در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر...
از این زنجیریان یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ئی کشته است.
کسانی، در سکوت کوچه، از دیوارکوتاهی به روی بام جسته اند.
کسانی ، نیمه شب در گورهای تازه، دندان طلای مردگان را می شکسته اند.
من امّا هیچ کس را در شبی تاریک و طوفانی نکشته ام
من امّا
... دیدن ادامه ››
راه بر مرد ربا خواری نبسته ام
من امّا نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام.
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان می گذشتم از تراز خاک سرد پست...
جرم این است!
جرم این است!
از: احمدشاملو