اصلى اثر بودند
عرض خداقوت و خسته نباشید به گروه بازیگران و عوامل محترم این اثر دارم و در مجموع مثل همیشه از این اجرا نیز بسیار آموختم و امید دارم تا این مالیخولیاى پرمعنا بهتر و هر چه بیشتر دیده شود

شاگرد: آقا اجازه، چطور یک آدم گاو میشه؟
معلم: به مرور!
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
بزرگوارید جناب موسوى
ممنون از وقتى که براى مطالعه گذاشتید
* احتمال اسپویل
البته که وجود اکسسوارهاى درون صحنه تاکید بر فضاى مدرن دارد، کتاب، کیف، درب، سکه و ... خود دال بر تاکید فضاى مدرن و نمایش شرایط انسان معاصر هستند و نبود تلفن نمایش را از فضاى مدرنیته فاصله نمى دهد. کما اینکه به جاى تماس تلفنى با پلیس به دفتر پلیس (در قالب دیالوگ) مراجعه ... دیدن ادامه ›› مى شود.
همچنین ذات متن اشاره به شرایط زیست انسان در جامعه اى قانونمند و هدفمند دارد که المان ها و پارامترهایى چون، آپارتمان نشینى، وجود دفاتر و مراکز شهرى (پلیس، وکیل و ...) همه و همه در خدمت فضاى مدرن هستند که مدرن گریزى را منتفى مى کنند.
در ضمن طبقه بندى مخاطب با نگاه عام یا خاص نباید سبب سوق دادن کارگردان براى تشکیل یک کمپوزوسیون متمایز باشد.
امیدوارم منظور کلامم رو درست منعقد کرده باشم
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
علی روان بُد
درود بر شما "فرایند" استحاله با نقل قول از دل متن به سبب نیاز و خواست انسان (آقاى کا) صورت مى گیرد. کاراکتر کا در ابتداى نمایش فردى منزوى، خود ساخته و با عزت نفس نشان داده مى شود، ...
متوجه شدم، با شما موافقم.
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
علی روان بُد
درود بر شما "فرایند" استحاله با نقل قول از دل متن به سبب نیاز و خواست انسان (آقاى کا) صورت مى گیرد. کاراکتر کا در ابتداى نمایش فردى منزوى، خود ساخته و با عزت نفس نشان داده مى شود، ...
ممکنه این مثال نقض، عمدا برای طرح امکانِ چالش در ایده ی آزادی و انتخاب قرار داده شده باشد
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
موسیقی
سینما

تماس‌ها

mester_li