در گونه ابسورد در نمایش ما به دنبال علت حضور نیستیم، به دنبال علت نبودن هستیم. و پیدا کردن آن هم تنها لحظه ای ذهن ما را درگیر میکند و باقی گفتگویی ست که در پی این علت میآید؛ گفتگویی که چه بسا در ادامه هیچ ارتباطی با اصل نداشته باشد.
چرخه پوچی که در سطح مسائل روزمره و پیش پاافتاده را مطرح میکند و در باطن چنان به روح ما حمله ور میشود که باز مانند چرخه نخستین علت را از یاد ببریم.
نمایش چمدان از آن دست نمایش های ابسورد است:
اپیزود اول: چمدانی مجهول با قفلی بر سر؛ چمدانی که اجداد کسی را درون خود نگه میدارد، مثل یک رسانه است: از برندها و فروشگاه ها میگوید. در ذهن افراد فکر حشرات را به وجود میآورد. دو زن همه تلاش شان را برای گشودن میکنند ولی چمدان جایی گشوده میشود که میتواند با آنها هم کلام شود ولی آن زمان کسی تمایل به دیدن درونش ندارد... و کل تلاش ها بیهوده هستند.
اپیزود دوم: این اپیزود در عین حال که سعی در بی قصه بودن و ابسورد بودن دارد ولی موفق نمیشود. چمدان در غالب یک قصه با آغاز، میانه، پایان و نتیجه اخلاقی معرفی میشود.
اپیزود سوم: موقعیتی لامکان و لازمان و آدمهای گیرکرده در آن. آدمها نمیدانند چرا آنجا هستند ولی وقتی به اجتماع و با هم بودن میرسند و هر
... دیدن ادامه ››
کدام نام و تعریفی پیدا میکنند، علت را از یاد میبرند و مانند انسانهای نخستین در جهانی دیگر ازدواج، زن، عشق، ناموس، حجاب، نوستالژی و در کلیت هویت را تجربه میکنند. شخصیت های تیپ و شخصیت هایی با بار کمدی و نتیجتا زبان کمدی این بخش نیز از خاستگاه سبک برمی آید.
پس چه درست تر که هر اثری را در غالب سبکش و نه دلخواه خود یا آنچه بیشتر دیده ایم، بررسی کنیم و ببینیم.