در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امید نصری | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 02:40:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام
دوستان یک عدد بلیط کنسرت کامکارها 90 تومانی برای روز پنجشنبه ساعت 18:15
هر یک از دوستان خواست با شماره 09197556642 تماس بگیرید
ممنون
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقای رحمانیان عزیز با همه احترامی که براتون قائلم ولی از وقتی خارج نشین شدید همه چی را به دلار میبینید بابا اینجا ایرانه اینجا حقوق اداره کار 500 تومانه ، اینجا دانشجوها پیاده میرند پول برای خرید کتابهای درسیشون که قیمتشون سر به فلک گذاشته پس انداز کنند. آقای رحمانیان آیا این تاتر ها را برای قشر هنردوست میسازید ؟ مردم در کجای ذهن شما قرار دارند آیا اصلا به اونها فکر میکنید و یا فقط با دلار میاندیشید!!!
دوست عزیز
نمایش ها در همه دنیا 2 نوع هستند. یک نوع که تجربی و یا کم خرجتر هستند و در سالن های متوسط و کوچکتر به نسبت شهر محل اجرا می شوند و یا جزو آثار سطح بالا و پرخرج هستند و در سالنهای بزرگتر و مجلل اجرا می شوند. در ایران هم تالار وحدت به نسبت تئاتر شهر یک سالن مجلل محسوب می شه و برای قشر دانشجو نیست. این اثر هم از عوامل اجرایی زیادی استفاده می کنه که طبعا هزینه اجرا چندین برابر یک نمایش مثلا در سالن چهارسو می شه که کل عوامل اجرا به 10 نفر هم نمی رسند.دانشجویان عزیز می تونن که از نمایشهای تئاتر شهر استفاده کنند.
به عنوان نمونه در شهر لندن سالن رویال آلبرت هال، در مسکو سالن بلشوی، در لاس وگاس سالن سزار پالاس از لحاظ قیمتی تقریبا 4 یا 5 برابر قیمت سالن های متوسط در همان شهرها هزینه بلیت دارند.
بهتره بجای گله کردن از چیزی که نداریم از چیزی که داریم به طور کامل و مطلوب استفاده کنیم.
می تونید برای مقایسه بهتر به سایت هایی مثل ticketmaster.com یا vividseats.com سربزنید و قیمت نمایش ها و کنسرت ها رو به نبست هم مقایسه کنید.
۲۱ بهمن ۱۳۹۲
ظاهرا شما موافق قیمت های میلیونی تئاتر هستید، خوبه اینجوری ارزان ترین تئاتر هم إفرادی را به نون و نوای می وساند وأی به حال هنرمندان
۲۴ بهمن ۱۳۹۲
جناب nothing
خوب بودن یا بد بودن یک تئاتر فقط به خاطر مسائل مالی نیست. خیلی فاکتورها هستند که می تونن یک تئاترو خوب یا بد کنن. برای مثال می گم تئاتر نویسنده مرده است با کارگردانی و نویسندگی استاد آرش عباسی! این تئاتر هزینه ی زیادی رو برای کارکنانش در بر نداشت ولی تئاتر فوق العاده با کیفیت و بسیار خوبی بود.
دانشجویان مخاطب اصلی تئاتر هستند. اگر دانشجویان نتونن برن تئاتری رو ببینن مطمئن باشین بدجور تئاتر زمین می خوره...من که این طور فکر میکنم.
در مورد آقای رحمانیان هم یه چیزی در صحبتتون بود که منطقی نیست. آزادی یک اثر با قیمت اون اثر هیچ رابطه ای نداره. جایی خواندم آقای ... دیدن ادامه ›› رحمانیان گفتن آثار من با هیچ ممیزی روبه رو نشده...
به نظر من صرفا جهت پول درآوردن بوده که این تئاترها برای اجرا می رن.
وگرنه قیمت تئاتر های گذشته در تالار وحدت در همین سایت موجوده میتونین برین ببینین!
۲۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با تشکر از تمامی دوستانی که زحمت کشیدند برای ارتقای تیوال دوست داشتنیمان که روز به روز هم زیبا تر و کاربردی تر میشه . خوشحالم که گروه انسان و شخص آقای عمروآبادی همیشه در حال تحول هستند و با سرعت به سمت جلو حرکت میکنند .آرزو میکنم در این راه خسته نشوند و با قدرت و سرزندگی و شادابی به راه خودشون ادامه دهند
"بسان رود که در مسیر کوه سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی زمرده نیست، زنده باش"

تقدیم به همه دوستان تیوالی و دیواریم :

لحظه ها از آن توست
نور از آن توست
رنگین کمان از آن توست
قرمز،نارنجی،زرد،سبز،آبی،نیلی،بنفش
همه از آن توست
لحظه هایت همه رنگین و نورانی باد
و
نوروز فرخنده و پـیــــــــــــــــــــــــــــروز باد

از: ....
امید نصری (omidnasri)
درباره نمایش ترن i
این تاتر را من دیشب دیدم که لازم دانستم نظرات خودم را با دوستانم به اشتراک بگذارم
1- بازی ها : بازی ها عمدتا عالی بود غیر از سه نفر از شهیدان و مادر و خواهر های شهید پارت 1 که کاملا حس میکردی دارند بازی میکنند بقیه عالی بودند مخصوصا امیر جعفری که کل صحنه را به سلطه خودش در آورده بود
2- نمایشنامه : اگر چه کلیت اون راضی کننده بود ولی من به شخصه مشکلات زیادی با آن داشتم و منظر یک پایان دیگری از اون بودم . نمایشنامه در چند جا دچار گیج شدگی بود در یک جا میخواست به تماشاگر به درستی بفهماند که محل دفن پیکر شهید مهم نیست مهم راه و روش و فکر آنهاست اینکه در قله ای با هزینه های هنگفت مزاری درست کنیم ارزشی نداره ولی در جای دیگه که نویسنده برای یکی از شهید ها محل دفنش را توضیح میدهد به وجد میاید و مشتاقانه تقاضای دیدن آنجا را میکند و این طور القا میکند که محل دفن جسم برای روح اهمیت زیادی دارد همچنین مرتب میخواهد بفهماند که کسانی که به هر علتی که بیشترین علت آن مفقود الاثر شدن است چون به خاک سپرده نشدند آرام نیستند ( پارت مربوط به آذربایجان که همدردی میکنند با شهیدانی که خاک نشدند ) من انتظار داشتم در پایانی این را ثابت کند که شهید نیازی به مزار و بارگاه ندارد و نیازی به فراموشدن یا نشدن ندارد چون او برای راهش شهید شد و راه و فکر او هست که باید فراموش نشود نه جسم و شخص او . یکی دیگر از موارد شخصیت حاج آقا بود که آخر معلوم نشد که این شخصیت سفید است ، سیاه است و یا خاکستری در جایی بیت المال هیچ ارزشی برایش ندارد و در جایی دیگر از انگشت قطع شده کارگر در حد آوردن هلکوپتر تلاش میکند یکی دو تا دیگه از شخصیت های داستان ها هم دچار این گیج شدگی ها بودند و ......
3-رشته کاری من طراحی روشنایی است . واقعا روی نورپردازی وطراحی نور کار شده بود . زاویه تابش نور ، ایجاد سایه ها روی دیوارها ، بازی با لوکس ... دیدن ادامه ›› نوری و .... کار را جذایب تر و تاثیر گذار میکرد
4- موسیقی کار که یک نفر بود در هیبت یک ارکستر اگر چه بسیار خوب کار کرده بود ولی متاسفانه موسیقی زیاد به گوش میرسید و میتوان گفت بالای 80 درصد مواقع در حال شنیدن موسیقی بودیم و یک مورد دیگر هم موسیقی در اکثر مواقع بیشتر از خود صحنه جلوه میکرد و برای یک موسیقی این یک سم مهلک است ولی در کل به نظر من خیلی خوب کار کرده بود
خوشحال میشوم نظرات دوستان دیواریم را هم در این مورد داشته باشم
پاینده باشید و به امید دیدار
با بیشتر نظرات شما موافقم، مخصوصا قسمت اول، تفاوت بازی ها رو می شد در پارت مادر و پدر (سلیمانی) با زن و شوهر (جعفری) به وضوح دید
۲۰ دی ۱۳۹۱
من هم بانظرات شماکاملا موافقم
۲۱ دی ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شغل در جامعهَ
سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتهابه نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.
مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
حسابدار: کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز رانمی داند.
بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.
اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق
نیفتاد.
روزنامه نگار: کسی است که %50 از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و %50 بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.
جامعه ... دیدن ادامه ›› شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند.
برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.
مدیر : کسی است که می خواهد هر چه سریعتر کارهای محول شده به خودش را بین دیگران تقسیم کند و وقتی کاری خراب شد به دنبال کسی باشد که به گردن او بیاندازد



از: ...
حامد نراقی، تبسم استاد و نیلوفر ظفری این را دوست دارند
خییییییییییییییلی خوب بود مرسی.
۱۴ آبان ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دهه شصت
نطفمونو تو جنگ بستن. تو ویرونیش به دنیا اومدیم. تو سر و صدای سازندگیش بزرگ شدیم. به ما که رسید مدرسه ها غیرانتفاعی شدن، مدرسه ها دولتی هم که تو کلاسای 40نفری میچپوندنمون. رسیدیم کنکور انواع اقسام کلاسارو گذاشتن. اومدیم ماشین بابامونو بپیچونیم یارانه ی بنزینو برداشتن. دهنمون سرویس شد کار پیدا کردیم صاب کارمون دیگه پول نداشت بهمون بده(کارخونه ورشکست شد). رفتیم اینترنت دیدیم زده دسترسی به این سایت امکان پذیر نیست. حرف دلمونو به دختری که دوسش داشتیم نتونستیم بزنیم، شکست عشقی خوردیم اومدیم سیگار بکشیم روش انواع اقسام عکسارو کشیدن که سیگار نکشین. با یکی دیگه دوس شدیم با هزار مصیبت رفتیم بیرون گشت ارشاد به جرم بی جرمی گرفتمون. اومدیم بریم سربازی 18 ماه شد 24 ماه. اونم چه جوری؟ هر روز از امریکا گرفته تاااااااااااااااااااااا بیا برس به امارات تهدید به حمله کردن . خواستیم از ایران بریم دلار شد 3500تومن! گفتیم علافی دیگه بسه بریم زن بگیریم سکه شد 1,500,000 سر سفره عقد کسی بهمون سکه نداد. زنمونم تا دید سکه شده خداد تومن سریع رفت درخواست طلاق داد...

موقع کار و کاسبی هم شدید تحریم ها نصیبمون شد . موقع پیری هم حتما ازادی مطلق میشه ما باید هی افسوسش را بخوریم ....:D:D
خدایا بچه های دهه 60 چه هیزم تری بهت فروختن؟!!!

از: ...
عجب چیزی نوشتی اقای نصری واقعا ممنون.
حرف نداره
۰۹ آبان ۱۳۹۱
به قول یکی از دوستان ما دهه شصتی ها نسلی هستیم که روزگار بدجوری شستشو نشونمون داده!!
۱۰ آبان ۱۳۹۱
عااااااالی بوودد
۱۱ آبان ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دو ساعت با من در محیط تاتر شهر
چهارشنبه عصر قصد دیدن تاتر راهزنان را داشتم و چون ساکن تهران نیستم وقتی برنامه های کاریم تمام شد با توجه به دو ساعت مانده به اجرا رفتم توی محوطه تاتر شهر نشستم و تا دلتان بخواهد شکل و شمایل عجیب واتفاقات و دیالوگهای جالب دیدم و شنیدم . از داستایوفسکی 30 ساله با سر کچل شده بگیر تا آنجلینا جولی با روسری . آخرین مد های اروپا . پیشنهاد میکنم نقاشان عزیز یک سری به آنجا بزنند و طریقه رنگ درست کردن را از این دوستان یاد بگیرند من که یعضی از رنگها را نفهمیدم چه رنگیه . بگذارید از یه مقدار قبل تر بگم از زمان خروج از مترو . چند نفر از برادارن و خواهران !!! نیروی انتظامی ایستاده بودند منتظر طعمه تا بگیرندش و بیاندازند در ماشین و گفتمانی صورت گیرد و آن شخص به راه راست هدایت گردد و چه هدایتی . من که یکی دو نفر را دیدم که از ماشین بعد از نیم ساعت ارشاد و ... که پیاده شدند صورتشان از خشم و نفرت و عصبانیت سرخ شده بود .این دیگه چه نوع هدایتی است ما که سر نیاوردیم که نیاوردیم که نیاوردیم و .... بیشتر به صندلی تمشیت فیلم ای ایران شباهت داره تا هدایت!
رفتم در گوشه ای نشستم و اتفاقا دو نفر هم در کنار من نشسته بودند . بلند حرف زدن اونها و بیکاری بنده و گوش تیز و یه مقدار شیطنت ما و مسیر باد و هزار تا توجیه دیگه ما را به فالگوش آن دو تبدیل کرد . دیالوگی ماندگار در مورد بازی خانم در یک فیلم
خانم : من به تازگی 5 دقیقه توی یک سریال ... دیدن ادامه ›› بازی میکنم
آقا : واقعا راست میگی
خانم : پس چی ، تازه اگه بدوووووووووونی به خدا اگه دروغ بگم قرار بود پژمان بازغی هم توی اون بازی کنه
آقا : واقعا . خود پژمان بازغی
خانم : آره اما یه دفعه کنسل شد و جاش یکی دیگه بازی میکنه ( که البته من اون یکی را نشناختم )
دیدم از این دیگ آبی گرم نمیشه مکانم را عوض کردم این بار در کنار دو تا آقا نشستم . که البته یکی دو دقیقه بیشتر ننشستم و دوباره تغییر مکان دادم .بحثشان قابل گفتن نیست و دیالوگ آنها هم به سبک وزرارت فهیمه ارشاد ! کلا سانسورشد
رفتم کنار یه خانم و آقا دیگه این یکی دیگه خیلی جالب بود هی آقاهه خالی میبست هی خانمه کف میکرد هی خالی میبست و هی کف میکرد همین طور این تراژدی ادامه داشت که دیدم من هم دارم کم کم کف میکنم دوباره تغییر مکان دادم
دو نفر دیگه مشغول صحبت بودند :
آقا : باورت نمیشه بگو کی را دیدم
خانم : کی را
آقا : شهاب حسینی
خانم : تو را خدا
آقا : به خدا . رفتم کنارش نشستم و گفتم سلام استاد و با یک حالت خسته ای کنارش نشستم گفت سلام جوون خسته ای گفت آره استاد صبح تا الان مشغول کارم . گفت به من نگو استاد من هنوز استاد نشدم . گفتم شما استادید و .......
خانم : خوش به حالت . شالله من هم اونجا بودم . خیلی تو خوش شانسی و ..
آقا: تازه با دست یکی هم زد پشت شانه ام و ...
دیدم حالا حالم بد میشه رفتم یه گوشه ای تنها نشستم . دیدم چند تا پسر بچه دارند مسابقه شدت ضربه توپ به دیوار تاتر شهر را انجام میدم گفتم بروم به یکی از مسئولان تاتر بگم که بابا الان این دیوار تاریخی میریزه زمین دیدم به یکی از همان حراستی ها داره تماشا میکنه دیگه نمیدونستم باید چکار کنم رفتم تاتر محیطی ببینم که در مورد جنگ بود . فیلمهای سینماییش را با هزار تا افکت و انفجار و اسلحه نمیشه نگاه کرد وای به حال این یکی که تازه بدون اسلحه و با موضوع فیلمهای درجه 4 و5 این ژانر خط مقدم جبهه را بازی میکردند . توی عمرم تاتر به این ضعیفی ( اگه اسمش را تاتر گذاشت) ندیده بودم .
مکان را عوض کردم که چشمم افتاد به یک حوضی که قشر فرهنگ دوست ما اون را با پوکه سیگار پر کرده بودند . اصلا خود آب دیگه پیدا نبود . صحنه واقعا زشتی بود تحمل نکردم و سریع تغییر مکان دادم
. رفتم یه گوشه ی دیگه نشستم تو حال خودم بودم یه دفعه یا خانم میانسالی تند اومد کنار من گفت خواهر زاده من را ندیدی همین طور نگاه کردم گفت یه خانم 25 ساله است من که توی این فکر بودم که تا الان چند تا خانم توی این رنج دیدم دیدم 100 تا بیشتر میشد همین طور بهت زده و شکه شده نگاش میکردم که یه دفعه تند تند رفت . نفهمیدم اسم رمز بود ، من را مسخره کرد ، اصولا کسایی که اونجا میشینند آمارگیرند . به هر حال من که نفهمیدم چی شد . دو دقیقه بعد هم با کمال آرامش ساندویچ خوران رد شد!
خلاصه همین طور اتفاقات ریز و درشت برای من افتاد که اگه بخواهم بنویسم حالا حالا باید تایپ کنم اما انقدر که اتفاقاتش جالب و نو بود که خود تاتر انقدرها جالب نبود . شاید یه خورده بد بینی باشه که همه را با یک عینک ببینی ولی کسایی را که من توی اون روز دیدم صحبت های که میکردند واقعا من را به فکر فرو میبرد که ..... خوب ولش کنید یه گزارشی بود از محیط تاتر شهر و یه تمرینی برای نوشتن . ببخشید اگه زیاد شد و ممنون که وقت گذاشتید و خواندید
محمد عمروابادی (mohammad)
با هم فرهنگ فردا رو بهتر می سازیم امید نازنین :-)
۰۷ مهر ۱۳۹۱
موفق باشی امیدجان
۰۸ مهر ۱۳۹۱
جناب عمروآبادی عزیز قطعا همین طوره و به نظر من یکی از اهداف دیوار هم باید همین باشد و همین هم هست .
جناب حسینیان سپاس از لطفی که دارید
جناب نداف دوست داشتنی سپاس گزارم .
۰۸ مهر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام خدمت تمامی دوستان عزیز
بعد از مدتها من سری به دیوار زدم و با این شکل و شمایل جدید مواجه شدم که بسیار بسیار بهتر و علمی تر و تخصصی تر از نوع قبلی ( البته اگر نوع قبلی را تخصصی در نظر بگیریم چون از هر دری سخنی بود به جای تخصص و همین دلیل دوری من بود) طراحی شده است . لازم دانستم به عنوان یک عضو ، مراتب سپاس و خسته نباشید خودم را به مدیران و طراحان این سایت اعلام کنم . امیدوارم روز به روز این سایت پربار تر و بهتر از قبل سرزنده و شاداب به کار خود ادامه دهد .(با عرض شرمندگی نمیدانستم باید این نوشته را در کدام قسمت بنویسم و چون علاقه اصلی من تاتر بود در این قسمت نگاشتم .
گروه همیاری (support)
درود بر شما
از این نظر شما خوشحالیم و این را مدیون حضور و اندیشه بسیاری از کاربران خوبمان هستیم.

تمام تلاش درازمدت ما بر آوردن همین آرزوی شماست تا در کنار هم محیطی ارزنده و صمیمی بسازیم.
۰۱ مهر ۱۳۹۱
کاملا با نظر امید عزیز موافقم/ برای تمامی کسانی که بدون چشم داشت زحمت میکشند ارزوی سلامت میکنم مخصوصا جناب عمرو ابادی.
۰۲ مهر ۱۳۹۱
محمد عمروابادی (mohammad)
بزرگواری شماست آقای اخگر.
۰۳ مهر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ستاره پسیانی که در تاتر آمدیم نبودید رفتیم در ایرانشهر اجرا دارد پس چطور در این تاتر هم نقش دارد؟
طهورا کریم خانی و سعید بیگی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تقدیم به تمام دوستان دیواریم
این شعر از شاعر جوان ما فرشاد جوادچاوشی است . امروز بعد از چند روز وارد دیوار شدم و با دعوا ها و فحش ها و ناسزاهایی که دوستان به خاطر نادرست نقد کردن همدیگر و ... نثار همدیگر می کنند مواجه شدم .بسیار ناراحت کننده بود. این شعر را تقدیم به همه دوستان میکنم و خواهش میکنم از دوستان که همدیگر را از مقطع بالاتر نقد نکنند، به سواد و علم همدیگر توهین نکنند تا طرف مقابل مجبور نباشد موضع گیریها و نتایجی که به وضوح مشخص هست انجام بدهد . این دیوار به رخ کشیدن علم و دانش به دیگران و .... نیست بلکه یک هم اندیشی و با هم بودن هست . امید وارم دیگر هیچ گاه در این دیوار این اتفاقات زشت نیفتد. دوستی زیبا و گران قیمت است . ارزان نفروشیم

من...
در خانه ی خیال خود
میهمانی برپا کرده ام!

میهمان هایم کیستند؟!
"من" هستم
-من، میهمان خویشم-
"تنهایی" هست
"غم" هست
"دشمنی" هست
"نفرت" هست
"دوستی" هست
و ... دیدن ادامه ›› "عشق" هم!

هر کدام هدیه ای برایم آورده اند!
و من از میان آن ها
هدیه ای را بیشتر دوست دارم
که "دوستی" برایم آورده است!

چون دوستی
نه تنهایی به همراه دارد
نه غم...
نه دشمنی...
نه نفرت...
و نه حتی "عشق"
-عشق هایی که ناپایدارند-
و فقط...
فقط دوستی هایی آورده
که تا ابد پایدارند!

و من نیز...
مانند آن سخن که میگوید:
< به جز حضور تو، هیچ چیز این جهان بی کران را جدی نگرفته ام، حتی عشق را!>
"دوستی" را جدی گرفته ام!



از: امید
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اینکه بیخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پایان
تساویهای جبری را نشان می‌داد
با خطی خوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
« یک با یک برابر است »
از میان ... دیدن ادامه ›› جمع شاگردان یک برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است.
نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت
معلم مات بر جا ماند.

و او پرسید:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود !

و او با پوز خندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامان داشت بالا بود و آن که
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره‌گون چون قرص مه می‌داشت بالا بود
وان سیه چرده که می‌نالید پایین بود؟
آیا باز یک با یک برابر بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می‌شد
حال می‌پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران از کجا آماده می‌گردید؟
یا چه کس «دیوار چین»ها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میشد؟
یا که زیر ضربت شلاق له می‌گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید:
«یک با یک برابر نیست »



از: خسرو گلسرخی
برابری و انسانیت در عصر اتم

شدنیست ایا
۰۶ فروردین ۱۳۹۱
سلام خانواده دیواری
امید جان تشکربابت انتخاب
۰۷ فروردین ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
معرفی تاتر
تاتری که میخواهم برای شما معرفی کنم اپرای عروسکی مولوی است که حداقل میدانم که اسمش به گوش دوستان رسیده است . این تاتر یکی از بهترین نمایشهایی است که من تا الان دیده ام چون تلفیقی از شعر،موسیقی ،نمایش و اپرا به سبک ایرانی است که واقعا اگه دوستان ندیده اند پیشنهاد میکنم که ببینند . متاسفانه به دلیل صدای آواز خانم در این اپرا ، پخش این نمایش توقیف شد و چیزی که الان در بازار هست تکه هایی از این تاتر هست . تنها یک مغازه میباشد که این اثر را بدون مجوز پخش میکنه و به صورت کامل و با پشت جلدی میباشد( البته صاحب مغزه ادعا میکنه که توسط خود آقای غریپ پور این اثر به او سپرده شده ). این مغازه به نام فروشگاه نور و نگاه و آدرس آن خ انقلاب،بین ابوریحان و فلسطین ،پلاک 1258 می باشد .و قیمت آن 5 هزار تومان است
نویسنده،کارگردان،طراح صحنه،نور و لباس: بهروز غریب پور
موسیقی: بهزاد عبدی
رهبر ارکستر: ولادیمیر سیرنکو
خوانندگان: همایون شجریان(شمس) ، محمد رضا معتمدی(مولانا) و ....
این اپرا با حمله مغول شروع میشود و کشته شدن شیخ عطار ، فوت پدر مولانا ، ... دیدن ادامه ›› آشنا شدن او با شمس و گفتگو هایش،و.... از قسمتهای مختلف این نمایش میباشد.
این اپرا در اسفند 88 و فروردین 89 به نمایش د تالار رودکی به نمایش درآمد
اطلاعی از جوایزی که این نمایش کسب کرده متاسفانه ندارم اگه کسی اطلاعی داره ممنون میشوم در اختیار ما نیز بگذارد .
محمد عمروابادی (mohammad)
یکی از بهترین‌های من هم بود. هم به دلیل ساخت مناسب نمایش و هم ارتباطش با مولانای عزیز.
۰۴ فروردین ۱۳۹۱
محمد عمروابادی (mohammad)
پیام جان دی وی دی کامل نمایش رو همون زمان می‌شد خریداری کرد.
۰۴ فروردین ۱۳۹۱
آقای صمدی خادم، آقای عمروآبادی خواهش میکنم یک متن را کامل بخونید من حتی آدرس فروش این اثر تصویری را هم نوشتم.(با لبخند)
۰۴ فروردین ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این سخن دکتر شریعتی دعایست که من همیشه با خود میگویم و این بار برای شما دوستان دیواریم آرزو میکنم
"پروردگارار
چگونه زیستن را به من بیاموز
چگونه مردن را خود می آموزم"

از: امید
از مرگ چه چیزی را میخواهید ؟ و آن چه بدبختی است که در اثر ندانستن چگونگی مرگ حاصل می شود .
ما هر گاه چگونه زیستن را آموختیم مطمئن باشید بدبختی سراغمان نمی یاید یا اگر آمد میتوان آن را از خود دور کرد.
پاینده باشید و انشاالله تا 120 سال مرگ را تجربه نکنید
۰۲ فروردین ۱۳۹۱
هیچ چیز با ارزش تر زندگی و زنده بودن نیست

۰۲ فروردین ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حافظ گشوده ام
و چه زیباست فال تو
حتما قشنگ می شود امسال حال تو
با آن زبان فاخر و ایرانی اصیل
فرخنده باد روز و شب و ماه و سال تو

تقدیم به همه هم دیواری های عزیزم و به امید سالی که در آن زندگی سراسر سبز ی را سپری کنیم

سال نو مبارک

از: خود
واقعا کارتون درسته ساعت 3 صبح پست میذارین
امید جون عید مبارک
۰۲ فروردین ۱۳۹۱
سال نوی شمام مبارک..
۰۳ فروردین ۱۳۹۱
سلام شاعر این اثر خانم شهرزاد محمدزاده هستند
۱۹ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سابقاً به تبعیّت از تقویم ترکان ایغوری که برای هر سال نامی نهاده بودند. در ایران نیز سالها را به نامهای مزبور می شناختند و در تقویم ها نیز ثبت می کردند و بدین ترتیب برای یک دوره دوازده ساله نام گذاری شده بود و اسامی مزبور بدین قرار بوده است:
موش– گاو- پلنگ– خرگوش– نهنگ – مار– اسب– گوسفند– میمون– مرغ- سگ– خوک– و این همان نامهائی است که ابونصر فراهی در کتاب نصاب الصبیان آنها را در این رباعی به نظم در آورده است .

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار زین چار چو بگذری ، نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب وگوسفند است حساب حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار


و امّا برای تشخیص اینکه هر سالی بر اساس این تقسیم بندی با کدام یک از نام این حیوانات مطابق است ساده ترین روش این است که از سال خورشیدی ... دیدن ادامه ›› هجری عدد 6 را کم و سپس باقیماندۀ آن را بر عدد 12 تقسیم نمائیم و عدد باقیمانده که حتماً از عدد 12 کمتر است از نام موش بشمریم نام سال مطلوب بدست می آید.
مثال: می خواهیم بدانیم سال 1382 با کدامیک از نام حیوانات مطابقت می کند. نخست از سال 1382 عدد 6 را کم می کنیم سپس باقیمانده را بر عدد 12 تقسیم می کنیم باقیماندۀ آن تقسیم 8 است و هشتمین نام از سلسله متوالی اسامی حیوانات گوسفند می باشد پس سال 1382 سال گوسفند است


از: خود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ... دیدن ادامه ›› ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی
تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چهکرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتاگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن


از: فریدون مشیری
خوشحالم که دیدار امروزتان با نگاشتهایی که خواندم زیبا برگزار گردیده است.و ناراحت از آنکه خود در این محفل غایب.
به امید تکرار چنین گردهمایی هایی تا با هم بودن را هر چه بیشتر تجربه کنیم . واقعا خوشحالم که این تعداد نفر که بخشی از آنها را خانم ظفری نگاشته بودند فقط با یک فراخوان به دور یکدیگر به سادگی و صمیمیت جمع گردیده اند . درود بر شما پاکان و درود بر خودم که چنین دوستانی دارم.سالی پر از شعف،پیروزی ،سربلندی و سرافرازی را برای تمامی شما خوبان آرزو میکنم .شادزی و شادکام باشید

از: امید نصری
سلام همسایه دیوارى
اى بابا
حکایت ما بچه هاى دیوار مثله یک حکایت که دادو بیداد سره هم میکنیم ولى یک خانواده قوى وپایدار و همه همدیگه رو دوست داریم و چه بهتریه داستان کوتاه که خارج از موضوع هم نیست بذارم بچه ها بخونن ولى کاره شما رو بچه ها ببینن بعد- درود برتو ایرانى
۲۸ اسفند ۱۳۹۰
به امید حضور ک تک دیواری ها در قرار های آتی ...

برای شما از خداوند سالی پر از موفقیت و برکت رو خواهانم :)
۲۸ اسفند ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امید نصری
دوستان من دیشب این نمایش را دیدم . واقعا به کسایی که هنوز این نمایش را ندیدند تاکید اکید میکنم که به تماشای این نمایش بروند . بازیها فوق العاده بود و کاملا تحت تاثیر نمایش قرار گرفتم و همچنین موسیقی(اگر چه سنتور خوب کوک نشده بود). در ضمن این گروه نمایش این هفته را به اصغر فرهادی تقدیم کردند . کار بسیار زیبایی بود . من از جانب خودم به کل گروه و مخصوصا به خانم نونهالی که بازی فوق العاده ای داشتند خسته نباشید میگم و به امید تکرار چنین کارهایی .