در همسایگی ما پسربچه ای زندگی میکنه به اسم "محمدرضا"...
ندیدمش واصلا نمیشناسمش، اما اینقدر که پدر و مادرش به اسم صداش کردن؛ ناخواسته یک حس قرابت باهاش دارم??
هر روز زمانی که "محمدرضا" مشغول بازی توی حیاط آپارتمانشونه، دو نوبت (ظهر و عصر) مادر یا پدرش بلند صداش میزنن،طوری که من از ساختمون روبرو صداشون رو میشنوم.
جالب اینجاست که "محمدرضا" کلاً صدای مادر و پدرش رو نمیشنوه و گاهاً دوستاش همصدا "محمدرضا" رو صدا میزنن و مطلعش میکنن که مادرت صدات میکنه!!!?♀️?♀️?♀️
اما جالبتر اینجاست که "محمدرضا" اینقدر غرق و ذوب در بازیشه که هیچ صدایی اونو از علاقه و لذتی که غرقشه، پرت و دور نمیکنه...
امروز با خودم فکر کردم؛ چقدر خوبه مثل "محمدرضا" باشیم...
اینقدر غرق حال و احوال خودمون و زندگیمون باشیم که هیچ صدایی تکونمون نده...??
به قول اقبال لاهوری:
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
صد
... دیدن ادامه ››
سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش...
پ.ن: خیلی دوست دارم "محمدرضا" رو بیینم و بهش بگم دمت گرم که اینقدر عاشق حال و احوال خودتی ?