در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ایمان باقری | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 14:19:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در یک روز در یک ساعت همه چیز ممکن است درست شود! نکته ی اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید..این نکته اصلی است همه چیز است، به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست.آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چطور میشود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی، حقیقی که بارها و بارها گفته شد، ولی باز هم بین انسانها ریشه نداونده!
{آگاهی بر زندگی برتر از خود زندگی است، شناخت قوانین خوشبختی برتر از خوشبختی است} این است چیزی که باید با آن بجنگیم! و من خواهم جنگید، علیه آن خواهم جنگید! اگر همه ی ما می خواستیم، همه چیز را میشد بلافاصله درست کرد.

رویای آدم مضحک - فیودور داستایفسکی
کسانی که معتقدند بستن دهان مخالفان فکری، زیانی ندارد، باید در نظر بگیرند که در نتیجه این خاموشی اولا فرصت عادلانه ای به عقاید مخالف داده نمیشود که اگر بر حق اند حقانیت خود را اثبات کنند و دیگر آنکه آن قسمت از این عقاید که آزادی بحث، ممکن بود بطلان انها را نشان دهد، در نتیجه ی سکوت هر چند منتشر نمی شوند، از میان هم نمی روند و به جا می مانند.
اما زیان بزرگ در ممنوع کردن بحثی که از آن نتیجه ای مخافت عقاید مقبول گرفته شود، به صاحب عقیده نمی رسد بلکه به مردمی می رسد که در نتیجه این منع، نمو و پیشرفت ذهن آنها متوقف میشود و عقل آنها از وحشت طغیان، راه و رسم بردگی را در پیش میگیرد.
چه بسیار ذهن های روشن و قابل که چون با منش سست و ترس همراهند یارای آن ندارند که افکار خود را با دلیری و قدرت پی گیری کنند و به نتیجه ی منطقی خود برسانند، از ترس آنکه مبادا نتیجه ای که به دست می آید در نظر توده ی عوام مخالفت با دین یا اخلاق خوانده شود.
اما زیانی که از این بابت به جهان وارد می آید اندازه نتوان گرفت

درباره ی آزادی - جان استوارت میل
نرگس رضوی، فربد اهورابنده، سپهر، Reza1991s و امیر مسعود این را خواندند
علی جباری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا کلام را به صدا گفتند؟
چرا نگاه را به خانه ی دیدار میهمان کردند!
چرا نوازش را
به حجب گیسوان باکرگی بردند؟

نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشته است.

فروغ فرخزاد

امیر مسعود و Reza1991s این را خواندند
سپهر، علی عبدالرحیم، محمد کارآمد، Ghazal و فریبا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مشغول خوندن کتاب آشوب هستم کتابی که چند کشور ممتاز را مصداق قرار داده که چگونه از بحرانهایی مهم عبور کرده و به چنین جایگاهی رسیدن
مورد کشور فنلاند بسیار جالب است کشوری که با وجود مرزی طولانی با روسیه هیچگاه ضمیمه شوروی استالین نشده و از دهه 60 با صنعتی شدن پله های ترقی را طی کرده و حالا از پیشروترین کشورهای جهان در آموزش و فناوری و اقتصاد و دموکراسی ست.
فنلاند دو جنگ سخت با شوروی برای دفاع از مرزهایش داشته جنگهایی بسیار نابرابر که 2/5 درصد از مردمش و 5 درصد از مردانش در این جنگها کشته شدند. احتملا بعید بود کشوری کوچک با این خسارت های هنگفت بتواند سرپا بایستد اما فنلاند در ادامه با توازن دیپلماسی در اصلاح روابطش با شوروی و در عین حال برقراری رابطه با غرب اروپا که نویسنده آن را راه رفتن روی طناب باریک قلمداد میکند نه تنها از بحران عبور کر بلکه به سوی پیشرفت گام برداشت و این امر ناشی از مسئولیت پذیری، واقع بینی و انعطاف پذیری، صادق بودن با خود و مردم و تاکید بر هویت فردی مردم و منافع ملی است

اکنون در فنلاند (کشوری که فقط صد سال استقلال دارد ) یک معلم مدرسه سطح سوادش اگر بیشتر از یک استادممتاز دانشگاه نباشد کمتر هم نیست. حقوق بالایی هم دارد. پلیس کشور هم باید تحصیل دانشگاهی داشته باشد . پلیس تقریبا دست به اسلحه نمیبرد و اعتماد مردم به پلیس به 96 درصد میرسد. (در سال 2018 کلا 6 گلوله توسط پلیس شلیک شد که 5 تای آن تیر اخطار بود!) بخش قابل توجه ای از بودجه تولید ناخالص ملی صرف آموزش و تحقیق و پژوهش میشود و عمده صادرات کشور، محصولات ... دیدن ادامه ›› فن آوری صنعتی و کشاورزی تولید شده همان دانش آموختان مدارس عالیه ی داخل است.

به طور اتفاقی لحظاتی بعد از خواندن این کتاب در بحث با یک عرزشی از او شنیدم که مردم ایران دروغگو و نمک نشناسن و نیروی سرکوبی هم که مردم را میزند و اسلحه میکشد وظیفه اش را انجام میدهد. اگر ایرانی باشی نمیتوانی حرص و افسوس را همزمان نشخوار نکنی...
حیف واقعا 😔
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دو روز پیش رویداد اسلاش بزرگترین رویداد فن آوری در جهان در هلسینکی برگذار شد و تیمی از همکارام در اون شرکت کردند که اتفاقا یک آدم مذهبی (غیر دگم) هم در بینشون بود شاید باورتون نشه اما اولین پیامی که برام فرستاد این بود که عینا از تلگرام کپی می کنم

""یاد حرف سید جمال‌الدین اسدآبادی میافتم
در ایران مسلمان دیدم ولی مسلمانی نه
در اروپا مسلمان ندیدم ولی مسلمانی دیدم
خیلی انسانن، و خیلی دارن زندگی میکنن... افسوس
داشتم به خانمم می‌گفتم""
۳۰ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تمرکزشان روی جام جهانی است به گفته خودشان با سیاست و جنبش اعتراضی داخل و خون هایی که روزی نیست بر زمین نریزد کاری ندارند ( اما به دیدار افرادی که دستشان به خون ملت آلوده است میروند و دولا راست میشوند ظاهرا این جایش دیگر سیاسی نیست) و خواندن سرود و خوشحالی کردن پس از گل هم امر شخصی است (کاملا درست است چکارشان دارید؟ حالا درست است پاداشی که برای (نرمالیسازیون شرایط در قطر) میگیرند از جیب بیت المال است و شخصی نیست) اگر از وضعیت زنان در ایران ازشون سوال کنید حواله تان میدهند به وضعیت پناهجویان در انگلیس (در مغالطه معیار دوگانه سیستم که احتمالا در اردوهای تیم ملی یادشان دادند هر مسئله ی ناخوشایندی که در غرب است مهمتر از پایمال شدن حقوق اولیه مردم داخل است)
اسمشان بازیکنان تیم ملی است خود را نماینده کشور ایران در جام جهانی میدانند اما چیزی که نمیدانند یا نمیخواهند بدانند این است که شرف و آزادگی را در زمین برهوت وجدان خود در جلوی چشم مردمی که نماینده شان بودند واگذار کردند. دیگر مهم نیست در زمین چمن های لوکس ورزشگاه های قطر چه میکنند (همانند عشوه هایشان در این عکسها) به خودشان مربوط است نه ما....
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
بهتر است امیدوار به باختشون هم نباشیم چون با چنین امیدی باز به این بازیها ,و این تیم اهمیت دادیم

۲۷ آبان ۱۴۰۱
neda moridi
پسِ ذهنم به طرز ناباورانه ای، این تصویر هست که شاید واقعا دارند آگاهانه این عملکرد مشمئز کننده رو انجام میدند و قرار گذاشتند که توی مستطیل سبز، انقلاب کنند.... که هر دو طرف غافلگیر بشن(هم ما ...
اصلا از این فکرا نکنید
۲۸ آبان ۱۴۰۱
کلمه ملی به هیچ عنوان برازنده این تیم نیست... حالت تهوع به من دست میده از دیدن این همه وقاحت...
۲۸ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظامی که میتواند قربانیانش را پیش از به تابوت سپردن نابود کند ( با کشتن شخصیت حقوقی، اخلاقی و فردیت یگانه آنها ) بهترین نظام برای نگهداری همه مردم کشور در وضع بردگی و تسلیم است

توتالیتاریسم_ هانا آرنت
به رسم مرغ دریائی، پُر از پَر تماشائی
به سوز ساز تنهائی، در این سیلاب زیبائی
برقص، برقص، برقص
به پیچ و تاب یک پیچک، به شکل آخرین میخک
به یاد شمعی در رگبار، دو سایه در هم بر دیوار
برقص ، برقص، برقص


#شهیار_قنبری
۱۸ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک فاتح توتالیتر در میان مردم کشورش نیز خود را همچون فاتح بیگانه ای که کشوری را اشغال کرده تلقی میکند و منابع غنی صنعتی و مادی هر کشوری؛ از جمله کشور خویش را به عنوان منبع غارت و وسیله ای برای تدارک گام بعدی در جهت گسترش تجاوزکارانه جنبش می انگارد. از آن جا که این اقتصاد متکی به غارت پی در پی، به خاطر جنبش کار میکند و نه به خاطر ملت، هیچ ملتی و هیچ کشوری به مثابه ذینفع بالقوه، نمی تواند نقطه اشباعی بر این فرایند غارت بگذارد.

توتالیتاریسم- هانا آرنت
ماهیت جنبش توتالیتر این است که وقتی رهبر سکان رهبری را در دست میگیرد، سراسر سازمان جنبش، خود را با او کاملا یکی می سازد، تا آنجا که پذیرش یک خطا یا از دست دادن یک سمت از سمت های رهبری، ممکن است افسون خطاناپذیری را که پیرامون رهبر دمیده شده است، باطل کرده و همه وابستگان جنبش را دچار مصیبت کند. این نه حقانیت گفته های رهبر، بلکه خطاناپذیری اعمالش است که پایه ساختار سازمانی توتالیتر را می سازد. بدون این خطاناپذیری و در حرارت هر بحثی که ممکن است خطاپذیری رهبر از آن استنباط شود، سراسر جهان ساختگی توتالیتاریسم ذوب شده و عینیت جهان واقعی یک باره بر آن مسلط می شود؛ یعنی همان جهانی که جنبش تنها از طریق هدایت خطاناپذیر رهبر می تواند آن را دفع کند.

توتالیتاریسم _ هانا آرنت
هرگز خیال نمی توان کرد که آنان چرا باید به این فضیلت سزاوار باشند؟

آنان از جان و مال ما حمایت میکنند؟ نه
آنان به اطفال ذکور و اناث ما مربی هستند؟ نه
آنان برای ما شفاخانه ها بنا کردند؟ نه
آنان به حجت ما مدرسه ها گشادند؟ نه
آنان به تجارت و کسب ما رونق می دهند؟ نه
به واسطه آنان ما در ممالک خارجه احترام می یابیم؟ نه
به حمایت آنان در داخل مملکت از شر اشرار ایمن می شویم؟ نه
به سبب آنان ما از فقر نجات یافتیم؟ نه
پس وجود آنان به چه چیز لازم است؟

میرزا فتحعلی آخونده زاده (از پیشگامان روشنگری در ایران معاصر)


با درود
حیف از اون انقلاب بزرگ مشروطه که در سایه‌ی اندیشه بزرگانی چون فتحعلی آخوندزاده‌ها ، طالبوف‌ها، کرمانی‌ها و... به وقوع پیوست . حیف از اون پنج دوره مجلس ناب که با همه کاستی‌ها کلی دستاورد داشت که توسط استعمار انگلیس و دیکتاتور دست‌نشونده‌اش به اسم امنیت و تجدد خواهی دورغین تبدیل شد به دیکتاوری محض . و رفت آنچه باید می‌رفت تا رسید به اینجا...
آخ اگر تو اون بزنگاه تاریخی مردم ایران به قدر کافی قدرمتند بودند که از پس استعمار پیر بر‌می‌امدند ...
آخ اگر به جای اون دیکتاتور مهیل ، مردی از جنس ملت با شجاعت می‌آمد که به جای برچیدن دموکراسی ، پشت مردمش بود...

امروز اون نهال دموکراسی به چه درخت تناوری تبدیل شده بود... و چه ایرانی بود ایران ما...
حیف که تاریخ رو با اگر نمی‌نویسند...
۲۳ مهر ۱۴۰۱
تاسیس بانک ملی :
پس از تشکیل مجلس شورای ملی، نمایندگان مردم به این نتیجه میرسند که برای دستیابی به استقلال یکی ار اولین قدم‌ها تاسیس بانکی ملی است

شرح واقعه از کتاب تاریخ بیداری ایرانیان به قلم ناظم الاسلام کرمانی جلد ۴ ص ۱۷

امروز که دوره ترقی و سعادت به طرف ایران رو نهاده و اول قدمی است که به استقبال ان با جان و مال اهالی برداشته‌اند ، و در تدارک ... دیدن ادامه ›› و تهیه این امر محترم از بذل جان و مال مضایقه ندارند و برای انتظام این نیت مقدس اولیای دولت محتاج به وجه معتد به بودند و گفتگویی با دولتین متحابتین انگلیس و روس نموده بودند که از ان‌ها استقراض نمایند( تا اینجا برای تاسیس بانک احتیاج به مقدار کافی پول است که تصمیم گرفته میشه از انگلیس و روس قرض کنند ) ...
اهل مجلس محص پاس حقوق شاهانه و حفظ شئونات ملی و ملاحظات خیر خواهانه‌ی دولت و ملت قرص از خارجه را تصویب نمودند...
( اینجاست که همون مردمی که میگن زوده براش دموکراسی و باید چوب یک دیکتاور متحوس بالا سرشون باشه تا مملکت پیشرفت کنه وارد معرکه میشند ... دریغ و صد دریغ که برای توجیه دیکتاوری به همچین مردم اگاه و غیوری از نااگاهی چه نسبت‌های ناروایی دادند که بگند احتیاج به یک قلدر دارید و اما بعد ...)
عموم اهالی غیرتمند وطن پرست که خدای حافظ و ناصرشان باد، حتی مخدرات محترمه ( زنان غیور ایران من ) در مجالس و منابر و مساجد به صدا در امدند که این وجه را ، ولو اینکه مجانا باشد و بلاعوض خودمان حاصریم که به دولت داده و از خارجه استقراص نشود .لهذا از اعضا مجلس شورای ملی چنین صلاح دانستند که بانکی موسوم به بانک ملی تاسبس شود ، که عموم اهالی ایران در آن بانک شرکت کنند ...( و مردم غیور وآگاه پول رو دادند حتی اگر درست یادم باشه در کتاب کسروی زنی که شغلش خدمتکاری در متازل این و آن بود حاضر شده بود کمک کند . حالا من نمیدونم واقعا چه احتیاجی به یک دیکتاتور بوده...این خود مردم بودند که اگر حکومت از ان خودشون بود چنین شگفت انگیر چند سال زودتر دیرتر برای خودشان همه چیز می‌ساختند و احتیاج به هیچ دیکتاور مخنثی نداشتند که بیاد و بساط دموکراسی‌و برچینه که میخواد چهارتا کار کنه...امان از نا آگاهی ...همه دیکتاورها توجیهی برای بودنشون میتراشند ولی مردم ازاده تن به ذلت زیر یوغ هیچ دیکتاوری رفتن نمی دهند )
به سختی با چشمانی ذاغون سرکی به کتابهام زدم که حداقل دینم‌و به چنین مردم شریفی ادا کرده باشم...
درو بر شرفشون و گم باد نام هر دیکتاور منحوسی..
۲۴ مهر ۱۴۰۱
با سپاس گفتید دموکراسی در زمان مشروطه با نشستن رضا شاه بر تخت برچیده شد؟ اصلا مگر دموکراسی در آن سالها وجود داشت؟ داریم در مورد جامعه ای صحبت میکنیم که مردم مذهبی تاب دیدن مدارس دخترانه را نداشتند و اگر کسی در خیابان فریاد می زد:(باید گریست به حال مملکتی که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است.) مردم زار زار گریه میکردند و بعد عده ای به آتش زدن مدرسه و سنگ زدن به معلمان زن اقدام میکردند. حتی برخی نمایندگان مجلس مخالف تاسیس چنین مدارسی بودن. بنابراین وقتی چنین حقوق ابتدایی اینگونه با واکنش غضب آلود مواجه میشه پس یعنی این جامعه تحت تاثیر تعصبات مذهبی فاصله زیادی با بینش مدنی و حقوق اجتماعی داره بنابراین باید این بافت اجتماعی جامعه رو در نظر گرفت .چنین جامعه ای باید ابتدا از زیر سلطه تعصبات و جمودگرایی افراطی خارج میشد تاسیس ساختار حقوقی؛ اداری و آموزشی جدید راه را بر خمودگی و جمود و عقب مانده نگه داشتن جامعه می بست چیزی که استعمارگران از آن بیم دارند پس چرا باید دیکتاتور دست نشانده انگلیس چنین اقداماتی را به سرانجام می رساند مثل همین تاسیس بانک ملی که در دوره قبل به سرانجام ... دیدن ادامه ›› نرسید.
اگر رضا شاه فرد مستبدی شد به خاطر اختلال پارنویا و توهم توطئه ای بود که همواره با او بود اما در آخر سلطنتش اوج گرفت و دامن نزدیکانش را هم گرفت. او هم همچون جامعه از فقر علوم مدنی رنج میبرد.

دموکراسی در جامعه ای که سده ها از ارتجاع فرهنگی رنج میبره صرفا با تاسیس مجلس نیم بند مشروطه در مدت کوتاهی حاص نمیشه و اگر شما چنین انتظاری در آن سالها دارید به نظر من اصلا بافت جامعه آن دوران در نظر نمیگیرید. و اگر من از همینقدر پیشرفت هم دفاع میکنم از دیکتاتور خاصی دفاع نمی کنم از نظر من چنین تغییرات ساختاری ای کم چیزی نیست که نادیده گرفه بشه مثلا خط بطلان کشیدن به سیستم قضایی مجهول و بی پایه و اساس قبلی توسط علی اکبر داور و تاسیس دادگستری مدرن. و این پیشرفتها هم بدون بازگشت نظم و سامان مجدد بعد از انحطاط فزاینده کشور در دو دهه آخر سلطنت حاکمان بی عرضه و مفت خور قاجاریه حاصل نمیشد.

و نقد من همزمان به جامعه و حاکمان شاید از نظر شما خوشایند نباشه وبی رحمانه اما فراموش نباید کرد به قول کتاب (مکتب دیکتاتورها)
خودکامه رعیت را به وجود نمی آورد بلکه رعایا هستند که کسی را به خودکامگی می رسانند ... .
۲۵ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی بدکاران را نه مجازات می کنیم و نه سرزنش، صرفا از کهنسالیِ ناچیز شان محافظت نمی کنیم، بلکه پایه های عدالت را از بیخ برای نسل های جدید ریشه کن میکنیم. با سکوت در مقابل پلیدی، با دفن کردن پلیدی در اعماق وجودمان، طوری که هیچ نشانه ای به بیرون درز نکند، پلیدی را میکاریم و در آینده هزار برابر آن را درو خواهیم کرد

«مجمع الجزایر گولاگ» نوشته آلکساندر سولژنیتسی

آدمی تا زنده است حتماً چیزی دارد که بتوان از او گرفت و این برای حاکمیت موجب خوشحالی و برای مردم مایه دردسر است. حتی شخصی را که به زندان ابد محکوم شده و از هر گونه رفت و آمد و هوای آزاد و خانواده و هرگونه امتیازی محروم می باشد می توان به سیاه چال مرطوب انداخت و یا او را از غذای گرم محروم نمود و یا با باتون کتکش زد و اثر چنین تنبیهاتی درست مانند سقوط از اوج آزادی و کامروایی می باشد. و زندانی برای اینکه از چنین مجازاتی در امان باشد مقررات زندان را اجرا می کند در حالی که این مقررات برای او نفرت انگیز می باشد و بتدریج روح انسانی زندانی را از بین می برد.

پله اول دوزخ
الکساندر سولژنیتسین
ترجمه عباس رهبر
چاپ اول ١٣٧١
انتشارات قومس

مطلب درج شده از کتاب: صفحه ٦٩٤
۱۷ مهر ۱۴۰۱
چقدر غریبانه شده وطن م این روزها
چه دردی تحمل میکنیم این روزها
هر لحظه به جوانان و آینده هاش فکرمیکنم به تغذیه درست- بهداشت درمان - شهرسازی - محیط زیست - آب و نان - مسکن - اشتغال -ترافیک - فرهنگ و هنر از همه مهم تر آموزش و پرورش
همه چیز در حال سقوط است
۱۱ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آه شیخ، ریش ریا درآمده. روزگاری سخن از خرد گفتم دندانم شکستید، و امروز در پی لقمه ای قلم می تراشم می شکنید. چه بنائی می خواستم برآورم در این ویرانه، و چنان کردید که بر پای خویش ایستادن نمی توانم، و هردم در ظلمات خندقی یا چاهی فرو می افتم؛ و از درد، اندیشه فراموش کرده ام.

طومار شیخ شرزین - بهرام بیضایی

و گر فریاد و فغانی هست
همه فریاد و فغان از نیرنگ است و فاجعه
خود آیا در پی دریافت چیستید
شما که خود
نیرنگید و فاجعه
و لاجرم از خود
به ستوه
نه؟
دیری با من سخن به درشتی گفته‌اید
خود آیا تاب تان هست
که پاسخی به درستی بشنوید.....
به درشتی بشنوید؟
۱۳ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اعراب مهاجم در ایران مانند هر نیروی مهاجم غالبی می خواست (فرهنگ) ملت مغلوب را در هم شکند و (هویت) او را متلاشی سازد، تا بتواند ملت را یکپارچه فرو بلعد و مضمحل کند. در گیر و داد جنگ و ستیز اگرچه کشور مفتوح شده است اما ملت مغلوب نیست. سمندروار از میان شعله ی حوادث سر میشکد و پروبالی می تکاند و برپا می ایستد.و به ترمیم ویرانی ها و دفاع از هویت خود می پردازد.
در دوران تاریک و تلخی که منصب جویان ناخلف می کوشند که همه پیوندهای ملت ایران را با گذشته ی افتخار آمیز و تاریخ حمیت انگیزش بگسلانند. شاهان، فرزانگان و پهلوانان ایران باستان را از اعماق فراموشی بیرون کشیدن و باشکوه و جلالی شایسته منزلتشان به میان مردم بازآوردن کاری است در حد اعجاز که پهلوانی چون (شعر فارسی) تعهدش را برگردن می گیرد. در هچون حال و هوایی مردمی که فارغ از عقاب حاکمان و عتاب متشرعان و بی نیاز از هر دعوت نامه و مقدماتی (جاندارترین صحنه های نمایشی) و (موثرترین فیلم های سینمایی) را پیش چشم دارند، دست در دست فردوسی و همراه انبوه جمعیت از جور ضحاک رسته، قدم به بارگاه فریدون فرخ می نهند تا پیروزیش را بر ماردوش جهان کش خونخوار و جلوسش بر تخت پادشاهی را شادباش گویند:
چنین روز روزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت
ترا باد پیروزی از آسمان
مبادا به جز داد و نیکی گمان

و در یک چشم بر هم زدن بی اعتنا به احکام متعصبان تاریک دلی که زنان را زندانی حصار ... دیدن ادامه ›› حرمسرا کرده اند، به اقصاء نقاط ایران زمین پر می کشند تا در سایه حصار سپیددژ شاهد شجاعت شیرزنی از هموطنان خود باشند،
نهان کرد گیسو به زیر زره
بزد بر سر ترگ رومی گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایی به زیر
که اسب در میان می تازد و راه را بر سهراب می بندد. تماشاچیان می روند تا با لبخند غروری تماشاگر نقش تعجبی شوند که با دیدن موج گیسوان رهاگشته ی گردآفرید بر چهره سهراب حیرت زده نشسته است و زمزمه ی زیر لبی اش را بشنوند:
شگفت آمدش گفت از ایران سپاه
چنین دختر آید به آوردگاه
سواران جنگی به روز نبرد
همانا به ابر اندر آرند گرد

ادبیات فارسی شکوه دیرینه ی وطن ما را بر سر چاربازار جهان به معرض تماشا و تحسین ایرانی و بیگانه گذاشته است.
جهان امروز با همه دعویها هنوز به مرحله ای نرسیده است که در آن به (پاسداری پیوندهای ملی) نیازی نداشته باشیم.

در آستین مرقع / سعیدی سیرجانی (از قربانیان راه روشنگری )
چقدر قلم استاد سعیدی‌و دوست داشتم با چه ولعی و به چه سختی کتاباشون‌و گیر اوردم و خوندم . قلمی شیربن و به غایت تلخ و البته تیز و تند ...
۰۹ مهر ۱۴۰۱
H.M.kiani2
موافقم باهات.. ولی وقتی از حمله اعراب حرف می زنیم مشخصاً تا قبل از حکومت معاویه صحبت می کنیم... چون اشغال می شود نه حمله! حکومت بنی عباس و البته بعد از یزید بن معاویه ( امویان) به کمک ...
محمد بحث درباره این موضوع طولانیه و حافظه من داغون ...
تصوفی که من ازش حرف میزنم از همون روز اشغال ایران شروع شده که بعد منحرف شده...برای استیلای عرب و کلا جامعه شناسی عرب . پیشنهاد میکنم تلریخ ابن خلدون رو بخونی ( این نابغه بزرگ ) . فکر کنم در جلد دو کامل درباره همین موضوع مورد بحث صحبت کرده
۱۱ مهر ۱۴۰۱
Ali
محمد بحث درباره این موضوع طولانیه و حافظه من داغون ... تصوفی که من ازش حرف میزنم از همون روز اشغال ایران شروع شده که بعد منحرف شده...برای استیلای عرب و کلا جامعه شناسی عرب . پیشنهاد میکنم تلریخ ...
مقسی از پیشنهادت..
۱۱ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه ... دیدن ادامه ›› این مشبک شب
من به هر سو می دوم
گریان ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد...

من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که می داند که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر می‌کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می‌کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد...

مهدی اخوان ثالث
از مو می ترسند...
از زن می ترسند....
از بوق می ترسند...
از فریاد می ترسند....
از دست خالی می ترسند....
از مغز های آگاه می ترسند....
از خشم می ترسند....
از «من» می ترسند...
از« تو» می ترسند....
از «ما» می ترسند.....


از«ما» می ترسند....
از «ما» خواهند مرد....

من یقین دارم.... از ما خواهند مرد.....

۰۵ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همچنان در اعماق خودم فرو مانده ام غوطه می خورم و دست و پا می زنم اما نمی توانم سرم را بیرون بیاورم و سینه ام را از هوای سلامت بخشی پر کنم. خیلی تقلا می کنم اما شاید تقصیر من نباشد هوا مسموم است، از ظلم، سیاه و غلیظ است. خودکامی و جهل و تعصب بیداد میکند. چه تاخت و تازی میکنند!
روز نوشت شاهرخ مسکوب 1358/6/17 در کتاب (روزها در راه)

اینجا زن از هر طبقه که باشد، هویت تاریخی و اجتماعی ندارد. ارزش تاریخی و اجتماعی هم ندارد و همه ی روابط اجتماعی و همه ی آداب دینی و هنجارهای اجتماعی، ناچیز بودن زن را تقویت می کند. ستم تاریخ بر زن ایرانی بیش از ستم تاریخ بر اهل ایران است.
شب هول - هرمز شهدادی
با تمام خشم خویش
با تمام نفرت دیوانه وار خویش
می کشم فریاد:
ای جلاد!
ننگت باد!
آه، هنگامی که یک انسان
می کُشد انسان دیگر را،
می کُشد در خویشتن
انسان بودن را.

زیر این باران خونین
سبز خواهد ... دیدن ادامه ›› گشت بذر کین.
وین کویر خشک
بارور خواهد شد از گلهای نفرین.

آه، هنگامی که خون از خشم سرکش
در تنور قلبها می گیرد آتش،
برق سرنیزه چه ناچیزست....

بشنو ای جلاد!
و مپوشان چهره با دستان خون آلود!
می شناسندت به صد نقش و نشان مردم.
می درخشد زیر برق چکمه های تو
لکه های خون دامنگیر....


و به کوه و دشت پیچیده ست
نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفرخواه.
و به جا مانده ست از خون شهیدان
برسواد سنگ فرش راه
نقش یک فریاد:
ای جلاد!
ننگت باد!


«سایه»

۲۶ شهریور ۱۴۰۱
تمام وجودم را نفرت گرفته / حالم از خودم بهم میخورد / از ناتوانی و بی غیرتی خودم / از سکوتم در برابر ظلم / از امروز خود را یک بی وطن مینامم و خود را آزاد از هر غل و زنجیری که بنا به تولد اجباری در این سرزمین نفرین شده اسیر آن شده بودم و دوست ندارم بعد از این داغ ننگ ایرانی بودن بر پیشانی من بماند...
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
پست آخر تون رو‌ هاید کردند!!!
۰۲ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فستیوال ونیز در حالی پایان یافت که سینماگران ایرانی حضور پرتعدادی داشتند و عده ای دست پر ونیز رو ترک کردند اما سینماگران فعال در ایران با رفتار سرسپرده و مطیعانه در ونیز برای به خطر نیفتادن ذره ای ار منافع شون در داخل از لحاظ اخلاقی تبدل به بازنده بزرگ فستیوال شدند.

در حالی که جعفر پناهی و محمد رسول اف در زندان بسر می برند هیچ کدام از هنربندان شیک پوش در ونیز از لیلا حاتمی تا هومن سیدی حتی حاضر نشدند کوچکترین حمایتی از هم صنف هاشان که به ناحق در زندان هستند انجام بدهند. و تنها فرش قرمزی که دلشان نخواست پا روی آن بگذارند، فرش قرمز ویژه فیلم (خرس نیست )پناهی بود، جایی که جولین مور همکار حاتمی در هیئت داوران به همراه هنرمندان بین المللی با اینکه هیچ آشنایی با پناهی نداشته مسئولیت اخلاقی دفاع از حق آزادی او را برعهده گرفتند درست مانند لوکا گودانینو و برنده شیر طلایی که در هنگام سخنرانیشان در مراسم اختتامیه به فکر پناهی هستند اما هومن سیدی بعد دریافت جایزه در نشست خبری از سیر و سیاحت در شهر زیبای ونیز و مردم مهمانوازش میگوید!

فرومایگان در لذتی که جز با سرافکندگی به دست نمی آید غرق میشوند و ذلتی را که جز با سرافکندگی نمی توان تاب آورد، حس هم نمی کنند. (اتیین دولابوئسی)
حضورش نه تنها تمامی آن فضا را پر می کرد، بلکه از نظر آیدین بی پروایی اش بیش از حد بود. گرم. شلوغ. پرشور و شر. و حالا که رفته بود، انگار وزن زمان را با خود برده بود. و بوی عجیبی در مشام آیدین به جا گذاشته بود. بوی نوعی فتنه، بوی تلخی بیداری بعد از خواب قشنگی که آدم دم صبح می بیند.

سمفونی مردگان _ عباس معروفی

به یاد عباس معروفی که وزنی از زمان را با خود برد...


پدر نماز وحشت خواند،و بعد که هوا گرگ و میش شد،بی آن که با کسی حرف بزند به حیاط رفت.در زیرزمین را با لگد گشود،و درست در لحظه ای که خورشید از تیرگی در آمد ،آن اتاق را با تمام اثاثیه و کتاب هایش به آتش کشید.روی لکه ی سیاهی که کنار حوض از ماه ها پیش مثل عنکبوت سیاه لش خود را پهن کرده بود،قدم میزد و می گفت:"این روح شیطان است که دارد می سوزد."
غروب پیش از تاریک شدن هوا آیدین آمد .خانه در سکوت غم انگیز ی فرو رفته بود.گویی یکی از افراد خانواده مرده است،و دیوار ها راز مرگی ... دیدن ادامه ›› را پنهان نگه میدارن.و سال ها بعد هنگاهی که آیدین این روزها را به یاد می آورد به مادر گفت : " خیلی غم انگیز بود."

بوی سوختگی می آمد.بوی دود می آمد.و آیدین انگار که میداند چه اتفاقی افتاده ،با خونسردی تمام به حیاط رفت،به دخمه نزدیک شد ،و در برابر آن سیاهی احساس میکرد بی وزن شده است.
نمیتوانست باور کند و از خشم به خود می لرزید.از پله های زیرزمین پایین رفت.آن جا فقط سیاهی و نیستی بود.آب سیاهرنگی کف زمین را پوشانده بود.بوی ویرانی و مرگ می آمد،بوی بشر اولیه،و بوی حیوانیت.
انگار کسی را سوزانده اند و خاکسترش را به در و دیوار مالیده اند. اتاق پر از خاکستر و چوب نیم سوخته بود. و کتاب ها و شعر ها همراه شعله ی آتش به آسمان رفته بودند.حتی چیزی هم پیدا نمیشد که آیدین بتواند لحظه ای روی آن بنشیند.یک لحظه تصمیم گرفت با سنگ تمام شیشه های خانه را بریزد پایین .بعد هوار بکشد:"اگر زندگی ات را آتش نزنم بچه ی تو نیستم."

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
@Ultraviolet7
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دکتر گفت: مریض کدام یکی تان است ؟
با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم.
دکتر گفت: چه اش هست ؟
گفتم: توی سرش بازار مسگرهاست. توی دلش رخت می شورند. توی پاهاش سیم می کشند.
دکترگفت: ببرش دیوانه خانه

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
غم آیدین به دلم ماند😔
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سال های بسیاری را نخست به پردازش تن و ملایمت و سپس به ایده پردازی یک باور، هر چند ناپخته، سپری کردم و عشق و شعوری ویژه در این نوع زیستن، به دست آوردم. با این وجود، ای نخستین و تنها فرزندم که به دنیا نیامده ای، رنج نمی برم از این که تو هرگز در این مکان و این جهان نیستی.

مذهب زمان من - پیر پائولو پازولینی
-به من گفته اند کسی است که می داند چگونه با قلم می توان جنگید، و با نیزه می توان نغمه ساخت، و با نی میتوان نوشت. ای پیر چه میگویی درباب این نیزه و قلم و نی؟
+هوم. من این هر سه را یکی میبینم حقیقت این هر سه آن نی است که کنار کلبه ی من سبز شده. این آیینه ای است چون همه ی آیینه ها.
-چطور ساقه ی نی را آیینه می خوانی، که چیزی نشان نمی دهد؟
+پیرمرد با حیرت گفت :نشان نمی دهد؟ نگاه کن تا ببینی. این آیینه تن نیست. آیینه روح است. هان تو خشم کن، و آن نیزه می شود. شعر بپرداز، و آن قلم می شود. فریاد درد برآور، و آن نی بند بند می شود. خشم و شعر و فریاد؛ آیا یک نی خودت را به خودت نشان نداد؟

حقیقت و مرد دانا - بهرام بیضایی
سودمندترین درسی که فرهنگها به ما می دهند این است که برای حفظ فرهنگ و پویایی آن، نیازی به دیوانسالاران و کمیسرها، یا محبوس کردن فرهنگ پشت میله های آهنین یا منزوی کردن آن در گمرک نیست، بلکه این گونه تلاشها تنها مایه پژمردگی و بی مایگی فرهنگ میشود. فرهنگ باید آزاد زندگی کند، و همواره در رقابت با فرهنگ های دیگر باشد. این رقابت فرهنگ را نوسازی میکند و جانی تازه در آن میدمد و به آن امکان میدهد تا تحول پذیرد و خود را با جریان مداوم زندگی سازگار کند.

چرا ادبیات؟/ ماریو بارگاس یوسا
نمیدانم چرا (خانم معتمدآریا) در اغلب مصاحبه هایش اصرار عجیبی دارد این امر بدیهی را نادیده بگیرد که سینمای ایران مثل هر پدیده ای نوظهوری قدم به قدم رشد کرده و به واسطه تلاش های دلسوزانه یا جسورانه علاقه مندان به این مدیوم از سپنتا و اسماعیل کوشان در دهه های آغازین تا فرخ غفاری و گلستان در ابتدای دهه 40 با دو اثر برجسته شب قوزی و خشت و آینه گرفته تا ابتکارات بسیار کارساز فیروز شیروانلو با مدیریت لیلی امیرارجمند در کانون پرورشی و فکری کودکان و البته جنبش موج نوی سینمای ایران با تعداد قابل توجه ای فیلم متنوع و ماندگار از آرامش در حضور دیگران تا قیصر از شازده احتجاب تا گزارش، پرو بال گرفته است. و ایشون تمام این فرایند و آدمهای سختکوش در این مسیر را با عبارت (سینمای بی چیز) به هیچ می انگارد و مدعی میشود سینمای ایران در دهه بسته 60 از بوته به عمل آمده و ما صاحب سینما شدیم! عجب!!

دستگاه عرض و طویل سیستماتیک سانسور را در حد حذف س ک س، الکل و خشونت تقلیل داده و وجهه اخلاقی به آن می بخشد! که باعث اعتلای سینما هم می شود! من نمیدانم ایشون در قبل از انقلاب چه فیلمهایی در سینمای ایران دیده که پر از صحنه های س ک سی و خشونت افسارگسیخته بوده! آنچه من به یادم دارم بی پرده ترین سکانس سینمای آن دوران در زمینه جنسیت سکانس آغازین فیلم آرامش در حضور دیگران تقوایی است فیلمی که از بهترین های سینمای اقتباسی ایران است و یا خشن تری فیلمهایی که در ذهن دارم تنگا و کندوست که هر دو از بهترین آثار اجتماعی سینمای ایران تا همین امروز به شمار می آیند.
چقدر ساده اندیشی لازم است که اعتلای آثار هنری را نه در سنجش اصالت در جوهره ی آن فیلم با مطرح کردن هر موضوع و محتوایی بلکه صرفا در مطرح کردن ... دیدن ادامه ›› همان موضوع و محتوا دانست. که در این صورت مثلا باید تابلوی (المپیای مانه) را از روی دیوار موزه برداشت و به سطل زباله انداخت!!

در پایان خاطره ای از (سوسن تسلیمی) را می آورم از مهمترین قربانیان فضای گلخانه ای سینمای دهه 60 که خانم معتمدآریا آرمان بازگشت به آن دوران به اصطلاح طلایی را دارد:
(بیضایی مرتب فیلمنامه می نوشت اما اجازه ساخت پیدا نمیکرد. بیضایی حتی برای اشغال تهیه کننده هم داشت اما گفتند نه، شب سمور نه، آینه های روبه رو نه، خاطرات هنرپیبشه نقش دوم نه....خیلی سالهای بدی بود. حتی یادم هست که در خرج روزانه مان مانده بودیم. خیلی سخت بود. نه کار تئاتر بود نه فیلم نه پول، تنها دلخوشی من در آن سالها این بود که گروه خوبی داشتیم که دور هم جمع میشدیم و حرف میزدیم درباره فیلمنامه ها و البته امید به آینده هم داشتیم...)
نمیدانم چرا (خانم معتمدآریا) در اغلب مصاحبه هایش اصرار عجیبی دارد این امر....

میدانیم چرا
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
واقعا که چه منزجر کننده بود.
بعضی وقت ها گمان میکنم که شاید راست میگویند بعضی از بزرگان که که شاید نمیتوان هیچکس را دوست داشت، به محض آشنایی کم و بیش با شخصیت و تفکراتش، دیگر نمیتوانی دوستش داشته باشی!
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
کلاً خانم معتمدآریا چند وقتی هست که به جاده خاکی زدن، شاید البته فقط به‌شکلی عیان/عیان‌تر...
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید