نمایش یه جورایی با صدای آبان شروع میشود.
علی زندانی سیاسی که من نمیدانم قرار است نماینده ی همگی آنها باشد و یا همین جوری یکی است که از بد روزگار قلمش را سیاسی دیده اند و در بند سیاست اسیر گشته. (من فکر نمیکنم هیچ کدام از آنهایی که الان در بند زندانیان سیاسی هستند و تمام زندگیشان را داده اند تا تفکر درست تر را در جامعه اشاعه دهند دوست داشته باشند جامعه اینگونه ببیندشان.)
اما آقای افشاریان با سهل انگاری تمام، انسانی را به تصویر کشیده که هیچ تعهدی به هیچ کس و هیچ چیز ندارد، حتی به زندگی و نگرش خودش.
طوریکه مابین مرخصی های زندانش، کلاس موسیقی میرود، عاشق میشود و در همین چندروز خواستگاری میرود، جشن عروسی میگیرد، روزی که فردایش باید برگردد زندان و عروس بینوا بی خبر از همه جا تازه در شب عروسیش میفهمد که همسرش زندانی سیاسی است !!! تازه فرزندی نیز از او به جا میماند!!!!!
در آخر هم توان تحمل این همه دوری از زن و همسر را نداشته (فقط چندماه گذشته و هنوز فرزندش به دنیا نیامده ) و بهترین کار برای فرار از تمام اینها را خودکشی میداند.
حرکات ضعیف بازیگر و صدای نامفهوم (که حتی میکروفن نیز کمکی به جبران آن نمی کند) تمام این درهم و برهمی را تشدید می کند. (به خصوص صحنه شکنجه
... دیدن ادامه ››
که به همه چیز شبیه بود الا به شکنجه)
به تمام اینها اضافه کنید وضعیت و شرایط بد سالن را که بدون هیچ گونه احترامی به مخاطب، نه تنها صندلیها کاملا پر بود بلکه مازاد بر ظرفیت هم بلیط فروخته شده، تهویه سالن هم که بماند.
یه جورایی انگار بی تعهدی و بی مسئولیتی علی در تمامی این شرایط نمود پیدا میکند.