در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بردیا ثابت | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:55:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بعد ازغیبت طولانی استاد جبلی با اجرای نمایش خلاقانه و نیک پر استعاره سوسمار خوش وارد صحنه می شود و با کارگردان خوش ذوق اثر دیدنی راپدید آوردند.بازیگران هم در نقش خویش خوش ظاهر شدند.نمایش با نغمه سرایی که نوید بهار و زندگی را تمنا دارد ، موجب شروع مطلوب و مسرت بخشی شد.
حسرت و حرمانهای اجتماعی ، همواره دغدغه انسانهاست.
رنج نکشیدن یا دوست نداشتن، انتخاب دشواریست سبب دست یازیدن به هر چیزی دلیل انتخاب می شود
که شاید روان آرام گیرد و احساس درون تلطیف یابد.چون گذشتگان ما که زندگی آن روزشان را پیوند به زندگی آیندگان نزدند. محبوب انسانی سرخوش که امید به فردا را با شعر و ترانه سبب طرب و شادی همسایگان می شود .محبوب، محب القلوب ساکنین است .
سرشار از دوستی و نیکخواهی که در هر لحظه با هر اتفاق وظیفه خود را انجام می دهد .تاحد امکان مسئولیتش را با لباسی آراسته و نظری پاک عشق ورزی می کند . اتاق محبوب در دکور با فضایی کم نور نمایان است تا جایگاهی برای بیم و امید آدمی باشد که بقای خود را در کوچ کردن می داند. سوسمار، نمادی است که فقط برای بلعیدن و زاد و ولد کردن، بی رحمانه تار و پود زندگی بشری را به مخاطره می اندازد .تصویر پرو ژکتور نیز اظهرمن الشمس است.تعارض فرهنگی بین دو نسل ،بنظر تجربه ای نیست که هر نسل به نسل بعد منتقل کند.هر نسل تجربه های خودش را باور دارد .این ساختار فرهنگی و تاریخی جامعه کهن و سنت زده است با تمام اسباب و ظواهر زندگی مدرنیزاسیون که ابتلای همگان است. به نظر تجربه آموز درس های تاریخی نبوده.
بعید می دانم،تجربه هیچگاه چیزی به کسی آموخته باشد!
جستجوی شادکامی فردی محبوب ، همانگونه ساده لوحانه است که تملک واقعی زندگی خویش.
موفق وپایدار باشید.
امیرمسعود فدائی، سپهر، امیر مسعود، نیما و Marvelous Studio این را خواندند
سوسن رحیمی ثابت این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب افشاریان ارجمند
عنوان با مسمایی برای نمایش انتخاب نمودید. با احترام تمام اجازه فرمائید، با این نمایش اندکی تفاوت نظر داشته باشم .نظر کار بران عزیز بغایت محترم است برایم . هر چند رسم معمول و عادت مالوف بر این مدار چرخیده که جز نکویی اهل هنر به زبان آراسته نگردد.
سوت کر کننده سکوت در تاریکی سالن اجرا ، نشان از دهلیز تاریکی است که سو سوی نور را ترکه افکنی می کند . تاریکی دقایق پایان نمایش ، من را به خواب فرو برد و از بیداری و هوشیاری غفلت شده چون گذشته غافل ماندم .
در مدت نمایش با شعارهایی که سالهاست تقدس انگاری شده با احساس قالبی مکرر نمایش را دنبال کردم .راوی در تنهایی سلول ، خیال را به خاطرات گذشته پرواز می دهد و در ادامه نمایش تبدیل به گزارشگر آرزوهای !؟ و رویاهای ؟!.
طنز و هجو در انبان مخاطب ، بسان پول خردی که فقط صدای جرینگ جرینگ دارد ،آویخته می شود. انسان بی اراده و نا آگاه مولد تاریکیست . راوی با واگویی از لایه برداری رفتار سوداگرانه نیش و نوشی را بازگویی می کند . هیچ حسی از تنهایی و درد و رنج یک محبوس انفرادی کشیده به هر دلیل بزه اجتماعی یا مصلح اجتماعی ، نه در بازی مشهود بود و نه در من تماشاگر اثر داشت. شاید تجربه راوی نمایش را نداشتیم تا برای ما ملموس گردد.تشبث به زیست و زندگی ارزشمند است و مرگ ، نفرین ابلیس است. نیک آگاه هستم ، تلاش و مرارت شما بایسته و شایسته در کسوت هنر تئاتر ارزشمند و قابل تقدیر است . حس قدر شناسی شما از خانم نیکو بستانی در حضور جمع تماشاگران سالن نشان از تعهد و اخلاق هنری شماست.
پایدار باشید.
من که درست متوجه نشدم چی نوشتین! حقیقتش دو بار هم خوندم و باز آخرش کامل نفهمیدم! کاش یه مقدار ساده‌تر بنویسید آدم حرف و مطلبتون رو بفهمه.
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
سپهر
سبک نوشته‌شون من رو یاد نوشته‌های کاربری به نام پرنده‌باز آلکاتراز انداخت https://www.tiwall.com/u/birdmanofalcatraz متاسفانه پست‌هاشون رو پاک کردند
خوشحالم که سبک نوشته ام سبب شد خاطره نوشتاری دوستی برای شما تازه گردد.
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
امیر مسعود
با درود جناب بردیا نحوه نگارش شما , نقدتان را دوچندان دلچسب کرد برایم سپاس از شما
منم از نوع دست نوشته ایشون لذت بردم .

پ‌ن. بعضی ها خیلی متفاوت ان و این تفاوتشون با هنرمندی کامل نشون میدن
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش از مضمونی ظریف و پیچیده حکایت می کند ،که به نوعی تسری بخش آدمهاست.عشق، تنهایی انسان و مراودات اجتماعی که متاثر از روابط حاکم بر یک جامعه بیمار و افسون زده با ساختاری معیوب که روح و روان آدمی را ضایع و زایل می کند.بعد از تلاش و سر در گمی ، انسان در بخش ضایعات نمونه برداری می شود.تمثیل و استعاره های جذاب نمایش، خوانشی در خور داشت.بهره جستن از عروسکها سمبلیک و روح نواز بود. نمایشی دیدنی و قابل تاملی بود..
حکایت هذیانهای تنهایی انسان است .تنهایی که سخت به زندگی بیمرگی چسبیده .از گذشته چیزی نمانده، در حال هم سرگردان ، ودر رویای فردا حیران. بازیگر مرد نمایش خوش درخشید ، با مخاطب ارتباط برقرار کرد و حس درماندگی و وا ماندگی تنهایی را در هزار توی سنت و مدرنیته به مویه و ماتم آویخت و چون انسان در چنبره آن اسیر . انسانی که در محیط زندگی خویش غریب و تنهاست و با ذهن مشوش و مالیخولیایی، تنهایی انسان با ترقص و ترنم و طرب و شعر و شراب ... بحال نمی آئیم .تنهایی چون سایه هایی که زیر درخت بید ، مجنون وار رنگ می بازد.
خسته نباشید.
نمی دانم کارگردان عزیز ، کتاب باغ بلور محسن مخملباف را مطالعه فرمودند یا خیر؟
چون اندک شباهتی در نمایش شراره مشهود بود.
به نظر باغ بلور در ان سالها ی جنگ حرف برای گفتن
ونقد وطنز را داشت .
موفق باشید.
نمایش از بیماری که کارگردان دستمایه یک سوژه اجتماعی در روابط بین انسانها را یادآور می شود.
نمادی از فراموشی و هوشیاری ادم ها، که ساعت زمان را پنهان کرده اند و به دلخواه اشکار می کنند.
ادمی که در خانه غریب است ودر خانه سالمندان (بخوان اجتماع ) محجور و کودک .
حکایت روز گاریست که نمایش را دیدنی می کند.
آینه های روبرو
سوگرنجنامه شکلی از نمایش که در مناسک مذهبی یونان باستان رایج بوده.
نمایش با یک مقدمه ، خلاصه داستان با الکنی زبان تعریف میشود و همسرایان ، غمنامه را روضه خوانی میکنند.
قهرمانان_ داستان اصلی را واگویی مینمایند.
بهره گیری از ابیات شاعران به نام ایرانی مثل فردوسی و مولانا و حافظ، در تراژدی نمایش از زبان بازیگران، تلفیقی مرئی و نامرئی از خشم ،خون ، عشق ، انتقام و خیانت از دوران باستان تا کنون آشکار و پنهان همچنان حکایت میشود.
تلاش بازیگران و دشواری بیان افسانه و اسطوره و واقعیت با زبان بدن، سختی کار را چندان قابل فهم نمیکردو به نوعی تعزیه خوانی به سبک یونانی با اندکی نقالی و ناچیز پرده خوانی، تماشاگران را مسحور نکرد.
سوگ الکترا با سوگ سیاوش، چه دور؟ چه نزدیک؟


موفق باشید
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
سوسن رحیمی ثابت، امیرحسین بزمی و haniyeh maaah این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ابتکار نمایش صامت تحسین برانگیز بود.
خلاقیت اثر نمایشی، جذاب بود.سکوت کر کننده، نوآوری در هنر نمایشی با بهره گیری از یک نماد تاریخی از دوران پهلوانی (مرید و مراد) و گفت و گو های فلسفی از عدم به وجود ، که هستی آدمی را در زمان،سیال و روان سیر میکند و سبب مکاشفات درونی بیننده و دامن زدن به افکار آدمی میشود
درود بر آفرینش شما
من احساس می کردم یه حفره تو ذهنم ایجاد شده و داره به سمت نور انتهای تونل پیش می ره واقعاً تجربه جذابی بود✨✨
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ابتکار نمایش صامت تحسین برانگیز بود.
خلاقیت اثر نمایشی، جذاب بود.سکوت کر کننده، نوآوری در هنر نمایشی با بهره گیری از یک نماد تاریخی از دوران پهلوانی (مرید و مراد) و گفت و گو های فلسفی از عدم به وجود ، که هستی آدمی را در زمان،سیال و روان سیر میکند و سبب مکاشفات درونی بیننده و دامن زدن به افکار آدمی میشود
درود بر آفرینش شما
بردیا ثابت (bardiasabet)
درباره کنسرت-نمایش سی‌صد i
نمایش سی صد
ان فرزانه توس جادوستیز
گفت: جهان را چو یاران به بایستگی
روان را چو دانش به شا یستگی.
انتظار بیش از این بود!؟
نمایش برشی از تاریخ ددمنشانه وننگین اقوام بیگانه براین سرزمین را روایت دارد.
تنها حسن نمایش ، موسیقی وخوانندگی اقایان پورناظری و بهرام است و دیگر !؟
با یکساعت تاخیر که گوینده چون سربازی در پادگان فقط اعلام می کرد، تا چند دقیقه دیگر شروع می شود،ولحظه شروع بدون طلب پوزش از تاخیر برنامه ... دیدن ادامه ››
که بیهوده وقت مردم به گزاف تلف گردیده است.
اغازگران ، فاتحانه در مصافی غافلگیرانه به اجرا پرداختند..به رسم معمول و عادت مالوف، نگاه سوداگرانه به تماشاگران که جز کیسه پول بیش نیستند وبس!!
تجلیل از فردوسی و کتاب شاهنامه بدین غایت تهی وبی مایه ؟!
فرزانه ای که معلم وسمبل عشق ، اگاهی وازادی بوده است ، با شور وطن پرستی پریشان سستی خلاصه شود.؟!
سپهر، هانیه مدرس و امیرمسعود فدائی این را خواندند
سوسن رحیمی ثابت این را دوست دارد
تاخیر در این اجرا اجتناب‌ناپذیره …
در سالن‌های کوچیک هم در صورت شلوغی حدود ده دقیقه مستقر شدنِ افراد زمان میبره … اون جمعیت که از سر صحنه تا انتها باید با تله‌کابین جابجا شد 🤣 که امری طبیعی‌ست
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تراوشات ذهنی نویسنده و دغدغه ی فکری کارگردان،ستایش برانگیز است.
آسیب شناسی از مردم اجتماعی که بی مرگی را به ناچار زندگی تلقی میکنند و تلخندی به تجربه های رفتاری هم دیگر دارند.
حصار اهنینی بد شکل و خشن که در روح و روان آدمی نیستی را وجود حقیقی با فرهنگ ساختاری به رخ میکشند.
آمال و آرزو هایی دست نیافتنی،که حرمان و محرومیت جای گزین آن گردید.
رویا هایی که سراب شد و چون باد هرجایی مارا در آغوش کشید و روح و روان را از هم گسیخت.
اقبال با آرزوی قلبی ما مساعد نشد و ملبس به لباسی شدیم که تن عریان مارا خوره وار آوازه گری کند.
روح پر حرارت خود را با قطرات آب سرد فروتنی غسل و تعدیل کردیم.
چون لذت از پیروی کردن شوقی نداشت ، سرور به دست آوردن را هم از دست دادیم.
نمایش نیک دیدنی و پر جذاب است.
بازیگر ها مستغرق در نقش خویش به هم تنیده سرشک درد و رنج را غوغا میکنند.
باشد که خیال به واقعیت تلنگر زند.
ابتکار و خلاقیت نویسنده و کارگردان درخور توجه است و نشان از ربط عینیست که با اخلاقیات و فرهنگ ما مردم در زمان شکسپیر خوانایی دارد و به نظر فقط ظاهرا بروز شده ایم. تحصیلات و مدرک دانشگاهی داریم اما فرهنگ کهنه پرستی و خرافه گویی را نتوانستیم زدوده کنیم.
توجه شود به اندک افراد در تیاتر که با گوشی همراه خود و یا با بغل دستی خود مشغول هستند!
این مسائل عادات و اخلاقیات شکل گرفته است.
رومئو درس خوانده، چون به قبیله خود میرسد ابتدا شعار باسواد ها را سر میدهد.بعد مثل همان بیسواد ها و عقب افتاده های قبیله خود رفتار و کردار میکند که رومئو های وطنی هم کم نیستند‌.
نمایش قابل دیدن است و صحنه هایی از کج اندیشی و کج رفتاری انسان ها در ان عریان است.
البته مقدسین و منتقدین تیاتر پرست که وفاداری به اصل نمایش شکسپیر را خیانت و خطاکاری میدانند هرگز در شان خود نمیبینند به دیدن نمایش کسی جز خودشان بروند.
گویی فراموش کرده اند روزگار اولیه خویش را!!
با آرزوی جسارت ستودنی بیشتر
نمایش نیک پر استعاره و تمثیل است.
گویا و قابل درک و ملموس.
تجربه هولناک و سهمگینی که در طول تاریخ بار ها تکرار شده است اما ما دوست داشتیم خود تجربه شیر دوشیدن را داشته باشیم هرچند که از ابتدا فقط شاخ گاو دست ما بود تا پاره کنیم و بدریم همدوشانمان را و لذت ببریم از خوشی روزمان و شعار دهیم.
یکی نقاب دارد و دیگران بی نقاب همان اندیشه را در سر دارند.(هر غالبی به مغلوب خویش شبیه تر است)
نماد گرایی و شیپور بیدار باش را،بر زندگی میت وار آدمیان تازیانه نواختند.
در جامعه بسته،خرافاتی ،جادو مزاج که تمام ساختار فکری اسیر نیرو های ناشناخته است جنون و عته از شرایط آن باب است.
افسوس و که شنونده و مخاطب ندارد
هملت پشت کوهی نمایشی بی پرده ،صریح و ملموس از حکایت درد جانکاه انسان ها از فقر و تنگدستی،جهل و خرافات و تهمت افتراء از جامعه الکی خوش،که با هر بهانه آبکی،آبکی میخورند و دور خود میچرخند.
خانواده ای باردار که در سقط و فروپاشی غوطه ور هستند اما فرصت لحظه سرخوشی را از دست نمیدهند و فحش و ناسزا را به جان نداشته میخرند و خود را سرزنش نمیکنند چون عادت کرده اند به این کهنه بیماری!
از هملت خبری نیست اما همه مصائب هملت را به دوش میکشند و کنار هم زیست میکنند.زیستگاهی که خاکستر است،از ننگ و شرم ،از پاچیدگی و آشفتگی زندگی بیمرگی انسان ها که به تاراج رفته است، نشان از دغدغه ذهنی نویسنده است.
لایه برداری از زوایای سایه و روشن فلاکت و حزن و گرفتاریه زندگی ( زیرین آدمک ها) که با وسواس و دقت نویسنده موشکافی شده است.
به قول برکه (که خشکیده و برهوت شده): انقدر مصیبت سرمان ریخته اند که عزاداری را فراموش کرده ایم.
یا به قولی دیگر: بلکه سالهاست فقط عزاداری میکنیم به رسم معمول و ... دیدن ادامه ›› عادت مالوف!!
سبب ساز مصیبت ها را از یاد برده اند!
کرخت و بی حس شده اند،زنده بودن را دوست دارند و شکسته شدن را با ولعی جان گداز چسبیده اند حتی کمتر از برگ، که از درخت خم میشود ولی نمیشکند.
نمایش دیدنی و خودمانی و جذابی بود.اشاره ای به زندگی تک تک آدم ها.
غافل از اندک ضعف های نمایش هم نباید شد اما نمایش بر بنیاد ربط عینی ،قوت استواری داشت که خورده لغزش ها آشکار نبود.
موفق باشید
تاریخ معاصر ما، فراز و فرود های دشواری را سپری کرده است.
جنبش هایی که هر کدام میتواتست برای مردم امید بخش باشد اما جز سرخوردگی و درجا زدن به جای سیر تکوین تحول اجتماعی حاصل درخشانی به بار نیاورد!
جاهلیتی که سکه ی روز بود و عوام گرایی که مرزی نمیشناخت.!
به جای وفاق و همدلی بین دولت و ملت،قرارداد بین شاه و ملت تبلیغ شد.
در نمایش
چشم اسفندیار کور شد و دولت سرنگون.
مردم خمیده و غوز کرده سرگردان دنبال هیاهو، دور خود چرخیدند.
بتی شکست و همه چیز فرو ریخت و شرمساری بر کسی نماند! و جنون شد مرثیه ای گنگ و ملال انگیز از چیزی که نبودیم و نشدیم!
نقطه قوتی در نمایش به لحاظ تاریخی و اجتماعی مشاهده نکردم.
آقا بردیا : نوشته خوبیه، ممنونم.

یک 'نقطه قوتی' اجتماعی تاریخی در این کار دیدم‌؛ فکر کنم پدر و پدر بزرگم نادرست انتخاب کردند که از 'وفاق و همدلی' با مصدق خودداری کردند
۱۱ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش: خانه سیاه است.

نمایشی ابتکاری و خلاقانه ای است و لذت دیدن نمایش حظی وافر و بسیار است.
تحسین برانگیز است،جرات احرای نمایشی از شاعر پر آوازه ایران زمین.
خوشحال و خوشنود از اینکه با وقت محدود نمایش با توانایی توانستید، چند برش کوتاه از زندگی زنده یاد فروغ با زبان بدن به تصویر و حرکت در آورید.
حزن و شادی را به زندگی پیوند دادید.
چه زیبا؟چه قشنگ؟ ربط عینی ک ملموسی را آواز کردید.
با آرزوی درخشش های بیکران
۲۰ متری جوادیه
فردای نداشته را نمی توان دید؟!
اما گذشته را تجربه و به هر جهت زندگی کرده ایم و امروز؟!
نمایش خودمانی و دوست داشتنی برای نسلی که با این وقایع بزرگ شدند و قد کشیدند ولی آیا به بلوغ فکری و عقلی؟!
ولی تجدید خاطره ای مملو از تلخی و شیرینی در ذهن ما تصویر کرد.
شیرین به این دلیل که نمایش روایت روز های سپری شده ای را به یاد آورد با آمال آرزو هایی که
می خواستیم ، و باور کرده بودیم،با چه شور و هیجانی به دنبال خلاء های درونی و بیرونی مان روان و سرگردان شدیم.
قصه ایرانی ،بومی ، ملموس و با مشاهدات عینی و تجربیات شخصی و فردی اتفاق مبارکی افتاده است.
نمایش وطنی که در غیاب استادان پیشکسوت مغفول ... دیدن ادامه ›› مانده بود با شجاعت و جسارت قابل تحسین مسیر را هموار نموده است تا تشویق و ترغیبی برای کار های مهم تر نویسنده و دیگر همراهان باشد و انتخاب بجای بازیگران با تیپ ولباس و استعاره ها و آگاهی از نقش و زمان خود با زبان بدن و ادای درست واگویه ها مضمون قصه ی نویسنده و زحمت کارگردان را به رخ کشیده اند.
طنزی که حکایت از ناکامی ها و سرخوردگی های نشات گرفته از ؟!
اما تلخی،روزگاریست که درجا میزنیم ، چون دچار مسخ روحی و محو فکری با بیماری های روانی اجتماعی که سبب کشمکش درونی خودساخته و تحمیلی با تعصبات هوچی گرانه به زندگی بی مرگی عادت کرده ایم.

چنین شد .،.گذشته ،.رویای آینده؟؟!!!
برای آرامش کسانی که زنده هستند ولی در قید حیات نیستند :
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
به امید روزی که آیندگان حسرت گذشته را نخورد
نمایشی قابل دیدن و تامل ، با تلفیقی درخور از گذشته تا کنون.به سبک و سیاق سنت نمایشی ایران.با موسیقی زنده که البته جای خالی کمانچه خودنمایی میکرد.با بازی روان و شیرین نقش اصلی و با هماهنگی گروه و صحنه گردانی سزاوار مرشد.تمام بازیگران با نقش هایی دوگانه و طنزی بومی به زنده کردن هنر در حال فراموشی که حافظه فرهنگ شفاهی را سبب ثبت و مکتوب مینماید.خیمه شب بازی بدون عروسکی به نام مبارک سیاه بازی بدون سیاه و ترانه های خاطره انگیز که مهمان مدعو استاد انصافی که خود سال ها یاد و خاطره سعدی افشار را زنده میکرد چنان حظی وافر داشت همانگونه که تماشاگران به وجد آمده بودند و احساس نشاط و شادی.
زندگی به دنبال بخت تمثیل چندگانه ایست که این حلقه مفقوده (بخت) به آمال و آرزو ها پیوسته است.
هرزمان که کورسویی از امید و افق در حال رویش است شیر درنده ای از بیشه برون آید؟!
شیر بی دم و سر و اشکم کی دید؟ این چنین شیری خدا نا آفرید.
با آرزوی موفقیت.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سه شنبه های لعنتی
مشت نمونه خروار است، سه شنبه ها و روز های دیگر.
نمایش حکایت مرد خوش باور و خود باخته ای را دارد که با یک تلنگر، اساس زندگی چندین ساله اش پاشیده می شود. موسساتی سوداگر ولی جامعه پسند تحت عناوین مختلف برای خدمت کردن در ظاهر ! ولی ...
اتفاقی برای پدر خانواده بروز می کند، برای فرزند بزرگ خانواده مشکلی ناخواسته و برای فرزند کوچکتر رخدادی دیگر. تا این گنبد دوّار به همین سادگی فرو ریزد. در واقع سالهاست عنصر اصلی جامعه سست و شکننده شده است و فقط منتظر لگد پشه می باشد. دکوری ساده و چند منظوره با وسایل ابتدایی که با روایت داستان تناسب دارد و گویای محتوای قصه است و نیت خوانی هم نیاز ندارد. پدر در نقش خودش خوب ظاهر می شود. درمانده ، سرگردان و آشفته، به طوری که حس اش به تماشاگر منتقل می شود. شکاف بین سنت و مدرنیته دو روی یک سکه است. با غم بی پایان که در روایت بین پدر و فرزندان بروز می کند. قصه داستان وطنی و ملموس است و بازیگران اجرای خوبی داشتند. به خصوص دختر خانواده که هم دلسوز برادر ، هم غم خوار پدر و دلخوش و امیدوار به کار خواب آلود خودش. با هر موجی در جامعه زندگی اجتماعی انسان ها به هم ریخته و آشفته می گردند. نمایش روایت تلخ و دوست داشتنی با طنزی از بی خود بودن که ارزش دیدن را دارد.
برای آماده شدن یک سه شنبه لعنتی دیگر ...
نمایش چهل لُم ، نویسنده و کارگردان امیر پیشوایی
کارگردان جوان و خوش ذوق که با آثار کلاسیک آشنا است، با تلاش و جدیت برای حفظ هنر نمایشی به خاطر عشق و علاقه حرفه ای خود این اثر هملت را به صحنه می آورد که قابل تقدیر است . بازیگر ها با انرژی و هیجان نمایش را شروع و به پایان میرسانند. محل اجرا برای کار حماسی و تراژیک کوچک و ناچیز بود ولی قابل درک بود ، محصور و محدود بودن فضا هم قابل رویت و کار کارگردان هم دشوار تر . کارگردان عزیز از ضعف اجرا و بازیگران غافل نبوده است ولی جدی بودن بازیگران برای یک اجرای خوب ملموس و احساس میشد. اما ارتباط حسی با تماشاگران روان برقرار نشد و امید است در شب های بعدی اجرا روان تر و اثرگذارتر باشد. زحمت و همت تک تک بازیگران مورد توجه و قدردانی است و کارگردان عزیز در انتخاب بازیگران به خصوص نقش های اصلی برای اثر های حماسی انتخاب ژرف تری داشته باشد که البته ایشان بهتر از بنده بر این موضوع واقف اند. نمایش قابل دیدن است و برای علاقه مندان به دیدن آثار کلاسیک فرصت مناسبی ست.
در تمام طول تاریخ دروغ راحت تر با رضایتمندی مورد پذیرش بوده است و واقعیت درک و فهمش دشوار و عذابش بیشتر.
با درود به تمام بازیگران و کارگردان خوش قریحه
احسان صفانژاد، amir pishvaei و محمد این را خواندند
رها ازادی پناه این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید