در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سجاد آل داود
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:52:53
 

من به عنوان مخاطبی که یک روز هم هنر‌های نمایشی را (در دانشگاه!) نخوانده است عمیقا کنجکاو برای پیدا کردن زیر و بم این هنرم. از صحبت با هر انسانی مرتبط با تئاتر بی نهایت لذت میبرم و سعی میکنم نظرات صادقانه و عادلانه بنویسم. اوه! و تا یادم نرفته طرفدار سرسخت شکسپیر. و طرفدار سرسخت تر مکبث!
در نقد‌های من اثری از "سلیقه من" نبود نخواهید دید زیرا بر این باورم که در حوزه‌ای که جزئیات فنی مشخص است باید فنی صحبت کرد و نه سلیقه‌ای!

 ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در کل تجربه‌ای نبود که از آن پشیمان باشم.
و شاید تنها چیزی که در موردش به ذهنم می‌رسد این است که به جز مسترکلس میکاییل شهرستانی، همه چیز در معمولی‌ترین حالت ممکن بود.
اما حضور خودش باعث شد در پایان کار ناراضی نبوده باشم.
دیشب به تماشای نمایش خوشبختی در اودسا نشستم و نظرات خود در مورد این نمایش را عرض می‌کنم.
طراحی دکور نمایش به صورت یک باکس سفید در فضای پس از جنگ خیلی من رو یاد نمایش مادر و افلیج انداخت که فکر می‌کنم دو هفته پیش به تماشای آن نشستم و همچنین بخش‌هایی از سوژه هم شباهت‌هایی داشت اما فضای کار فضای متفاوتی بود. من صرفا شباهت‌هایی را که دیده بودم بیان کردم. امیدوارم سو تفاهم ایجاد نشود.
اما کار به نظرم کارگردانی با کیفیتی داشت که از توانایی بازیگران استفاده بهینه را برده بود و زمان کار هم برای گفتن پیامی که داشت کافی بود و شاید بیش از این پرداختن به ماجرا ممکن بود باعث خسته شدن تماشاگران شود. اما در کنار این کارگردانی و بازی‌های خوب متاسفانه متن خیلی برایم جذاب نبود.
برای دیدن یک کار ساده که البته به نظر من حداقل کارگردانی با کیفیتی در حد خودش دارد قطعا می‌توانید به تماشای خوشبختی در اودسا بنشینید.
امتیاز من به کار 3 از 5 ستاره است.
سپاس از اینکه تشریف آوردن و ممنونم از نظرات شما 🙏🏻🌹
۴ روز پیش، دوشنبه
رضا شاه کرمی
سپاس از اینکه تشریف آوردن و ممنونم از نظرات شما 🙏🏻🌹
موفق باشید عزیز.🙌
۴ روز پیش، دوشنبه
سجاد آل داود
موفق باشید عزیز.🙌
سپاس ❤🙏🏻
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
[تکرار] میم کاربردی برای زیر برخی اجراها :)))

به عنوان کسی که چند سال قزوین زندگی کردم، خیلی برام جالبه که بیام و تئاتر شهر قزوین رو ببینم. باید جالب باشه.
مهدی معتمد (motamed)
امیدواریم میزبان‌تون باشیم به زودی
۵ روز پیش، یکشنبه
مهدی معتمد (motamed)
درود بر شما، باعث افتخار ما هست
۴ روز پیش، دوشنبه
فوق العاده. پوستر ،طراحی صحنه ، موسیقی ، بازی همه چی فوق العاده و بی نظیر🌹
۱۶ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برنامه این هفته تا به اینجا:

1-کالیگولا (Finally)-دوشنبه ۲۶ شهریور
2-ستوان اینیشمور (*2)-سه‌شنبه ۲۷ شهریور
3-قرمز جیغ | The Scarlet Symphony-پنج‌شنبه ۲۹ شهریور (قزوین)

خوشحال میشم ببینمتون.
آخرین حربه "تئاتری"ها در مواجه با انتقاد:
"داری مسئله رو شخصی می‌کنی"
همینایی که هی میگن خصومت شخصی دارید...

اصلا همه چیز بسته به شخص منه، اگه شخص من مهم نبود، انقدر تئاتری ها کفری نمیشدن.
مسأله رو اگه عمومی هم کنید، نتیجه‌ش همونه!
۵ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می‌خوام برم! می‌خوای نذاری؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از مدت‌ها [طنز تلخ]:

"واقعا ما تئاتریا متاسفیم براتون"
[در وصف انتخاب موسیقی تاثیرگذار اجرای ریچارد سوم]

دیشب فرصتی شد تا با عوامل عزیز کار در مورد انتخاب موسیقی کار صحبت کنم و دیشب که از قضا به دلیل مصرف بیش از حد قهوه بی خوابی به سرم زده بود اولین نسخه از ترجمه موسیقایی اثر ریچارد سوم را نوشتم.

بخش اول: گل لوتوس-از ریدیوهد (Lotus Flower-Radiohead)
این کار از Radiohead پر است از تم‌هایی مثل، کنترل، غریبه شدن و آشوب درونی، با اشاره به بخش‌هایی از لیریک این اثر، ارتباط آن با اجرای ریچارد سوم را بررسی خواهیم کرد.

I will shape myself into your pocket, invisible, do what you want, do what you want.
"من خودم رو توی جیبت جا میدم..کاملاً نامرئی
هر ... دیدن ادامه ›› کاری میخوای بکن، هر کاری میخوای بکن"

در این اجرا، ریچارد به کرات از نقش منفی خارج می‌شود و به نوعی در مواجهه با عواقب منفی اعمالش نامرئی می‌شود. در واقع ریچارد قصه ما با گذاشتن عینک آفتابی روی صورتش به نوعی در مقابل عواقب اعمالش و اتفاقاتی که برنامه ریزی کرده است نامرئی می‌شود.

There's an empty space inside my heart where the weeds take root
"یه فضای خالی توی قلبم هست
که علف‌های هرز در آن ریشه دوانده‌اند"

طبعیت سرد و بی تفاوت ریچارد در قصه ما می‌تواند به این بخش از شعر اثر متصل شود. به نوعی انگار قلب ریچارد خالی شده است و به جای رشد احساسی یا اخلاقی، فقط خالی بودن و شر است که در این قلب ریشه دوانده است. شرارت ریچارد قصه ما عادی و سطحی به نظر می‌رسد، چرا که انگیزه‌های او به جای یک میل عمیق داخلی توسط خالی بودن اوست که رشد می‌کنند.

Slowly we unfurl as lotus flowers, 'cause all I want is the moon upon a stick Just to see what if, Just to see what is.
"کم کم همه‌ی ما گشوده‌ میشیم
مثل گل‌های نیلوفر آبی
چون تنها چیزی که من میخوام، اینه که ماه روی یه چوب باشه
فقط برای اینکه ببینم چی میشه
فقط برای اینکه بفهمم چی هست"

میل ریچارد برای قدرت به صورت مشابهی به چیز‌هایی ابتدایی خلاصه شده است. این که دیگران را کارگردانی می‌کند به جای اینکه خودش در این درام درگیر شود به نوعی موازی با میل به یک هدف دست نیافتنی یا بی معنی است (ماه را روی یک چوب قرار دادن). که این موضوع ابزوردیته ریچارد این قصه در رسیدنش به تخت پادشاهی را به ما نشان می‌دهد.


I will sink and I will disappear, I will slip into the groove and cut me up and cut me up.
"غرق می شوم و ناپدید می شوم، در شیار می لغزم و مرا تکه تکه کن و مرا تکه تکه کن"
هویت تکه تکه ریچارد قصه ما و کارگردانی صحنه‌ها، بازیگران و حتی مخاطبان توسط او به نوعی نشان دهنده این است او در بخش‌هایی از اجرا به نوعی از شخصیت ریچارد گریخته و در نقش کارگردان ظاهر می‌شود. او در روایت قصه کاملا به عنوان کاراکتر حاضر نیست.


There's an empty space inside my heart.
"یک فضای خالی در قلب من وجود دارد."

ریچارد قصه ما یک شر مبتذل و توخالی است، او از نظر اخلاقی و احساسی از عواقب اعمالش جدا افتاده است. مثل شخصیتی که در این شعر حضور دارد، اعمال او از خالی بودن درونش نشئت می‌گیرند و برای او حتی خطرناک ترین اعمالش حسی مکانیکی دارند و انگار این اعمال از نیت خیلی قدرتمندی در درون ریچارد نشئت نمی‌گیرند.

و اما چرا گل لوتوس یا نیلوفر آبی؟
باید به جایگاه گل لوتوس در ادبیات برگردیم. به نوعی گل لوتوس نمادی برای تولد دوباره، تغییر و تضاد میان ظاهر و باطن است. چیزی که خیلی به کاراکتر ریچارد شباهت دارد.
نیلوفر آبی نماد خوش‌وقتی و عاقبت بخیریست. در آب گل‌آلود رشد می‌کند، و همین محیط زندگی گل، معنای عمیقی به آن می‌دهد و این گل را از دیگر گل‌ها متمایز می‌سازد. این گل همراه است با مفهوم رشد در تاریکی و تعفن دنیا، و سربرآوردن از آن و رسیدن به سعادت.
یک گل لوتوس در آب‌های گل آلود رشد می‌کند و به نوعی زیبایی را از یک کی عاس کامل به وجود می‌آورد. ریچارد قصه ما نیز از فضایی که از نظر اخلاقی و احساسی پیچیده برخاسته است، فضایی که در صحنه اول که او کنار پای مادرش ایستاده است تجلی اولیه پیدا می‌کند و او از یک کی عاس شخصی به کنترل صحنه و روایت می‌رسد، با اینکه کنترل او روی همه چیز خیلی تو خالی و حتی طنز است.
گل لوتوس در ادبیات به نوعی نماینده یک خلوص است که توسط اطرافش دست نخورده باقی می‌ماند، با اینکه او از گل و لای رشد کرده است و ویژگی‌های سرد و غریبه ریچارد با محیط اطرافش نیز نوعی جدا افتادگی مشابه با اطراف را نشان می‌دهد. ریچارد روی آب‌های گل آلود احساس گناه، مسئولیت و درگیری احساسی قرار گرفته و رشد کرده است اما او اتفاقات اطرافش را با نوعی از بی تفاوت خالص که از اطرافش به هیچ وجه متاثر نمی‌شود "کارگردانی" می‌کند. اینجا در واقع این "خلوص" ترجمه‌ای آیرونیک دارد، این خلوص به معنای یک یکپارچگی اخلاقی نیست، بلکه به معنی عدم وجود ارتباطی معنا دار با شری است که به پا می‌کند و به نوعی یک گل لوتوس پیچیده تر را به ما نمایش می‌دهد.
در نهایت اجرا و جایی که کارگردان از ریچارد می‌خواهد که با عواقب کارش و کسانی که باعث کشته شدنشان شده است روبرو شود، می‌توان مجددا به تصور اصلی از گل لوتوس برگشت که حالا باید دوباره متولد شود. مثل گل لوتوس که هر روز شکوفه می‌زند، ریچارد در طول این نمایش سعی می‌کند در کارگردانی مداومش بر این اثر و با بازسازی تصویر خودش از عواقب شری که ایجاد کرده است مصون بماند. این لحظه به نوعی یادآور لحظه‌ایست که گل لوتوس با گل و لایی که در آن رشد کرده است مواجه می‌شود.
به نوعی این نمادگرایی با گل لوتوس به عنوان نماد تغییر و تعالی در شرایط دشوار، به نوعی بر ابزورد بودن جدا افتادگی ریچارد قصه ما تاکید می‌کند. او از پس شرایط سخت برمی‌آید اما به نحوی که به صورتی سیاه طنز، سطحی و بدون عمق احساسی است.
در شب افتتاحیه به تماشای نمایش ستوان اینیشمور نشستم و این کار رو کار "قابل قبول"ی یافتم. همچنین شانس این رو داشتم که مجددا دو دوست عزیزم، پویا انصاری و عاطفه کوشکی را روی صحنه ببینم که تماشای مجدد بازیشون و گپ باهاشون بعد از اجرا برای من تجربه لذت بخشی بود.
نمره من به این کار 3 از 5 ستاره که است در صورت بهبود برخی از بخش‌های آن می‌تواند افزایش هم پیدا کند.
نکته‌ای که می‌خواهم اول این نوشته عرض کنم این است که خیلی با این بازخورد مواجه شدم که "من این اجرا را با بازی نوید محمدزاده و هوتن شکیبا دیدم، این دیگه چی بود؟". به نظرم مقایسه اجرای دوباره یک نمایشنامه پرتکرار مثل ستوان اینیشمور از مارتین مک دونا، با اجرایی از آن که مثلا در سال 1394 با اجرای نام‌های بزرگی مثل نوید محمدزاده و هوتن شکیبا در ونیویی مثل سالن استاد ناظرزاده کرمانی در تماشاخانه ایرانشهر اجرا شده است با اجرایی از این کار که توسط بازیگرانی جوان و توانا در خانه هنر دیوار اجرا شده است به نوعی فرار از نقد عادلانه و نوعی فاخر نمایی با نگاه به گذشته است. انگار ما پشت این موضوع که روزی اجرای خیلی خوبی از این متن دیده‌ایم پنهان شویم تا از نقد عادلانه و جزئی این اثر فرار کنیم. مثالی برای شما می‌زنم. در سال 1378، در سالن اصلی تئاتر شهر، نمایشنامه ریچارد سوم از ویلیام شکسپیر با این کست که اینجا قرار می‌دهم اجرا شد:
"سعید پورصمیمی، سعید جم، محمود فتح الهی، سهراب سلیمی، فاطمه معتمد آریا، فریده صابری، اصغر ضرابی، هومن لایق، علی دهکردی، امیرحسین آهنین جان، شهرام عبدلی، مسعود حجازی‌فر، امیرحسین صدیق، نیما بانکی، جمشید لایق، رضا عظیمی، محمدرضا جوزی، کیکاوس یاکیده، فرزانه ارسطو، مجید بهرامی، مانی نوری، کامبیز شبانکاره، محمدحسین مجدزاده، وحید رهبانی، فرخ نعمتی، ساسان پارسی، امیر عباسی، بابک بیات، حسن خاکپور، جمال عبدالهی، احسان عبدی فر، پدارم تنعمی، ... دیدن ادامه ›› مهرداد امین زارع، ساسان پارسی، معصومه جودت، نیما دهقان، جمال عبداللهی، بهرام کلانکی، حسین میرصادقی"
با نگاه به این کست وزین، احتمالا اگر فردی جسارت کند و دوباره ریچارد سوم را در هر جایی اجرا کند، یک مخاطب تئاتر به نسبت مسن باید به خودش اجازه بدهد کارشان را با کاری که 25 سال قبل اجرا شده است مقایسه کند. دیدگاه من این است که مثل اتفاقی که برای کنتراست و آرت از یک متن و در زمان کوتاهی افتاد، مقایسه وقتی که دو اثر در یک عصر و دوره هنری ساخته شده اند جایز است اما اینکه بخواهیم جهت کوبیدن اثری از نوید محمدزاده و هوتن شکیبا وام بگیریم خیلی عادلانه به نظر نمی‌رسد. به قول هراکلیتوس: "نمی‌توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت، چرا که هنگامی که برای بار دوم از آن عبور می‌کنیم، دیگر نه آن رودخانه رودخانه قبلی است و نه تو آن آدم قبلی."
می‌دانم خاطرات خوبی از تئاتر در دهه 90 دارید، اتفاقا من هم دارم، دلم هم برایشان تنگ شده است، فیلم تئاتر این اجرا با بازی این دو ستاره و کارگردانی حسن معجونی را هم دیده‌ام اما مقایسه را غیرمنطقی می‌دانم وقتی بخواهیم با یک نسل قبل تر مقایسه کنیم.
اما برسیم به خود اجرا.
من اصولا نوشتار مارتین مک دونا را دوست دارم و یکی از علل اصلی آن‌ هم نوع برخورد ابزورد مک دونا با مقوله‌ی خشونت است. در این اجرا نیز به نظر تلفیق کمدی و ابزوردیسم با مقوله‌هایی مثل کشتن، تکه تکه کردن و سایر موارد اینچنینی در سطح "قابل قبول"ی انجام گرفته بود.
اگر بخواهم چند مشکلی که با اجرا داشتم را بیان کنم، به نظرم گریم نقش پدر پاتریک موضوعی هست که نیاز به رسیدگی جدی دارد و اینکه پویای عزیز در این نقش پدر یک انسان بالغ است اما اثری از پیری بر چهره یا مو‌هایش نیست موضوعی است که باورپذیری نقش او که به خوبی ایفا می‌شود را برای من کاهش می‌دهد. امیدوارم این موضوع که به راحتی قابل حل است باعث بهبود تجربه تماشاگران و خودم در اجراهای آینده شود.
مشکل دیگری که با اجرا داشتم این است که شاید بتوان گفت تقریبا همه نقش‌ها از اول به حد پختگی مورد نظر کارگردان برای این اجرا رسیده باشند اما برای من شخصیت پاتریک تقریبا تا نیمه اجرا طول می‌کشد که باورپذیر تر شود و از حالت یک تیپ به یک شخصیت برسد. برای من او در نیمه اول اجرا، مقدار قابل توجهی تصنعی می‌نماید. همین موضوع در مورد طنز اجرا هم وجود دارد و با گذر زمان بهتر می‌شود. در مورد این طنز نکته مثبتی که به ذهنم می‌رسد این است که ستوان اینیشمور در خانه هنر دیوار رویکردی را پیش گرفته است که برای من لذت بخش بود و آن هم ایجاد موقعیت‌های کمدی فیزیکی متوالی است که این نوع طنز واقعا برای من لذت بخش و خنده دار بود.
به طور کلی طنز و ابزودیسم اجرا برای من در نقطه‌ای که یکی از جدایی طلبان می‌گوید: "ما برنامه ریزی کرده بودیم که عصبانی باشیم" به اوج خودش می‌رسد.
به نظرم در وفاداری روح کار به روح مورد نظر مارتین مک دونا که در چند کلید واژه‌ی کمدی سیاه، کاراکتر‌های ابزورد، ابزوردیته خشونت، بی نتیجه بودن درگیری‌ها، بی اعتنایی به مرگ و تار کردن مرز بین خوب و بد، ستوان اینیشمور هستی حسینی عملکرد "قابل قبول"ی دارد.
به طور کلی من از بازی بازیگران با توجه به تجربه‌ آن‌ها راضی بودم ولی باور دارم کار کاملا جای بهتر شدن در شب‌های آتی را با انجام تنظیمات و تغییراتی توسط کارگردان دارد.
دیدبان کامنت‌های فیک: مختلفیم ** برداشت دوم
تاریخ و ساعت این نوشته: 24 شهریور ماه 1403 ساعت 2:42 بامداد

بعد از کامنت‌های منفی‌ای که روز چهارشنبه 21 شهریور ماه برای اجرای مختلفیم** برداشت دوم درج شد چندین کامنت در این اجرا درج شده است که توجه شما را به آن‌ها جلب می‌کنم. طبق معمول و براساس اعتراض عوامل محترم در گذشته، از کامنت‌های با تگ خریدار صرف نظر می‌گردد.
و صد البته قضاوت با مخاطبین تیوالی است.

لیست ... دیدن ادامه ›› کامنت‌ها:

"بسیار عالی بود و پر معنی
خسته نباشید پرتوان و با انرزی
موفق باشید"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"نمایش خیلی عالی و پر انرژی بود همه بچه ها خیلی خوب و جدی بودند . نمایش پر مفهومی بود.
از اینکه جوانان اینگونه هنر را دنبال می کنند لذت بردم. ممنون از همه دست اندرکاران"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"نمایشی با متن قوی و بازی بسیار جالب توصیه میکنم برای دوستداران هنر به امید موفقیت برای بازیگران و گروه"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله با تگ خریدار

"نمایش رو امشب دیدم. نمایشی بسیار پرقدرت و پرشور
تبریک بسیار به بازیگران بسیار هنرمند"
زمان پیوستن به تیوال: 19 آبان ماه 1402-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"مجموعا نمایش عالی بود . حتی بازی بازیگران به مراتب از نمایشنانه بهتر بود . تبریک میگم و به همه توصیه میکنم 👍🏻👍🏻👍🏻"
زمان پیوستن به تیوال: 2 شهریور ماه 1403-بدون تگ خریدار-کامنت قبلی زیر نمایش: و آن‌ها یزله مجددا بدون تگ خریدار

"نمایش واقعا قشنگی بود ، خیلی پرشور بود و خیلی زحمت کشیده بودن
از حرکات بدنی قدرتمندشون خیره میشدی … واقعا عالی بود"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

"بسیار عالی بود"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

"فوق العاده بود خیلی از هنر پیشه ها و کارگردان ممنونم بسیار اثر گذار بود و واقعا خیلی خیای زحمت کشیده بودن"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

"نمایش بسیار فوق العاده ای بود مخصوصا بازیگر نقش روس که نقش کرو لال داشت آمادگی جسمانی عالی و بازی فوق العاده ای داشت
بازی همه بازیگرا بسیار پرشور بود و با بالانویسی که داشت تمام صحبت ها قابل فهم بود ، لذت بردیم واقعا"
زمان پیوستن به تیوال: 9 ساعت پیش-بدون تگ خریدار-تنها کامنت در تیوال

همانطور که مشخص است تمامی اکانت‌های به کار رفته در این کامنت‌های بدون تگ خریدار در زمان‌های مشخصی ایجاد گردیده‌اند (یا 2 شهریور یا 9 ساعت پیش) و همچنین فعالیت‌های کاملا مشابه مثل اینکه کامنت قبلی آن‌ها روی یک نمایش بوده است داشته‌اند.
خریدار
سبحان بابائی (sobhanbabaei)
داداش. به‌جای دست و پا زدن لابلای تلاش و موفقیتِ دیگران،
خودت یه کاری یاد بگیر، خودت یه تلاشی بکن؛ شاید شد. 😂 خدا بزرگه.
۲۴ شهریور
پدرام رضوانی
خانم بهروزیان و دوستانش چرا دو نفر داخل تیوال باهم گفتگو میکنن شماها میاید خودتون میندازین بینشون بی جهت جانب داری میکنید از یه سمتو میدونید این چه شغلیه که برای خودتون انتخاب کردین؟ ده ...
بلانسبت تئاتریا که شما همکارشون باشی و یه ذره درک اینو نداشته باشی که اینجوری کودکانه خود شما و عوامل دیگه اجرا نباید بپرید به تمشاچیا و توهین کنید و چرت و پرت بی اساس بگین. واقعا باید شرم کنید از این رفتار. برای خودتون میگم اگر میخواین کار هنری کنید، یکم درک خودتو نسبت به نظر تماشاچیا بالا ببر. یکی زشت ترین تعاملای عوامل نمایشو با تماشاچیا یه تنه رقم زدی.
۵ روز پیش، یکشنبه
فائزه
بلانسبت تئاتریا که شما همکارشون باشی و یه ذره درک اینو نداشته باشی که اینجوری کودکانه خود شما و عوامل دیگه اجرا نباید بپرید به تمشاچیا و توهین کنید و چرت و پرت بی اساس بگین. واقعا باید شرم کنید ...
تغاری بشکند، ماستی بریزد، تئاتر گردد به کام این عزیزان!
تیکه ایزی دییر!
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"من از چه چیزی می‌ترسم؟ خودم؟ کس دیگری اینجا نیست. من عاشق خودم هستم، فقط من اینجا هستم. آیا یک قاتل اینجاست؟ نه، ولی آره، من هستم. بنابراین چرا فرار نکنم؟ از خودم فرارکنم؟ این منطقی به نظر می‌رسد. شاید انتقام بگیرم. چی؟ آیا از خودم انتقام خواهم گرفت؟ اوه، نه، من در حقیقت عاشق خودم هستم. اما چرا؟ به خاطر کار‌های خوبی که برای خودم کرده‌ام؟ نه، این نیست. در حقیقت، من از خودم به خاطر همه اعمال بدی که انجام داده‌ام متنفرم. من آدم بدی هستم. اما صبر کن، من دارم دروغ می‌گم، من اونقدر‌ها هم بد نیستم، منِ احمق، باید در مورد خودم مثبت صحبت کنم. منِ احمق، از خودت تعریف نکن. وجدان من به روش‌ها مختلفی صحبت می‌کند که همه این صداها داستان متفاوتی می‌گویند که همه این داستان‌ها من را به متهم به شرارت می‌کنند. من سوگند دروغ یاد کرده و دست به آدم‌کشی زده‌ام. همه این گناهان اطراف من جمع شده‌اند و فریاد می‌زنند "گناهکار! گناهکار". احساس ناامیدی می‌کنم. هیچکس مرا دوست ندارد و اگر بمیرم، کسی به من اهمیت نخواهد داد و چرا باید اهمیت بدهند وقتی من حتی خودم برای خودم هیچ حس همدردی‌ای ندارم؟"

ریچارد سوم-ویلیام شکسپیر-ترجمه از متن اصلی

What do I fear? Myself? There’s none else by.
Richard loves Richard; that is, I and I.
Is there a murderer here? No. Yes, I am.
Then fly! ... دیدن ادامه ›› What, from myself? Great reason why:
Lest I revenge. What, myself upon myself?
Alack, I love myself. Wherefore? For any good
That I myself have done unto myself?
O, no! Alas, I rather hate myself
For hateful deeds committed by myself.
I am a villain. Yet I lie. I am not.
Fool, of thyself speak well. Fool, do not flatter:
My conscience hath a thousand several tongues,
And every tongue brings in a several tale,
And every tale condemns me for a villain.
Perjury, perjury, in the highest degree;
Murder, stern murder, in the direst degree;
All several sins, all used in each degree,
Throng to the bar, crying all, “Guilty! guilty!”
I shall despair. There is no creature loves me,
And if I die no soul will pity me.
And wherefore should they, since that I myself
Find in myself no pity to myself?”
بچینیم با هم بریم شکسپیر ببینیم
شما منتور باش ،ما دانش آموز
احسنت
۲۳ شهریور
به ورود و خروج مخاطب فکر شده …
۲۴ شهریور
اجرای زیبایی بود ، لذت بردم، ممنون از همه عوامل این کار
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
[متاسف‌ایم.]: یک نمایش ترافیکی!
تجربه دیشب من از این اثر تجربه‌ای به غایت ناامید کننده بود. اول از همه با این اعلان مواجه شدیم که در صورت تمایل امکان عکس برداری و نه فیلم‌برداری وجود دارد در شرایطی که از فلش استفاده نشود. اما در حقیقت روند به سمت دیگری رفت و شاهد عکس برداری مداوم تماشاگران و البته در کنار آن عکس برداری عکاسان از ردیف‌های پشتی بودیم که علاوه بر صدای شاتر مداوم و لحظه به لحظه (گویی لحظه ثبت رکورد صد متر المپیک توسط یوسین بولت با نرخ چندین فریم در ثانیه ثبت می‌گردد!)، توسط یکی از عکاسان نوری نارنجی رنگ را به تجربه من از اجرا در لحظه که هر عکس ثبت می‌شد اضافه می‌کرد. بابت مجموعه این تجربه واقعا برای نحوه برگزاری “فوق العاده غیرحرفه‌ای” این کار بسیار بسیار متاسفم.
اما می‌رسیم به خود اثر، کار مخ‌تلفیم، کاری بلاتکلیف بود، به نوعی سعی کرده بود فضایی از حقیقت عینی جنگ برای سربازان و دور باطل آن‌ها با نمایی نزدیک ایجا‌د کند (با استفاده از زبان اصلی) که همین تلاش هم به دلیل استفاده از لهجه‌هایی بسیار تهرانی (!) برای من مورد اقبال نبود و با وجود آشنایی کامل با زبان انگلیسی و آشنایی نصفه و نیمه با زبان روسی در غیاب بالانویس (که باید وجود می‌داشت و وجود نداشت) چیز خاصی از صحبت‌های سربازان متوجه نشدم.
و‌ سوال اصلی من این است که اگر قرار است خلاقیتی به این وضوح در نیاید چه اصراری به آن داریم؟
این بلاتکلیفی جایی واضح تر می‌شود که مخ‌تلفیم در بین دو بخش اصلی با سربازان تصمیم گرفت یک بخش جهت “رمز‌گشایی” مخاطب قرار دهد. بخشی که با ... دیدن ادامه ›› نه بازی‌های قوی‌ای داشت و نه روایتی خلاقانه، تقریبا چیزی بود که هزاران بار دیده بودیم!
علی ای حال، عقیده من این است که این نمایش با حضور همان سربازان (و با حضور بالانویس که کمک کند بفهمیم چه می‌گویند) خیلی نمایش دیدنی‌تری می‌بود. در این حالت حداقل قضاوت را به عهده خود تماشاچی می‌گذاشت!
اما در نسخه فعلی خودش برای دیدنی بودن واقعا ایرادات بسیار بسیار زیادی دارد.
هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم در تیوال به جایی برسم که در فضای پس از یک نمایش تقاضای بازگشت وجه خود را داشته باشم اما واقعا اگر از من بپرسند جهت این‌ کار برای اولین بار با اطمینان کامل مخ‌تلفیم را انتخاب می‌کنم. نمایشی که بدون حضور یکی از ارکان اصلی کارش تصمیم گرفت همچنان اجرا کند و این موضوع علی رغم عذرخواهی کارگردان کار نیاز به اصلاح نیز دارد. چرا که وقتی کار اشتباهی انجام می‌دهید پس از آن باید دو کار انجام دهید. اول عذرخواهی و سپس جبران!
که البته این انتقاد به تیوال (پس از اطلاع از اینگونه برگزار شدن کار) و شهرزاد (شاید!) وارد است که اجازه می‌دهد نمایشی بعد از دریافت مبلغی بابت کاری، نمایشی که کامل نیست را اجرا کند و وقت ارزشمند و مبلغی که مخاطبین پرداخت کرده‌اند را به هیچ انگارد.
آراد انتظار (aradentezar)
عزیزم اگه پولت خیلی ذهنتو درگیر کرده شماره کارت بذار گلریزون کنیم، یکمم بیشتر بزنیم واست دست از حرفه‌ی نامقدس منتقد بودن برداری. یه متن نوشتی یک چهارمش درمورد پولت و جبرانش بوده. خب پول نداری تئاتر نبین گل پسر فعال. شماره کارتتو خواستی بذار بگو چقدر نیاز داری بزنیم.
۲۴ شهریور
سجاد آل داود
درود حسین جان، اینکه نادیده هستم از کم کاری خودمان است. علی الحساب شما رو به ریچارد سوم دعوت میکنم.😂🙌
برای کی برادر؟
حسین ترکاشوند
برای کی برادر؟
یکشنبه خوبه؟
۲۱ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود،
من بلیط این نمایش رو شب گذشته که داشتم که موفق نشدم سر وقت به اجرا برسم.
سوالی که از گروه نمایش داشتم این هست که در صورت وجود ظرفیت، می‌توانم در روز دیگری از بلیطم استفاده کنم؟🤔
پیشاپیش از پاسخگویی متشکرم.
آرمان شیرالی نژاد
سلام بله حتما
ممنونم از شما. 🙌
۲۰ شهریور
عالی عالی عالی
۲۲ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

We passed upon the stair
We spoke of was and when
Although I wasn't there
He said I was his friend
Which came as a surprise
I spoke into his eyes
I thought you died alone
A long long time ago

تو راه پله به هم برخوردیم، راجع به قدیما و گذشته حرف زدیم
هر چند که من پشتش نبودم، ... دیدن ادامه ›› ولی گفت که من رفیقش‌ام
که این خیلی برام عجیب بود
[انگار] داشتم با چشم‌هاش حرف می‌زدم
"فکر کردم خیلی وقت پیش تو تنهایی خودت مُردی"

Oh no, not me
We never lost control
You're face to face
With the man who sold the world

"اوه، من نه…
ما هیچ وقت کنترل خودمون رو از دست ندادیم
تو با کسی طرفی
که دنیا رو فروخت"

I laughed and shook his hand
And made my way back home
I searched for form and land
For years and years I roamed
I gazed a gazeless stare
We walked a million hills
I must have died alone
A long, long time ago

خندیدم و باهاش دست دادم
راهم رو گرفتم و رفتم سمتِ خونه
راه افتادم دنبال یک جایی، هرجا که بشه
سال‌های سال واسه خودم پرسه زدم
همین‌طور مات و مبهوت و خیره بودم
قدِ یک میلیون تپه رو با هم پشت سر گذاشتیم
من باید خیلی وقت پیش
تــو تنهایی مُرده باشم

Who knows?
Not me
I never lost control
You're face to face
With the man who sold the world

کسی چه میدونه؟ من نه…
من هیچوقت کنترلم رو از دست نمیدم
تو رو در روی مردی هستی
که دنیا رو فروخت
صدای کورت کوبین هم جادوییه اما من دیوید بویی رو خیلی دوست دارم
۲۱ شهریور
مهدی بختیاری
صدای کورت کوبین هم جادوییه اما من دیوید بویی رو خیلی دوست دارم
دیوید بویی با Heroes برای من در یک لول دیگه‌است.
۲۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب چقدر حال کردیم با حضور بهنام شرفی عزیز. مجددا به همه توصیه دیدن ریچارد سوم را دارم.
اگر هم می‌پرسید چرا، نوشته زیر رو بخونید:
https://www.tiwall.com/wall/post/358292
تو دیشب بورش نبودی؟
۱۹ شهریور
ممنون ‌که برای بار دوم ما رو پسندیدید
۱۹ شهریور
مهدی بختیاری
ممنون ‌که برای بار دوم ما رو پسندیدید
ارادت دارم ❤️
۱۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیمبلین: یک نمایش "شلوغ"
روز پنجشنبه و در شب افتتاحیه به تماشای سیمبلین نشستم و نکاتی که در مورد این اجرا به ذهنم میرسد را می‌نویسم.
دو روز شلوغ را پشت سر گذاشتم و از امیرمسعود فدایی ممنونم که به من با نوشته خودش یادآوری کرد که این کار را دیده‌ام.
نخسین مسئله‌ای که با این اجرا داشتم این هست که در اطلاعات اولیه اجرا می‌خوانیم که نمایش قرار است 90 دقیقه باشد اما به خوبی به یاد دارم که در شب افتتاحیه این نمایش جایی بین 9:10 تا 9:15 (جناب نوید آغاز عزیز در کامنت ها ذکر کردند که اجرا 9:20 شروع شده است) شروع شد و تا ساعت 11 ادامه پیدا کرد که برای من قابل قبول نبود چرا که این نمایش با این تعداد کاراکتر، این میزان درهم آمیختگی کاراکتر‌ها و برخی ویژگی‌های دیگر که پایین تر ذکر خواهم کرد به نظر من بسیار طولانی، دارای صحنه‌های اضافه و خسته کننده بود. اگر قرار باشد یک نمایش تا ابد ادامه داشته باشد از جایی به بعد دیگر تقریبا هر کارگردانی می‌تواند حرفی که می‌خواهد را بزند!
موضوع اولی که در نمایش به آن برخوردم این مسئله بود که دیالوگ‌ها در خیلی از صحنه واضح بیان نمی‌شدند و البته این که در بسیاری از صحنه‌ها هم با فریاد‌های بلند بیان می‌شدند که شاید چنین روندی برای یک نمایش یکساعته یا کمتر برای من قابل تحمل و قابل پذیرش باشد اما برای نمایشی با این تعداد بازیگر که بخشی خوبی از آن‌ها قرار است داد بزنند، خنده‌های بلند متوالی داشته باشند و البته یک ساعت و 50 دقیقه ادامه پیدا بکند، قابل پذیرش نیست.
به نظرم به ... دیدن ادامه ›› نوعی سیمبلین: یک نمایش فنسی (که انصافا انتخاب اسم خلاقانه‌ای داشت) یک پیچش مداوم متنی داشت که برای مخاطب خسته کننده بود و البته به نظر من اعلان اول نمایش که از تماشاگران خواسته شد حتی یک لحظه از نمایش را هم از دست ندهند چون ممکن است داستان را متوجه نشوند به نوعی "رفع تکلیف" تیم سازنده اثر از اثر خود بود، همانطور که حسین فردوسی و سیئر با ایجاد یک شعار جوابی را از قبل برای تماشاگران منتقد به کار خود ایجاد کرد که می‌گفت:"کسی که خودشو به کوری زده نه میخواد ببینه نه میخواد بشنوه" و به نظرم اعلان ابتدای سیمبلین: یک نمایش فنسی هم از همین جنس است و اینکه در ابتدای کار مخاطب را تهدید (نه به آن شدت کلمه‌ی تهدید) کنیم که اگر فلان اتفاق رخ دهد نخواهید فهمید چه خبر است برای شخص من خوشایند نیست. همانطور که گفتم من معمولا به این دلیل در سالن تئاتر حاضر نمی‌شوم که بخواهم مرعوب کارگردانی یک کارگردان بشوم بلکه برای دیدن اثری حساب شده که هم به میزان لازم پیچیدگی دارد و هم به میزان لازم فرصت تنفس به مخاطبش می‌دهد پا به سالن تئاتر خواهم گذاشت.
همچنین به نظرم شاید سیمبلین: یک نمایش فنسی بیشتر شبیه یک پایان دوره بود که کارگردان در آن می‌خواهد یک اثر پر پرسوناژ را بسنجد و به قولی انگار نمایش بیشتر متاثر بازیگردانی و کارگردانی این تعداد کاراکتر شده است تا هماهنگ باشند تا آن که بخواهد به مسائلی مثل متن خود، سه‌گانگی بین یک اثر جدی، یک کمدی، یا یک کمدی موزیکال بپردازند. توصیفی که می‌توانم از سیمبلین: یک نمایش فنسی داشته باشم این است که این اثر، اثری "شلوغ" است، بسیار بسیار "شلوغ"! هم روی صحنه "شلوغ" است، هم روایت‌های متنی "شلوغ" هستند و در نهایت ذهن مخاطب را نیز "شلوغ" و خسته می‌کند. و در واقع نمونه بارز توجه بیش از حد به فرم به جای محتوا است، هر چند که خود فرم هم جای حرف بسیار دارد که در این متن به آن‌ها اشاره کردم.
همانطور که دوستان ذکر کردند قطعا هماهنگ کردن و کارگردانی کاری با این تعداد بازیگر، از نظر فنی قابل بررسی و در صورت لزوم قابل تحسین است اما همانطور که زیر اجرای "خاطره تحمل ناپذیر یک همهمه‌ی نامفهوم" ذکر کردم:
"و من شخصا برای مرعوب شدن به تماشای تئاتر نمی‌روم چون تئاتر برای مخاطب ساخته می‌شود نه برای تمرین جلوی مخاطب یا فهماندن دانش کارگردانی کارگردان به مخاطب، چون هر قدر هم من در مورد تئاتر بدانم قطعا چیز‌هایی هست که در دانشکده هنر‌ به کارگردان آموخته شده است و من از آن بی‌خبرم. "
قرار نیست ما در سالن تئاتر حاضر شویم تا به نوعی یک تمرین پیشرفته ببینیم یا بابی از کارگردانی (و به قولی دوستان هماهنگی بازیگران) بدون ارائه محتوای منسجم برای ما ارائه شود. چرا که اینجا دانشکده هنر‌های دراماتیک نیست بلکه سالن نمایش است. نمایش در مقابل مخاطب و در مقابل "گوش"ها و "چشم"های مخاطب!
سه شنبه بلیط دارم من
2 ساعت نشستن خداییش زیاده برای من که مشکل دیسک گردن دارم
😥
۱۷ شهریور
دی نوش مومنی رخ
کامل و جامع فرمودید👌🏻
ارادتمندم 🙌
۲۱ شهریور
بزرگوارید 🌱🙏🏻
۲۱ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
#به_صابر_ابر_استراحت_بدهید
برای بعد از تعطیلات پیشنهاد بدید لطفا :))
Fateme Nematy و امین کاکولکی این را دوست دارند
من برای مهر و آذر می تونم پیشنهاد بدم :)
۱۲ شهریور
سجاد آل داود
علی الحساب ریچارد سوم برای روز ۱۸ شهریور قطعی هست امین جان.
ریچارد سوم را که یکبار با هم دیدیم
۱۲ شهریور
سجاد آل داود (sajjadad76)
امین کاکولکی
ریچارد سوم را که یکبار با هم دیدیم
منظورم این بود که فعلا اون قطعی هست😂😅
۱۲ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دیشب به تماشای اثر ورق الخیال (به توصیه‌ی دوستان از ردیف‌های بالا) نشستم و نکاتی که در مورد متن آقای عارفی دارم را در این نوشته عرض میکنم.
نکاتی که در مورد بازی‌های یا کارگردانی وجود دارد را دوستان اکثرا گفته‌اند و شاید بعدا اشاره‌ای به آن‌ها نیز داشته باشم.
متنی که مشاهده کردم حاوی نکات بسیاری برای من بود که به دلیل علاقه‌ام به تحلیل متن‌های اجراها ابتدا به تحلیل آن خواهم پرداخت.
 
به نظرم متن دارای اشاراتی فلسفی است که بسیار قابل اعتنا هستند و سعی میکنم در این متن به توضیح آن‌ها بپردازم.
 
(طبعا متن حاوی اسپویل است.)

اگزیستانسیالیسم و ابزورد:
نمایش برای ما با به نوعی سر رفتن حوصله زندان‌بانان قصه از نبود زندانیان شروع ... دیدن ادامه ›› می‌شود که آن‌ها را به این وا می‌دارد تا به نوبت خود را در جایگاه زندانی قرار دهند و شکنجه شوند. موضوعی که ما را یاد ایده هایی اگزیستانسیال مثل بد باور از ژان پل سارتر یا برداشت آلبرکامو از ابزورد می‌اندازد.
 
به عقیده سارتر انسان‌ها اساسا آزاد هستند و می‌توانند تصمیم بگیرند و البته مسئول اعمال خود هستند. این آزادی صرفا در گرفتن تصمیمات اولیه نیست بلکه در تصمیمات کلان‌تر مثل تعیین ماهیت خود، تعیین مسیر زندگی و تعیین ارزش هاست. اما این آزادی به همراه خود مسئولیت می‌آورد. این نظریات بیان می‌دارد که هیچ فشار خارجی نمی‌تواند ماهیت ما را تعیین کند بلکه این ما هستیم که با انتخاب‌هایمان این ماهیت را می‌سازیم. 
در نظریه بد باور سارتر یک فرد به خود دروغ می‌گوید تا آزادی خود را زیر سوال ببرد و تظاهر می‌کند که اعمال او توسط عوامل بیرونی ایجاد گردیده‌اند و نه با انتخاب‌های خودش.
مثلا طبق این نظریه ممکن است شخصی بگوید که من فقط دارم دستورات را انجام می‌دهم یا بگوید من گزینه‌ی دیگری نداشتم یا بگوید من “ملولم”.
همچنین اشخاص در این نظریه ممکن است ارتباط زیادی با نقشی که جامعه به آن‌ها بدهد برقرار کنند و به این روش از احتمالات گسترده تر پیش رویشان اجتناب کنند.
در نظریه بد باور سارتر اشخاص آزادی خود را برای ایجاد تغییر در سیکل معیوب نادیده می‌‌گیرند و به بازی تکراری ادامه می‌دهند و مدام نقش عوض می‌کنند. ورق الخیال یک مثال کلاسیک از نظریه بد باور سارتر است که در آن افراد برای جلوگیری از مواجه با این علم که می‌توانند شرایط را تغییر دهند خود را گول می‌زنند. همچنین زندان‌بان‌ها شاید می‌توان گفت خود را درگیر بازی‌های عبث و تغییر نقش کرده‌اند تا از مواجه با حقایق موجود در مورد هویت خود اجتناب کنند. طبق نظریه بد باور آن‌ها از پذیرش شناوری و پیچیدگی هویت‌های خود سرباز می‌زنند تا به جای آن به نقش‌های از پیش تعیین شده خود بپردازند و در امنیت این نقش‌ها باقی بمانند. همچنین تغییر نقش‌ها به آن‌ها اجازه می‌دهد که از پذیرفتن مسئولیت کامل بابت آن کسی که هستند اجتناب کرده و به جای آن در فضای راحت تر یک هویت کاملا مشخص و البته دروغین به سر ببرند.
آن‌ها به نوعی با این بازی‌ها از پذیرفتن این حقیقت که هویت آن‌ها به زندانی یا زندان‌بان محدود نمی‌شود اجتناب می‌کنند و این اجتناب در مقابل پذیرش این موضوع قرار دارد که آن‌ها می‌توانند در هرلحظه خود را باز تعریف یا بازسازی کنند (همانطور که در جلوتر شرح خواهم داد). این در واقع یک نکته کلیدی در بد باور سارتر است. دروغگویی به خود برای فرار از بار مسئولیت آزادی!
 
با نقش بازی کردن در بازی تغییر نقش بین زندانی و زندان‌بان کاراکتر‌های اجرای ما به نوعی در این توهم به سرمی‌برند که نقش‌های آن‌ها توسط نیرویی خارجی تعیین شده است. چیزی مثل ساختار زندان یا مفهومی مثل قسمت. این موضوع به آن‌ها اجازه می‌دهد به نوعی مسئولیت در مورد آن کسی که هستند و شرایطشان را برون سپاری کنند با این وجود که آن‌ها آزادی تغییر را دارند همانطور که همه در پایان به این تصور می‌رسند. مثلا جایی که شخصیت اسماعیل گرجی می‌گوید که میخواهد حرف بزند. شخصیتی که فکر‌میکرده ماهیتش با عدم توانایی صحبت گره خورد‌ه است.
 
در نظریه بد باور سارتر به نوعی این دروغگویی به خود به صورت یک تقسم در خودآگاه شخص بیان می‌شود. تقسیمی که طی آن در یک سطح شخص از حقیقت آزادی و مسئولیت خود آگاه است اما در سطحی دیگر آن‌ها این آزادی را نفی می‌کنند و تظاهر می‌کنند آزاد نیستند و به این شکل است که دروغگویی به خود متولد می‌شود. در این دروغگویی در واقع دروغگو و کسی که دروغ را می‌شنود یک نفر هستند.

زندان‌بان‌ها سعی دارند از ابزورد بودن موقعیت خود با ایجاد بازی‌ها و نقش های جدید بگریزند اما آن‌ها در یک چرخه بسته زندانی باقی می‌مانند. موضوعی که من را شخصا یاد افسانه سیزیف از آلبرکامو و خروج ممنوع از سارتر انداخت.
این موضوع که نقش بین زندانی و زندان‌بان قابل تغییر است به نوعی سعی در بیان این موضوع دارد که این نقش‌ها در نهایت بی معنی هستند و به نوعی روی ابزورد بودن وجود صحه می‌گذارد. این موضوع در ذهن من نقبی است به فلسفه آلبرکامو که در آن جستجوی معنی در یک دنیای بی معنی امری ابزورد است اما ما باید به جستجو برای معنی ادامه دهیم.
نمونه‌ای خوب از بازتاب نظریه بد باور سارتر در یک نمایشنامه نمایش نامه خروج ممنوع است که از سه کاراکتر که در جایی که جهنم است گیر افتاده‌اند تشکیل شده است و خواندن آن را به علاقه‌مندان توصیه می‌کنم.
 
طبیعت واقعیت و تصور:
استفاده از ورق الخیال یا همان ماریجوانا برای تغییر تصوراتشان توسط زندان‌بان‌ها من را بسیار یاد تمثیل غار از افلاطون می اندازد. در این تمثیل زندانی‌ها در یک غار زندانی شده‌اند و سایه‌های روی دیوار را با واقعیت اشتباه می‌گیرند و ورود منجم دربار و مطاع درباری‌اش در واقع کاتالیزوری است که به زندان‌بان‌ها کمک می‌کند چیزی فراتر از واقعیت نزدیک به خود را ببینند و در اصل کمک می‌کند آن‌ها به حقایق عمیق‌تری در مورد خود برسند. این موضوع می‌تواند تصویر‌سازی‌ای باشد که در یک مسیر فلسفی از ندانستن به سمت دانش طی می‌کنیم و در واقع طبیعت واقعیت و چیزهایی که فراتر از تصور محدود ما نهفته است را نشان می‌دهد.
یکی از موضوعاتی که به نظر من در این متن مورد استفاده قرار گرفته است ذهنیت‌گرایی یا سوبژکتیویسم است. این ایده بیان میدارد که واقعیت با تجربیات ما و درک ما شکل داده می‌شود. این موضوع در تجربه داستان‌هایی که منجم زندان‌بان‌ها را به آن‌ها می‌برد نشان داده می‌شود. داستان‌هایی که در آن‌ها واقعیت‌ها توسط تجربیات و هویت خودشان شکل می‌گیرد. 
 
هویت و شناوری نقش‌ها:
تغییر نقش زندانبان‌ها به زندانی و بالعکس به نوعی بازتابی از ایده اگزیستانسیال سارتر است که بیان می‌دارد “وجود بر ماهیت مقدم است” و این به این معنا است که اشخاص با ماهیتی مشخص تعریف نشده بلکه باانتخاب‌ها و اعمالشان است که تعریف خواهند شد. این موضوع که در واقع زندان‌بان‌های ما روزی زندانی بوده‌اند وبه این زندان آمده‌اند و حالا زندان بان شده‌اند و گاهی مجددا نقش عوض می کنند بیانگر این حقیقت است که هویت آن‌ها ثابت نیست و مدام در حال تخریب و بازسازی است.
 
دنیای خیالی و ساختار‌های اجتماعی:
چینش کلی این متن و دنیای خیالی‌ای که تصویر می‌کند که در آن نقش‌ها در یک فضای بسته دایروی ایفا می‌گردند در واقع حتی به نوعی بیانگر نظریه فلسفی برساخت‌گرایی اجتماعی است. این نظریه فلسفی بیان می‌دارد که بسیاری از چیزهایی که ما واقعیت در نظر می‌گیریم توسط تعاملات اجتماعی و نرم‌های فرهنگی ایجاد شده است. نقش زندانی و زندان‌بان نقش‌هایی طبیعی نیستند بلکه درون فضای بسته زندان ایجاد می‌شوند که خود زندان نیز یک برساخت اجتماعی است. 
دخالت منجم در دنیای زندان‌بان‌ها به نوعی از جا کندن همان برساخت‌های اجتماعی است. با به چالش کشیدن تصویر زندان‌بان‌ها از کسی که هستند منجم در واقع آن‌ها را ترغیب می‌کند تا حقایقی که پذیرفته‌اند را به چالش بکشند. چیزی که ما را بسیار یاد فلاسفه پست مدرن می‌اندازد که معمولا سعی دارند روایت‌ها و حقایقی که جوامع پذیرفته اند را به چالش بکشند.
 
ساختار دایروی و بازگشت جاودانه:
ساختار استیج دایروی که بازی‌ها درون آن اتفاق می‌افتند من را یاد مفهوم بازگشت جادوانه از فردریش نیچه انداخت که به بیان صریح ویکی پدیای فارسی مفهومی فلسفی است که بر تکرار دوری و بی‌نهایت زمان دلالت دارد. بر این اساس اتفاقاتی که عیناً شبیه به هم هستند تا ابد به‌طور مداوم و دقیقاً به همان شکل رخ می‌دهند. ورق الخیال به نوعی قصد دارد بیان کند که این نقش زندانی و زندان بان از گذشته تکرار شده است و درآینده نیز تکرار خواهد شد. این متن سعی دارد بیان کند که به نوعی تله‌ای اگزیستانسیال وجود دارد که در این تله هویت یک فرد همواره در یک حلقه از نقش‌ها گیر خواهد کرد و تکرار خواهد شد و به نوعی تم ابزورد را در این کارتشدید می‌کند. تکراری که آه اسماعیل گرجی در پایان کار هم به نوعی بیانگر رنج‌های تکرار شده همه زندانیان و زندانبان‌ها در تاریخ ایران است. (یا هر جای دیگر!)

در ضمیمه نقاشی‌ای را از تمثیل غار افلاطون قرار داده‌ام.
سجاد آل داود عزیز
یه کم "از ظن خود شد یار من" نوشتی
۱۲ شهریور
دیدگاه فلسفی داشتن بینهایت راهگشا و مفیده ، من بشخصه همه کسانی که ساده نگر و سطحی هستند را بدور از دیدگاه فلسفی یافتم ولی پاشنه آشیل این نگاه غرق شدن در جزییات و پروبال دادن به برداشتهاییه که فقط با فلسفه قابل توجیه هستند و شاید در اصل اثر وجود نداشته اند، من مطلب شما رو خواندم و در اون نکات ارزشمندی پیدا کردم اما نمیتونم همشون رو به این نمایش الصاق کنم و بدون خوانش سیاسی ورق الخیال رو تفسیر کنم، البته اصراری ندارم اما برای من این نمایش بعد فلسفی کمرنگتری نسبت به سیاست دارد.
۲۴ شهریور
محمد کارآمد
دیدگاه فلسفی داشتن بینهایت راهگشا و مفیده ، من بشخصه همه کسانی که ساده نگر و سطحی هستند را بدور از دیدگاه فلسفی یافتم ولی پاشنه آشیل این نگاه غرق شدن در جزییات و پروبال دادن به برداشتهاییه که ...
درسته محمد جان، قطعا ممکنه بعد سیاسی برای مخاطبی بولد تر باشد. من با اینکه بعد سیاسی و تاریخی را دیدم و حس کردم، ولی بعد فلسفی برای من بولد تر بود و البته حس می‌کنم که لزوما نیازی نیست که بعد فلسفی به طور خاص ساخته شده باشد و سوار متن شده باشد بلکه از همین ساده ترین چیز‌ها می‌توان "ترجمه"‌های فلسفی داشت. شاید هم این مشکل دیدگاه فلسفی است، ممکن است آدم را از برخی واقعیت‌ها دور کند و به سمت Confirmation Bias ببرد. نوشتن من در مورد ورق الخیال فکر می‌کنم یک روز زمان نیاز داشت و به نظر من این دیدگاه فلسفی در دنیای برساخته نمایش ورق الخیال برایم قابل توجیه است. ممنونم از توجهت به این نوشته، کامنتت برام ارزشمند بود.
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09910794550