سلام
سلام کردن در اول این نوشته شاید برایم آسان ترین کاری بود که بعد از گذشت سه روز می توانستم انجام دهم .
سه روز صبر کردم که شاید آتشفشان احساساتم کمی فروکش کند و بعدش سعی کنم بنویسم .
"زن ها بوی سرب می دهند!" تمام شد . مانند همه نمایش ها . این نوشته تشکر و سپاسی است از همه دوستان و عزیزانی که همراهی ام کردند . باعث شدند من حرفم را بزنم ، دغدغه ام را بگویم . سپاس از همه آن هایی که از سر لطف و خیرخواهی نقد نوشتند و در طول مدت اجرا ، هر شب یکی از کارهایم این بود که نقدها را بخوانم و یاد بگیرم .
سپاس از ندا مقصودی که با تمام بزرگواری اش به خامی و بی تجربگی من اعتماد کرد .
سپاس از حمیدرضا آذرنگ که او بود تئاتر را برایم جذاب کرد و باعث شد وحشیانه تئاتر ببینم و عاشقش بشوم . سال ٨٦ اولین نمایشی که دیدم ، "خیال
... دیدن ادامه ››
روی خطوط موازی" او بود و افتخارم این بود و هست که در اولین کارم شاهد حضور این بزرگ مرد بودم .
سپاس از مهدی آشنا ، محمد محمودی ، حمید حیدرپور ، مجید خاقانی ، رکسانا قهقرایی که با همه نواقص کنارم ایستادند .
تشکر و سپاس کوچکترین کاری است که می توانم در قبال همه لطف ها و اخم های همگی شما که باعث شکلگیری گوشه ای از زندگی ام بودید ، انجام دهم .
والسلام !
نویسنده و کارگردان نمایش