در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیرموسی کاظمی
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 10:39:40
 

نویسنده، کارگردان، تهیه کننده

 ۱۸ فروردین ۱۳۵۸
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقد امید طاهری، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران بر نمایش «شاید»

نمایش «شاید» به کارگردانی اسماعیل نجار، تصویر انسان سرگشته معاصری است که هویت و آرامش خود را در مکانمندی نیافته و رنج‌های درونی‌اش برای اطرافیانش هم چندان قابل درک نیست. شکل زیست ما و سرنوشت‌مان به سوال‌های‌مان از هستی بستگی دارد. هر چه سوال‌های عمیق‌تری داشته باشیم، احتمالا رنج‌های بزرگ‌تری هم خواهیم داشت. پرسش‌های بزرگ، ذات انسان‌های بزرگ است و رنج های بزرگ نیز. شاید مهاجرت، بیشتر به انگیزه یافتن پاسخی درست به پرسش‌های‌مان باشد. چرا من اینجا هستم؟ کجا بروم تا زندگی آنطور که می خواهم پیش برود؟ این‌ها سوال‌های اولیه‌ای است که ما را به رفتن وا می‌دارد. اما آیا تغییر مکان، و مکانمند شدن مجدد در جغرافیایی دیگر، وضعیت مطلوب همه مهاجران است؟!
خیر. کاراکتر کاوه در نمایش «شاید» یک بار مهاجرت کرده و حالا بعد از بیست سال به کشورش برگشته. بازگشت به وطن و قصد جدی برای ماندن، نشان از بی نتیجه بودن مهاجرت برای رسیدن به آرامش و روشنایی است. کاوه، چیزی را که در جستجویش ترک وطن کرده، اکنون در این بازگشت جستجو می کند؛ (روشنایی در دیار خویشتن) و این شاید چکیده تفکر و تصور اوست.
این دو بسیار تفاوت دارند. هم در بازگشت کاوه به وطن و هم در آن مقطعی که مهاجرت کرده. تمام چالش وضعیت فعلی کاوه در تناقض میان تفکر، تصور و ... دیدن ادامه ›› واقعیت دنیای پیرامونش است. وقتی تصوراتی که محصول تفکر آدمی است، مورد هجوم عینیات قرار می‌گیرد، همان باورها و تفکرات هم فرو می‌ریزد و این فروپاشی، سونوشت گمگشته‌ای است که آمده بود مگر در آغوش مام وطن آرام بگیرد.
نمایش «شاید» در رویکرد معنایی مسئله‌ای تفکر برانگیز و چالشی مهم را دستمایه قرار داده است. این رویکرد ارتباط با مخاطب را پویا کرده و معنا را در ذهن مخاطب تا مدتی پس از اجرا باقی می‌گذارد. آنچه اما در این اجرا می‌توانست تاثیرگذاری را بیشتر کند، هم در نمایشنامه و هم در کارگردانی قابل بررسی است. نمایشنامه پاسخی برای علت ناآرامی ذهن کاوه و تصمیمش برای لامکانی مطلق ندارد. اگر چه معتقدم بی‌پاسخ گذاشتن این سوال که درد کاوه چیست، انتخاب درستی است. چرا که شاید بیان درد او اساساً ممکن نباشد، مانند هر دردی این‌چنین در وجود هر یک از ما که گاهی توان شرح آن نیست و به محض شرح دادنش تقلیل می یابد و در تفسیرهای مخاطب به قضاوت ها یا ترحم های بی اثر منتهی می شود؛ اما آنچه کاوه را پس از بازگشت به وطن و آن اشتیاق درویش گونه برای تنهایی و کار و اثر گذاری بر جامعه به ناگهان به فکر و اقدام خودکشی می کشاند، در نمایشنامه به شدت جایش خالی است.
بخشی از علت تنهایی کاوه، عدم درک و دریافت او توسط اطرافیانش است. اینها وجوه فردی زندگی اوست. اما او که مدام از جامعه، دانشگاه و زندگی در مرکز شهر و میان توده مردم دم می زند، آنچه از مجموع این‌ها دیده و لمس کرده، آیا هیچ نقشی در تنها تر شدن، منزوی شدن و خودکشی او نداشته؟! در نمایشنامه، مواجهه کاوه با نهاد جایش را صرفا به مواجهه با خانواده و اطرافیانش داده. فروپاشی کاوه نمی‌تواند تماما محصول عدم درک او توسط اطرافیانش باشد. او با آرمانی بازگشته که بخش بزرگی از آن آرمان، جامعه ای است که می خواهد دوباره آن را بازیابد و دوباره در بستری نزدیک‌تر به مرکز آن جامعه به کار مشغول شود.
کاوه گویا به مشکل اول که عدم درک خانواده و اطرافیان باشد، آگاه است و به همین دلیل دورتر از آن‌ها و جایی در طبقه‌ای متفاوت از طبقه خانواده خود ساکن شده؛ پس او پیش از هر اقدامی، انزوا را برای رهایی از قضاوت ها و عدم درک اطرافیان خود برگزیده است. در این وضعیت، آنچه کاوه را به سمت پایان دادن به زندگی و مهاجرتی عظیم تر سوق داده، باید همان جامعه و نهادهایی باشد که گمان می‌کرد می‌تواند در این بازگشت به وطن، جایی میانشان داشته باشد. حذف مواجهه کاوه با ساختارهای بزرگتر جامعه، روند دراماتیک متن را دچار خلل می‌کند و میانه اثر نمی تواند پشتوانه خوبی برای آن پایان درست و هوشمندانه باشد. پایانی که در آن کاراکتر اصلی حذف می شود و قضاوت‌های ویرانگر باقی می‌ماند.
در کارگردانی به نظر این فقدان تشدید می‌شود. طراحی صحنه میزانسن را تحت تاثیر قرار داده. میز مرکز صحنه گویا صرفا برای خالی نبودن و یافتن دلیلی برای حرکت بازیگران وجود دارد. همین میز باعث شده بسیاری از حرکت‌ها بارها تکرار شود و نتوان هدف مشخصی که در راستای شکل گیری فرم و اتمسفر اثر باشد را در میزانسن دنبال کرد. ضمن اینکه اجرا در چند مقطع منطق رئالیستی خودش را نقض می‌کند و این مساله باورپذیری و ارتباط مخاطب با اثر را مشکل می‌کند.
در پایان باید بگویم بازی‌های خوبی را در این اجرا شاهد هستیم. بازی‌های خوبی که گویا توسط خود بازیگران در خوب بودنشان باوری قطعی وجود ندارد و این مسئله حداقل در اجرایی که شاهد بودم به وضوح لمس می‌شد. بازی ها روان، به اندازه و خالی از اغراق‌های غیر ضروری است به خصوص در مورد بازی پیمان محسنی و الهه شه پرست با اطمینان بیشتری می توانم این را بگویم.

امید طاهری
نمایشنامه نویس، منتقد تئاتر و عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
یادداشت پروفسور مختاباد بر نمایش «شاید»

حضور در افتتاحیه نمایش «شاید» به نویسندگی و کارگردانی دکتر اسماعیل نجار، استاد دانشگاه تربیت مدرس، در سالن چهارسو تئاتر شهر، فرصتی مغتنم بود تا خوانش و قرائتی متفاوت از این اجرای صمیمی و هنرمندانه داشته باشم.
نمایش «شاید» را باید اتفاق صحنه‌ای مبارکی دانست که نسل تئاتر آگاه دانشگاهی بارقه‌های خلاقه و استعلایی خود را در کشف آنومی‌های انسان ایرانی از متن تا اجرا به جدیت در صحنه امروز تئاتر ایران بر می‌تاباند.
«شاید» نگاه و‌ خوانش هستمندانه و یا دازاینی به نسل دیاسپورای ایرانی است، اجرایی در سبک رئالیسم نو، بازتابی از انسان ایرانی سرگردان در جهان و مشتاق زیست در ایران، با زبانی دراماتیزه قابل فهم صحنه‌ای که به‌خوبی تئاتریکالی می‌گردد.
کاوه قهرمان نمایش در اثر از دست دادن پدر و مادرش در تصادف رانندگی به ایران باز می‌گردد تا بار اندوه قومی را بکاهد ولی دیگر شهامت مهاجرت ندارد، قصد اقامت ناموزنی در وطن می‌کند ولی تردید یاس آمیز فلسفی عبث گرایانه به زندگی عاقبتی تراژدیک و ناکام برای او رقم می‌زند.
انتخاب جانمایه هجران ... دیدن ادامه ›› و غربت و تجلی آن در صحنه تئاتر مضمونی جهانشمول است که خوشایند مخاطب امروزین می‌باشد. کارگردان همزمان نویسنده اثر هم است. او برای جانبخشی صحنه‌ای این جهان دیاسپوریک با تکیه بر سبک رئالیسم نو، و با بهره جستن از سنت صحنه آرایی پیسکاتوریک و اپیکی سعی می‌نماید حقایق چند لایه زندگی قهرمان را پدیدار نماید.
زبان نمایش با دیالوگی قابل لمس، فضای صحنه‌ای مجلسی آندره آنتوانی، بازی قابل قبول بازیگران و طراحی صحنه سنجیده شاکله یک تجربه بسیار تئاتری دلچسب را شکل می‌دهد تا نمایشنامه «شاید» را به‌عنوان یک تجربه متفاوت زیباشناسانه تئاتری از سوی دکتر اسماعیل نجار نقادی نمود. تجربه‌ای که بایسته است نسل نوجوی تئاتر از دیدن آن دور نماند، به‌خصوص دانشجویان تئاتر و مخاطبان تجربیات صحنه‌ای آلترناتیو.
تئاتر امروز ایران بیش از هر زمانی نیاز به مضامین جهانشمول ایرانی دارد، مضامینی که انسان ایرانی را در یک موقعیت دراماتیک صحنه‌ای پرابلماتیک قرار دهد تا در این دایره و پرگار و فضای دیالکتیکی هستی او بازشکافت گردد. تجربه ‌و نگاهی که قادر است زبان نمایش ایرانی در جهان دهکده گونه و متمایل به قبیله‌ای شدن را شمایلی نو، جاندار و جهانی شدن ببخشد، چشم انداز و تجربه‌ای که نباید آن را نادیده گرفت و در جستجو و خلق چنین مضامینی باید سعی بلیغ بخرج داد تا ادبیات و خلاقیت تئاتری ایرانی همانند سینمای هنری و شعر ایرانی و سایر هنرهای فاخر راهی به اذهان مخاطب جهانی بیابند. مطمئنا تجربیات متنی و صحنه‌ای همانند «شاید» در صورت تداوم نوید بخش چنین دورنمایی خواهند بود.

مصطفی مختاباد
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، منتقد و کارگردان تئاتر
رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر، از آن دست کارهایی‌ست که هم تماشاگر گذری تئاتر را سرگرم می‌کند و هم مخاطب جدی تئاتر را به تفکر وا می‌دارد. سرگرم‌کننده به واسطه فرم جذاب و ساختارشکن اثر که با بازی نور و رنگ و موسیقی تکمیل می‌شود، و به تفکر وادارنده به واسطه خوانش متقاوت از یک متن کلاسیک که با مصائب یک گروه تئاتری درهم تنیده شده و آینه تمام نمایی از وضعیت هم تئاتر امروز و هم جامعه امروز را به تصویر می‌کشد.
و طبیعی‌ست اثری که می‌تواند در آنِ واحد هر دو طیف مخاطبان تئاتر را راضی نگه دارد، اثری در خور تحسین و شایسته دیدن است.
آقا شما نظراتو خوندین؟ اکثر مخاطبین جدی تئاتر این کارو دوست نداشتن
۱۸ فروردین
جناب کاظمی ممنونیم از لطفتون هم من باب حضور و هم نقد ریزبینانه شما
۲۰ فروردین
خریدار
زینب هادیان (z.hadian99)
به تفکر واداشتن مخاطب جدی تاتر،خوانش متفاوت از یک متن کلاسیک، آیینه تمام نما از وضعیت تاتر و جامعه امروز، به چه نکات خوبی اشاره کردید ممنون از اشتراک گذاری 🙏🌹
۲۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
راهنمای جامع هیولا شدن، بر خلاف نامش یک دفترچه راهنما برای چگونه هیولا نشدن است. دفترچه‌ای مینیمال که در عین حالی که سعی می‌کند تمام صفحاتش برای مخاطب جذابیت داشته باشد، تلاش می‌کند با بازگشت به گذشته و به نمایش گذاشتن ریشه‌های یک اتفاق واقعی، مخاطب را از پیچ‌های خطرناک زندگی که ممکن است محرکی برای فعال شدن خوی غیرانسانی باشد، آگاه سازد.
تلاش کارگردان برای رسیدن به این هدف حتی اگر با طرح مستقیم این سوال از تماشاگر که «شما هیولا نیستید؟» هم همراه نباشد، باز این تلنگر را در ذهن مخاطب می‌زند که چقدر در زندگی به هیولا شدن نزدیک شده است، و همین به فکر واداشتن مخاطب برای ارج نهادن به چنین تلاشی کافیست. تلاشی که به مدد بازی خوب گروه بازیگران تکمیل شده است.
نوشتن از نمایشی که نام محمد چرمشیر را به عنوان نویسنده یدک می‌کشد، کار راحتی نیست. بخصوص اگر با سخت‌ترین متن این نمایشنامه‌نویس چیره‌دست طرف باشی که کمتر کسی جسارت به صحنه بردن آن را پیدا کرده است.
با این پیش‌فرض، از اجرای پروانه و یوغ انتظاری داری که شاید از دیگر کارهای روی صحنه نداشته باشی‌. انتظار اینکه کارگردان، بی‌جهت به سراغ این متن سخت نرفته باشد و برای صحنه به صحنه آن تفکر و ایده داشته باشد.
این انتظار البته از ناحیه کارگردانی اثر به طور کامل برآورده نمی‌شود و این حسرت برای مخاطب باقی می‌ماند که چرا متن جذاب و پیچیده محمد چرمشیر، را در قالب اثری شایسته‌تر نمی‌بیند.
در این میان تنها چیزی که مخاطب را تا انتها در سالن نگه می‌دارد، بازی‌های خوب گروه بازیگران است که ارزش وقت گذاشتن و دیدن را دارد، بخصوص بازی درخشان امیرحسین سرداریان در نقش ونسان ون‌گوگ و مهتاب وجدانی در نقش کریستین.

سلام جناب کاظمی عزیز
خیلی ممنونم از اینکه به تماشای ما نشستید
و خیلی خوشحالم از اینکه از این نمایش راضی بودید
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
مهتاب عسگری (matabaskari)
خدا قوت
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
تصاویری که از دیشبِ فراموش نشدنی برام به جا موند:
عکس گوش بریده‌ی برعکس روی بروشور که کنایه‌ای بود به دیالوگ ونسان که نقاشای اون زمان با برعکس کشیدن اثری باعث دیده شدن کارشون میشن
چشمای پر از عذاب ونسان که زیر نور صحنه آبی و قرمز بود و نمیدونم از گریم بود یا واقعا چشمای خودش (امیرحسین) بود که نمیتونم فراموششون کنم
چهره‌ی دختر پرستارمون که حتی بعد از پایان نمایش هم غم داشت و گریون بود
ممنون از همگی
چند وقتی بود که از تماشای تئاتری این‌چنین لذت نبرده بودم


پی نوشت: آقای رنج‌کشان صداتون موقع نظر دادن در هنگام تماشای تئاتر یکمی بلند بود :)
please take it into consideration
۰۱ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالی. درجه یک. بی نظیر.
در دسته‌بندی نمایش‌های تک نفره، به جرات می‌توان گفت از نمونه‌هایی که در سال‌های اخیر روی صحنه رفته‌اند، یک‌ سر و گردن بالاتر است. چه از لحاظ متن و کارگردانی، و چه بازی.
به محمدرضا مالکی عزیز برای این اجرای درخشان تبریک میگم.
این کار که گذشت، طبق وعده کارگردان منتظر کار بعدی گروه که قصه‌ای سراسر خشم، خون و شهوت خواهد داشت، هستیم.
چقدر دوست داشتم این کار رو ببینم ولی نشد،
پس منم منتظر کار بعدی‌شون می‌مونم.
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده اجرایی جذاب در کنار بازی‌های خوب، یک متن معمولی را به یک کار درخشان تبدیل کرده بود.
خسته نباشید به تک تک اعضای گروه
البته من متن معمولی رو قبول ندارم??
همهٔ این شاهکار در بستر متن صورت گرفت...
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک نمایش درست حسابی از متن ، دکور،بازیها،نور،کارگردانی درجه یک. پر از نوستالژی کودکی... عالی عالی عالی
به تمام گروه نمایش شکلات فرنگی خسته نباشید میگم.
امیدوارم این خلاقیت در تمام نمایشها دیده بشه.
دمتون گرم
ممنون که به دیدن ما اومدین??
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فروپاشی چیزی‌ست معادل مرگ مغزی، مشتی پوست و استخوان برایت می‌ماند که نمی‌دانی تا کجا می‌توانی بار آن را به دوش بکشی. دلت می‌خواهد چیزی را که نمی‌دانی چیست، از نو بسازی، اما مغزت فرمان نمی‌دهد...
«خماری» تصویری از چند فروپاشی است، از مهران و رویا و داوود گرفته تا روانشناسی که باید ناجی باشد، اما خود اولین قربانی‌ست، و این قربانی بودن را همان آغاز، اعلام می‌کند.
«خماری» را باید دید، شاید چند بار...
در روزگاری که شریف ماندن در صحنه تئاتر، از پنگوئن ماندن در صحنه زندگی سخت تر است، گروه شریف میثم عبدی در تلاش است تا ساعتی مخاطب را از آشفتگی‌های واقعی پیرامونش، بیرون بکشد و مهمان آشفتگی های خیالی چند ذهن نه چندان ناآشنا کند. و در این میان بازی‌های بی اغراق و باورپذیر بازیگران به مدد کارگردانی میثم عبدی آمده تا از متن منوچهر رمضانی، اثری قابل دفاع و بدون شعارزدگی های معمول، ارائه کند. اثری که به جرات می توان آن را در زمره کارهای خوب سال رو به انتهای 1400 قرار داد.
یک سال و نیم بعد از اجرای 3/14 نوشته دوست نادیده‌ام «امین کرد بچه» را در میان «نظرات میانی» دیگر مخاطبان دیدم و متاسف شدم چرا در همان روزها، این نوشته را ندیده و نخوانده‌ام.
بد ندیدم به پاس زحمتی که برای نقد این اثر کشیده‌ بودند و دیده نشده بود، آن را بازنشر کنم:
.
.
.
باقلا پلو باگوشت، کرم کارامل، برشی از یک پیتزا و اندکی قرمه سبزی، همه در کنار هم در یک بشقاب چیده شده و حتی آن شلوار تا شده در زیر این ظرف در کنار این اجناس متجانس نامتجانس، و در نهایت عدد پی. مخاطب در پله نخست با مجموعه ای روبروست که شاید در نگاهی سطحی آن چنان که باید معقول، منطقی و خوشایند به نظر نمی رسد، اما می توان گفت طراحی پوستر «۳/۱۴» به قدری دقیق و درست انجام شده است که در نهایت مخاطب خشمگین و درد کشیده ای را که شاید بخشی از خویش، زندگی خویش و یا اطرافیان خویش را بر روی آن صحنه کوچک دیده است، به تفکر وا می دارد و با جهانی از چرا ها و چگونه ها روبرو می سازد. روایت ساده و بی ... دیدن ادامه ›› تکلف این گروتسک عادی، که رفتار و گفتار شخصیت های موجود در آن در عین این که توانسته است دو کفه ترازوی کمدی و در مقابل آن تراژدی را متوازن نگاه دارد، به قدری به هم پیوسته و ناگسستنی است که هزاران بار مخاطب را تا لب مرزهای سنگین بغض در سینه پیش می‌برد و او را با مُهر لبخند دیپورت می کند.
قصه با برشی از پیتزا مخلوط یک زندگی زناشویی که به ظاهر و در ابتدای کار عادی به نظر می رسد، آغاز می شود و کارگردان مصرانه منتظر است تا با درگیر کردن گوش مخاطب و قلقلک های ریز او را به سمت و سویی پیش ببرد که تصور کند در تکاپوست تا مرزهایی را درنوردد، اما نه، با درافتادن پرده نخستین حقیقت از این متن، مخاطب همچنان مصمم است مسیر را تا انتها بپیماید. نگارنده اثر، شخصیت «بهزاد» را با بازی روان حسین کشفی اصل، در همان پله نخست برای تماشاگر به نمایش می گذارد و در نهایت او چه بخواهد و چه نخواهد، با آن که حالا حقیقت را به خوبی می داند، در تلاش است تا دیالوگ های نخستین اثر را با آن چه حالا در مواجهه «ستاره» و «بهزاد» به چشم می بیند، بسنجد و ارتباطی منطقی میان این دو قضیه بیابد.
«ستاره» نماینده دختران سخت کوش، سختی کشیده و دغدغه مند جامعه ایست که شاید بود و نبود او روی صحنه هستی، وزنی برای این جامعه به نامْ-متمدن و نرمال ایجاد نمی کند. دختری محکم و پر قدرت که شاید مقاومت او در برابر آن چه که به آن دعوت می شود، نه تنها از روی پاکی دل روشن اوست، بلکه در مقابل این پرسش را در مخاطب ایجاد می کند که آیا «ستاره» در حال دست و پا زدن برای نجات از ورطه ای است که برای امرار معاش در حال غرق شدن در آن است؟
خوی شیطان صفت «بهزاد» اما هرگز به آن که روبروی اوست توجهی ندارد، او تنها خود را می بیند و در تلاش است به آن چه می خواد برسد، حالا چه با «ستاره» و چه با هرکس دیگری، اما در نهایت با پیشرفت داستان و روشن شدن قصه سیلی محکمی می خورد، که بدن مخاطب را روی صندلی می‌لرزاد؛ اما نه، او بیدار شدنی نیست.
حالا مخاطب با گره ای سطحی روبروست و این شاخ نشکسته غول بزرگ تراژدی، تنها زخمی سطحی روی پوست احساس مخاطب انداخته است که او را از همذات پنداری با «بهزاد» دور می کند و در نهایت هوشمندی، نگارنده اثر وجهی متمایز از آن چه را که مخاطب به چشم دیده است برای او به نمایش می گذارد. «یاسی» شاید نماینده آن قشر از دختران این جامعه است که هر آن چه کوشیده است، نرسیده است و حال، تسکین درد متلاطم نرسیدن ها را در ارتباطی عاطفی با «بهزادی» می جوید که شخصیت او را تنها در آن چه که به چشم دیده است، روایت و قضاوت می کند. او شاید روحی از جان نیمه جان به لب آمده ی دختران «خزانه» و «باغ آذری» است که هیاهوی پر سر و صدای جگرکی های «میدان بهمن» را تا قهوه ای براق چکمه های چکمه های بلندِ چیده شده پشت ویترین های مراکز خرید «باغ فیض» را دویده است و هنوز از نفس نیفتاده است.
روایت مواجهه مخاطب با «یاسی» روایت دلسوزی برادرانه یا خواهرانه ای است که حال به چاشنی خشم آمیخته است و در عین حال که از این دوگانگی عذاب آور رنج می کشد، نمی تواند آب ریخته شده ی این لیوان شکسته را به درون باز گرداند. حالا «بهزاد» در کنار آن لیوان پر از آب میوه ای که آن را تنها برای «او» که زنگ خانه را به صدا درآورده است، در کنار بشقاب چیپس و پفکش، نفرتی نه چندان عمیق را به مخاطب پیشکش می کند و شاید در چشمان آنان، بارها و بارها این فریاد را می شنود که -:«شما کثافتا همه اتون مثل همید!» مخاطب حالا به خوبی احساس می کند که باید از درام معقول و منطقی روایت های روزانه قدم در جاده گروتسک پرسرعت روایتی بگذارد که هر لحظه بغض و لبخند او را در هم می آمیزد. تنوع طلبی افسار گسیخته «بهزاد» حالا تلنگری دیگر بر بلور نازک اندیشه مخاطب است که از بغض ترک خورده است.
حالا «بهزاد» هم مجبور است برای نگاه داشتن آن چه در وجود می پرورد و روح را یارای مقابله با آن نیست، مخاطب را همراه با «ستاره» درون اتاق خواب بفرستد و با زبان تهدید و آن لبخند عصبی در چشمانش زل بزند و بگوید: - «اگر اعتراضی داری این بالکن خانه و این تو، بپر پایین.» «یاسی» اما همچنان در تلاش است تا با تأمل بیشتر، آن چه را تلاش کرده است نام «عشق» بر آن بگذارد، و شاید حالا در تردید است که این راست دروغ است یا این دروغ راست، به عنوان نقطه اتکای خویش نگاه دارد، اما گویی یا این شخصیت در نگارش آن گونه که باید چکش نخورده و در نیامده و یا در بازی آن چنان که مطلوب مخاطب است، او را جذب نمی کند. حالا شاید در این برهه، مخاطب «۳/۱۴» خشکی برگ و بار گلدان های چیده شده در پذیرایی خانه «بهزاد» و «رعنا» را مملوس تر درک می کند.
حالا مخاطب دارد آجر سخت دیگری از دیوار ناگسستنی نفرت را میان احساس خود و «بهزاد» روی خشتی دیگر می گذارد که حرارت انگشت های یخ زده «رعنا» در میان بوران این زناشویی را روی زنگ درب ورودی آپارتمان حس می کند و سر بر می گرداند، اما «بهزاد» دیگر نمی تواند عشق سالیان درازش را در کنار آن دختر بیچاره به ظاهر بزک شده روی تخت اتاق خواب «رعنایی» که تنها عشق اوست بخواباند. «بهزاد» تنوع طلب روایت ساده «۳/۱۴» حالا برای نشان دادن تعلق خاطرش، به یگانه عشق جاودانه اش در زندگی یعنی همسرش «رعنا» مجبور است یگانه عشق دیگرش یعنی دوست دخترش را، میان بوی نامطبوع بخشی از کثافتی که از رگه های شخصیتی او در زندگی مشترکش با «رعنا» از چاه توالت بیرون آمده است، تنها بگذارد و دست و پا بزند تا به «رعنا» ثابت کند که چقدر عاشق اوست.
با باز شدن در و ورود «رعنا»، غباری از خستگی های او پس از تدریس در کلاس و چهار ساعت رانندگی تا خانه ای که تصور می کند مأمن اوست، روی شانه های مخاطب می نشیند. خستگی، آشفتگی و درماندگی «رعنا» با بازی باور پذیر «پانته‌آ مهدی نیا»، حالا در جان مخاطب نشسته است و گویی منتظر است تا ببیند «رعنا» در مواجهه با این همه تضاد چیده شده در کنار هم چه خواهد کرد. بازی «رعنا» در گود این زندگی به یقین برای چسباندن تکه های کاشی فیروزه ای رنگ عشقی است که پس از افتادن روی زمین و تکه تکه شدن، بخش هایی از آن گرد و خاک شدند و حالا هر اندازه این فیروزه ای چشم نواز، دقیق و درست به هم بچسبد، این مرز، هم چون تورم پوست، چند ماه بعد از کشیدن بخیه ها، زیر دست حس می شود. حالا «رعنا» در تلاش است آن چه را دیده است، ایمان بیاورد و مدیریت کند و شاید همین امر «ستاره» و «یاسی» را که تنها به فرار و خلاص شدن از این منجلاب می اندیشند، می آزارد. «رعنا» ، با داغ سنگینی از گذشته «بهزاد» که هر از گاهی شک او را برای خیانت های گاه و بی گاهش به چارچوب این عشق بسته بندی شده با پِرِس خشک کلام احساسی، روبروست و گویی تسکینی در این میان نمی یابد. در نهایت باید گفته که آن چه از این اثر نمایشی در ذهن مخاطب خواهد ماند، تلنگرها و چراهایی است که شاید در میان بازی های نامتوازن و کارگردانی موزون آن است که «امیر موسی کاظمی» را می تواند به نویسنده و کارگردانی خوش آتیه مبدل سازد که از گذرگاه این تجربه عمیق، پای در مسیر ناهموار و پر پیچ و خم تولید آثاری بگذارد که تنها بر استخوان تفکر شکل می گیرند.
با سپاس و احترام
امین کردبچه چنگی
محمد مهدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به عنوان مخاطبی که قبل از دیدن این اجرا، نمایشنامه «شب جنایتکاران» را خوانده و به سختی اجرای این نمایشنامه واقف بودم، کارگردانی کار را پسندیدم. میزانسن‌ها دقیق و متناسب با روح نمایشنامه بود و تغییراتی که در بازنویسی متن اعمال شده بود، به روان تر شدن اجرا کمک کرده بود.
توصیه می‌کنم این اجرا را از دست ندهید.
و یک خسته نباشید به کل گروه که در چنین شرایط سختی، چراغ تاتر را روشن نگه داشتند.
مهدی محبعلی، امیر مسعود و مینا این را خواندند
شیرین عطاالهی و سوگند دیانی این را دوست دارند
ممنونم امیرجان از حضورت و لطف بی پایانت
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت محمد رضا اصلانی بر نمایش «ملاقات بانوی سالخورده»
بارقه های شکفتن تئاتر ایران

محمدرضا اصلانی، نویسنده و کارگردان سینمای ایران اجرای نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» را نشانه ای از شکفتن دوباره تئاتر ایران دانست.
محمدرضا اصلانی در یادداشتی به مناسبت اجرای دوباره نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» نوشت: «بانوی سالخورده بسیار بر صحنه آمده است و رفته، اما این بار بانوی سالخورده بر صحنه نشسته. میزانسن های طراحی شده، ترکیب سفید در سفید عروسک ها و کاراکترها، دوگانگی رفتار خنثی و مفعول عروسک ها و حرکات به تقریب بیومکانیکال میرهولدی، به جای تیپ سازی تک بعدی شخصیت ها – که این نمایشنامه چنین ظرفیتی دارد – دو سوی کاراکترهای اعتراف شده را به عنوان یک شخصیت روان اجتماعی بر صحنه تصویر می کرد. این کار کمی نیست .برآمدن گروه های تئاتری این چنین، خود می باید گفت بارقه های شکفتن دیگر بار تئاتر ایران است که می باید از بومی شدن ناهنجاربه جهانی شدن رود.»
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرستو گلستانی: ای کاش در این نمایش بازی می کردم

پرستو گلستانی در یادداشتی به مناسبت اجرای دوباره نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» نوشت: «تازه کمی از بیماری فاصله گرفته بودم... مدتها بود نمایشی ندیده بودم... حالا دعوت شده بودم... تئاتر شهر نمایش ملاقات بانوی سالخورده. متن را می شناختم... خوب... حالا باید نمایش را می دیدم... با سختی سر جایم نشستم... نشستم؛ اما هرگز نفهمیدم کی و چطور این نمایش شروع و تمام شد... تمام جانم شور بود و عشق و زندگی... آنچه دیدم به راستی اجرایی بود شور انگیز که مدت ها ندیده بودم. و برای اولین بار در زندگی ام با خودم گفتم ای کاش من در این نمایش بازی می کردم.»

در نشست خبری نمایش «دیده بانان» چه گذشت؟

دکتر محمدرضا خاکی معتقد است تئا‌تر فرهنگ است و فرهنگ امریست که نیازمند کارهای زیربنایی است نه ایجاد جذابیت‌های کاذب.
به گزارش سایت ایران تئاتر، نشست رسانه‌ای نمایش «دیده‌بانان» به کارگردانی دکتر محمدرضا خاکی با حضور این کارگردان و جمعی از بازیگران نمایش در سالن مشاهیر مجموعه تئا‌تر شهر برگزار شد.
در این نشست، دکتر محمدرضا خاکی با ارائه توضیحاتی در مورد این نمایشنامه گفت: «این اثر نوشته نویسنده معاصر فرانسوی پیر روبر لوکلرک است. این متن مهم‌ترین نمایشنامه صحنه‌ای اوست چراکه این نویسنده بیشتر شهرتش را مرهون نمایشنامه‌های رادیویی‌ است. من ترجمه این متن را برعهده داشتم که به زودی از سوی انتشارات مروارید منتشر می‌شود.»
او با بیان اینکه جنگ موضوع محوری این اثر است ادامه داد: «این نمایشنامه، متن پیچیده‌ای ندارد و بسیار وابسته به بازیگر است. در این نمایش جنگ که یکی از واقعیت‌های غم انگیز زندگی بشر امروزی است به تصویر کشیده می‌شود. البته بدون آنکه در مورد مسئله‌ای قضاوت کند. اصولا کار هنرمند نیز قضاوت کردن ... دیدن ادامه ›› نیست کار او نشان دادن واقعیت‌ها است. در این میان مسئله اصلی صلح است. صلحی که هر فردی باید در جهت آن حرکت کند.»
دکتر خاکی در پاسخ به سئوال خبرنگار ایران تئا‌تر در مورد اینکه چرا با توجه به محتوا و ساختار اثر از شیوه‌های اجرایی فانتزی بهره‌نبرده است توضیح داد: «در اجرای هر اثری می‌توان به ایده‌های متفاوت اجرایی فکر کرد. فانتزی شیوه‌ای بود که می‌توانستیم از آن در این نمایش بهره‌بریم، ‌ حتی ما به نوعی اجرای عروسکی نیز فکر کردیم. اما ممکن بود رفتن به سوی این فضا ما را از آنچه قصد بیان آن داشتیم دور کند، پس ترجیح دادیم که واقعیات را‌‌ همان گونه که در تصور هر فردی از این پدیده وجود دارد به تصویر بکشیم.»
این استاد دانشگاه افزود: «تئا‌تر یک رویاست. رویایی که بازیگر و کارگردان به صورت مداوم با آن سروکار دارد و در ذهنشان به آن و شیوه‌های متفاوت‌اش می‌اندیشد. اما وقتی این افراد به واقعیت‌ها می‌نگرند می‌بینند باید روی ایده‌هایشان خط بکشند. من با این واقعیت روبه‌رو بودم و باید میان خواسته‌هایم و واقعیت‌ها تناسبی را ایجاد می‌کردم.»
او با تاکید براینکه نمایش «دیده بانان» در شرایط سختی اتفاق افتاد تشریح کرد: «در زمانیکه روی این نمایش کار می‌کردم دو نفر از بستگانم را از دست دادم. از سوی دیگر دوستانی با ما همراه شدند و بعد به یکباره و بدون هیچ دلیلی ما را ترک کردند. تئا‌تر نیازمد یک هارمونی و کار گروهی است. وقتی فردی گروه را ترک می‌کند سایر اعضاء در محدودیت قرار می‌گیرند. امروزه دیگر تئا‌تر به راحتی اتفاق نمی‌افتد. ما همه در یک قایقیم و این نمایش محصول تلاش جمعی تک تک اعضاء گروه در یک موقعیت دشوار است.»
این کارگردان تئا‌تر با اشاره به اجرای نمایش در تالار چهارسو همزمان با بازسازی‌های تئار شهر بیان کرد: «ریاست و کارکنان مجموعه تئا‌تر شهر ما را در اجرای این نمایش همراهی کردند. با توجه به ساخت و سازهایی که در این مکان وجود دارد تلاش کردیم تا شرایط مناسبی را برای اجرا ایجاد کنیم. خانه ما تئا‌تر است. خانه باید تمیز باشد. ما سعی کردیم این کار را انجام دهیم. همه چیز در این کار با حداقل‌ها صورت گرفته است.»
دکتر خاکی همچنین در مورد بودجه تئا‌تر گفت: «ما نیازمند حمایت هستیم. بودجه تئا‌تر بسیار کم است. این رقم دردناک است. امیدوارم نهادهایی که در کشور وجود دارند و از بودجه و هزینه مناسبی برخوردارند همراه تئا‌تر باشند. شهرداری تهران مبلغی نزدیک به ۱۹۰۰ میلیارد تومان بودجه در بحث فرهنگی در اختیار دارد. این سازمان می‌تواند به کمک تئا‌تر بیاید.»
او در مورد بخش خصوصی بیان کرد: «بخش خصوصی حرکت درستی ندارد. در این زمینه باید از اروپا یاد بگیریم. نمی‌تواینیم در سالن دولتی تبلیغ تئا‌تر خصوصی داشته باشیم. در ابتدا باید سالن تئا‌تر خصوصی بسازیم.»
کارگردان نمایش «دیده بانان» در پاسخ به حضور دانش آموختگان تئا‌تر در کار‌هایش به جای بازیگران چهره اظهار کرد: «این روند از چند سال پیش آغاز شد. من هیچ‌گاه تئا‌تر را فدای اتفاقات تماشاگرپسند نمی‌کنم. این روند از ایرانشهر آغاز شد. این مجموعه مسیر دیگری را در برابر تئا‌تر قرار داد. تئا‌تر فرهنگ است. زمانی که شما دانه‌ای را در زمین می‌کارید سال‌ها از آن مراقبت و رسیدگی می‌کنید تا به ثمر برسد. فرهنگ هم اینگونه است و نیاز به کار زیربنایی دارد. در این زمینه بعضی از دوستان جذابیت‌های کاذب ایجاد می‌کنند. تماشاگران نباید برای دیدن یک چهره به دیدن یک اثر بروند.»
او در ادامه سخنانش عنوان کرد: «من مخالف حضور هیچ‌کس نیستم. هنر انحصاری نیست. نزدیک به بیست سال است که تدریس می‌کنم و با توجه به تجربیاتم این را به جرات می‌گویم که فرهنگ با چهره ساخته نمی‌شود. کارکردن با تعدادی از این چهره‌ها در یکی از کار‌هایم جزء دردناک‌ترین دوران کاری من بود. زیرا در کاری که نوشته کری‌یر بود، هنرپیشه ستاره متن را هرگونه‌ای‌که می‌خواست اجرا می‌کرد و معیارش تنها خنداندن تماشاگر بود. تئا‌تر سرگرمی جای خودش را دارد.»
دکتر خاکی در پایان سخنان‌اش این اتفاق را به کمدی‌ترین شکل تئا‌تر ایران تشبیه کرد و گفت: «من بیسوادی را تحمل نمی‌کنم. این آرزو به دلم ماند که یک کار درست و کامل از شکسپیر ببینم. تئا‌تر فرصت خاص فرهنگی است.»
وی درباره تئاتر خصوصی گفت: «امروز خیلی‌ها داعیه دار تئاتر خصوصی هستند اما راه آن را بلد نیستند. نمی‌شود در سالن دولتی نشست و داعیه تئاتر خصوصی سر داد.»

علیرضا ناصحی: از تئا‌تر دانشگاهی و علمی دور شده‌ایم
همچنین در ادامه این نشست علیرضا ناصحی یکی از بازیگران این نمایش بیان کرد: «بازیگری در کارهای فرنگی با شرقی تفاوت دارد. من با چند کارگردان دانشگاهی چون استاد حمید سمندریان، هما روستا، دکتر خاکی و... کار کردم که همه آن‌ها برایم تجربیات موفقیت آمیزی محسوب می‌شود. بازی در نمایشی که اکنون در آن حضور دارم نیاز به تمرین و ممارست دارد. دیسیپلین‌های خاصی در آن وجود دارد که باید برطبق آن عمل کرد. این کار در یک چهارچوب مشخص پیش می‌رود.»
او تاکید کرد: «ما از تئا‌تر دانشگاهی و علمی دور شده‌ایم. به نظرم تماشاگران و دانشجویان ما باید این نوع کار‌ها را بیشتر ببینند زیرا بدون شک برایش درس است. تکنیک بازیگری در این نمایش مانند یک سنگ در رودخانه است که به مرور زمان و با حرکت صیقل پیدا می‌کند و شکل می‌یابد.»

وحید نفر: «دیده بانان» کمدی تراژدی است
وحید نفر دیگر هنرمند حاضر در این نشست نیز با بیان یکی از دیالوگ های‌اش در نمایش گفت: «ما در این اثر از زاویه دید قهرمانان نمایش جنگ و زشتی‌های آن را می‌بینیم و به سخره می‌گیریم. ما با متنی روبه رو بودیم که کلی گویی‌های بسیاری در توضیحات نمایش داشت و کارکترهای آن از یک نقطه به نقطه دیگر می‌رسیدند. حرکات فیزیکال در آن کم بود. با اتودهای بسیار و تمرینات فشرده توانستیم به بازی که مد نظرمان بود دست یابیم. تلاش کردیم نمایشنامه را به درستی به تصویر بکشیم. ما با یک کمدی تراژی روبه رو هستیم.»
در پایان این نشست سارا افشار بازیگر نقش ملکه در نمایش «دیده‌بانان» در سخنانی کوتاه بیان کرد: «این متن موضوعی جدی را با تم سیاسی و رگه‌هایی از طنز به تصویر می‌کشد. این برای نخستین بار است که تجربه همکاری با این گروه را دارم و از این بابت بسیار خوشحالم.»
نمایش «دیده بانان» نوشته پیر روبر لوکلرک و ترجمه و کارگردانی دکتر محمدرضا خاکی با نقش‌آفرینی وحید نفر، علیرضا ناصحی، بهنام شرفی، محمد روشنی، بیژن محرمی، سارا افشار و علیرضا مدنی از ۱۲ آذر تا نهم دی ماه ساعت ۱۹ در تالار چهارسو مجموعه تئا‌تر شهر به صحنه می‌رود.
سایر عوامل این نمایش عبارتند از: مازیار ملکی (دستیار کارگردان و برنامه‌ریز)، میلاد آذرم (منشی صحنه)، امیرحسین دوانی (طراح صحنه)، نسرین خرم (طراح لباس)، آنکیدو دارش (موسیقی)، مسعود جورسرا، مازیار ملکی (طراحی و ترکیب صدا)، مائده محسنی (دستیار لباس)، محمد محمدپور (دستیار لباس) و امیر موسی‌کاظمی (روابط عمومی).
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

amirmoosakazemi