در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سهیل ملکی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:47:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این قاب برایم غریب بود ، مثل همان قابهای محترم تعزیه که هنوز تا میبینم ، اشک امانم نمیدهد و این یک قاب و دقیق ترین قاب از زندگی واقعی من و هر کسی است که در این کوی و برزن، به دنبال هنر رفت .

کسی که برای رسیدن ‌و رشد و تعالی در هنر و واقعا کلمه ی هنر خواه بازی یا نوشتن یا موسیقی و هرچه و هرچه که باشد باید سختیها و‌مرارتها و مشقات فراوانی را از طرف جامعه و بعضا مدیران و حتی خانواده اش تحمل کند ، به جان بخرد و خم بر ابرو نیاورد و‌نیاورد و‌نیاورد و در همه زمان مانند ناخدایی تنها ، این کشتی را به لنگرگاه و مقصد درست برساند .

شاید در انتهای این راه باید روی جنازه ی هنر و هنرمند میبایست پارچه ای کشید و برایش فاتحه ... دیدن ادامه ›› ای خواند.

شاید به قول دوست و برادری :
« این مملکت ، هنرمند نمیخواد »

که اگر این طور باشد پس :
« برایم فاتحه ای بخوان ، مهم نیست که نیمه شب است 😔»

پی نوشت : عکس مربوط به آخرین دقایق « مجلس توبه نامه نویسی اسماعیل بزاز » است و بسیار قاب زیبا و پر مغزی است
خسته نباشید قرص و قایم به گروه کارگردانی و دوستان عزیزم
امروز به دعوت دوستان کارو دیدم
۴ مونولوگ که بسیار خوب بود
قلبن کارو دوست داشتم
کار بسیار شریفی بود
خسته نباشید میگم به گروه
پیرنگ اصلی متن «هیچ و پوچ » بر اساس تراژیک ترین و قلب شاهنامه که همان کشته شدن سهراب به دست رستم است خلق و نگارش شد . خوشحال تر از این هستم که آیین رونمایی و تولد این نمایشنامه با روز بیست و پنجم اردیبهشت ماه که همان روز بزرگداشت فردوسی است یکی شد .
.
این متن به عنوان متن برگزیده ی چهلمین جشنواره ی تیاتر فجر انتخاب شد و به اهتمام نشر جامه دران چاپ و توزیع شد و از امروز در دسترس عموم قرار دارد .
ضمن اینکه در ایام نمایشگاه کتاب نیز در راهروی دوازده و غرفه ی یازده ( نشر جامه دران ) با بیست درصد تخفیف قابل تهیه و یا به صورت آنلاین قابل سفارش است.

امیدوارم که مقبول بیفتد.

?سهیل-ملکی
تانیا این را خواند
بامداد و کاوه علیزاده این را دوست دارند
چقدر عالی . مبارک باشه
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
بسیار عالی، قلمتان مانا جناب ملکی
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صغری : ای آکله شتری بگیری قربون، کاش اون روزی که به تو بله می خواستم بگم خدا از رو زمین وَرَم می داشت ، آقام گفت این هیچی نداره ها باورم نشد

قربون :آقات نگفت من کارم چی بود روز اولی ؟

صغری : چرا گفت،گفت دمب خرو بالا می گیری

قربون : بهتر از من نیومد و نمیومد سراغت

صغری : ببند چاله خر کشیو ، نخیر،اشرف سادات داشت به طلعت می گفت خدا به دور ،دومادو نیگا ، شبیه انتره ، منم اومدم حرفشو مهر و موم کنم ... دیدن ادامه ›› همون آن که گفتم بله ، بخت بدم با بله ی عقدم یکی شد

قربون : حوصله اش نیست باهات یکی به دو کنم ، صغری دیگه مثل اون قدیما دست و پام نمیکشه کار کنم ، جونم بالا میاد ، دهنم گَس میشه ، چشام دو دو میزنه ، البت الان هم روده کوچیکه داره روده بزرگه رو می خوره چی داریم تو این خراب شده بریزم تو این خندق بلا ؟

-برگرفته از متن نمایشنامه

?سهیل-ملکی
امیرمسعود فدائی این را خواند
کاوه علیزاده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش را حتما باید دید ، فرم اجرا بسیار کار نو و جدیدی می باشد ، نقاشی های لحظه ی آخر و دیالوگ نهایی نقطه ی عطف این نمایش است
خیلی موافقم
نقاشی های لحظه ی آخر و دیالوگ نهایی نقطه ی عطف این نمایش
عالی گفتید
۰۹ تیر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خوبی بود خسته نباشید
سلام و خسته نباشید خدمت گروه اجرایی
بهمن نمایش خوبی بود و قطعا کسانی که تئاتر کار می کنند و به نحوی دستی در کار نمایش دارند می تونن این نمایش رو خیلی راحت هضم و درک کنند . در زمینه ی کارهای خانم فروزند من به عنوان یک تماشاچی کارهاشون دوست دارم و در مجموع کار آخرشون هم جزو کارهای خوب قرار می دم البته چند تا نکته ی کوچک در کار بود مثلا در قسمت بازیگر راننده ( شاهین ) با توجه به نقش کوتاهش می تونست اصلا بازیگری نباشه و فقط دیالوگ ها توسط بازیگران دیگه تقسیم و یا معطوف به یک بازی با موبایل بشه و این اتفاق در مورد دختر خانم اتاق فرمان که در آخر روی صحنه حضور پیدا می کنه مصداق پیدا می کنه. اما اینها فقط و فقط یک ایده ی کارگردانی هست و دلیل به ضعف کار نمی شه در مجموع نمایش بهمن از اون دست نمایش هایی هست که باید دیده بشه و واقعا به گروه اجرایی باید خسته نباشید گفت.خدا قوت
خیلی بد بود... متاسفم که از کلمه ی " بد " استفاده کردم اما واقعا خیلی بد بود.
1-تحلیل کاملا اشتباه
2-بازیگران بیکار روی صحنه که اگر نیودند هم هیچ اتفاقی نمی افتاد
3-بازی های کاملا اغراق شده و تکراری
4-افکت های ضعیف
5-کنترل صدای صحنه بی مدیریت
6-پایان بندی ضعیف
7-صحنه ی از هم گسیخته
عمده دلایلی بود که در این اثر به کار رفته بود و شاید این کار را به عنوان یک کار ابتدایی دانشجویی و در آن دسته باید قرار داد. امیدوارم که گروه محترم در اجراهای آینده ی خود کارهای درخشان تری را در معرض دید تماشاچی قرار دهند و خسته هم نباشید.
امیر مسعود این را خواند
مازیار نیشابوری و محمد لهاک (آقای سوبژه) این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و خسته نباشید خدمت گروه اجرایی
نمایش بسیار خوبی بود و به نظر من تمام نکات راجع به متن ، صحنه و بازی ها به خوبی رعایت شده بود.خدا قوت و از دوستان تیوال دعوت می کنم این کار را ببینند.
با سلام :
من می خواستم زودتر از اینها این کار را ببینم چون بنا به اخباری که درباره ی این تئاتر در جراید و اینترنت و فراز و نشیب های تمرین گرفته تا اجرا درج می شد برام جالب بود کار رو ببینم.
در درجه ی اول خسته نباشید مفصلی باید به گروه گفت . من کماکان آثار آقای نعیمی رو دنبال می کنم اما متاسفانه این کار را جزو کارهای ضعیف ایشون قرار دادم . به طور مثال در آخرین پرده در ضعیف ترین حالت ممکن قصه تمام میشه خب ما قصه رو می دونیم و اینکه ابن ملجم امام رو به شهادت می رسونه و طبیعتا انتظار نداریم ابن ملجم در این نمایش از کار خودش منصرف بشه !!!!! اما در حالت دراماتیک اتفاق درخشانی نیافتاده بود و قلب قصه که ترور حضرت نام داشت و باید انجام می شد بسیار کمرنگ پایان بندی شده بود.
در طول کار ما در حین برخورد با یک اتفاق دراماتیک یک سری شوخی دم دستی که کاملا گواه بر این هست که کارگردان برای خسته نشدن تماشاچی اون ها رو تعبیه کرده برخورد می کنیم و اتفاقات صحنه ای بسیار سطحی از این دست.
کارگردان در نماهایی بنا به سلیقه لباس های امروزی برای بازیگر در نظر می گیره خب به جای خودش خوبه ( این اتفاق در نمایش سقراط هم بود ) مثلا اینکه ابن ملجم عینک داره یا زمان اذان همه به ساعت مچی نگاه می کنند پس چرا این راکورد برای همه ی صحنه ها حفظ نشده؟پس چرا بازیگران یک سری با لباس سنتی ... دیدن ادامه ›› و دیگران با لباس امروزی هستند ؟و حتی عمدی هم در کار نیست و از این قبیل اتفاقات.
در زمینه ی اتفاقات صحنه ای و چیدمان صحنه با تیپ کار کردن کارگردان هماهنگ بود.
در مجموع کار ترور به نظر من کاری قابل قبول از آقای نعیمی نبود و باز هم به ایشون خسته نباشید می گم.
تماشاچی عزیزم درباره این اثر باید باهم گپ بزنیم امیدوارم زود ببینمت تا با هم تبادل نظر کنیم
۰۹ تیر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خوبی در نوع و تیپ خودش بود
خدا قوت
کار خوب و فاخری بود خسته نباشید و خدا قوت
مجتبی مهدی زاده و امیر مسعود این را خواندند
محمد لهاک (آقای سوبژه) این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام خسته نباشید خدمت گروه نمایشی :
من سه شنبه شب موفق به دیدن این نمایش شدم و در مجموع جزو نمایشات محبوب من به حساب نمی آمد کار دارای نقاط ضعفی بودکه مشروحا به عرض می رسونم :


1- در مجموع تیپ کار محمد یعقوبی مانند یک امضا برای ایشان هست و چون خودشان خالق آثارشان هستند این امضا و بهتر بگم این لباس برای خودشان کاملا اندازه است اما اخیرا ما با یک موج یعقوبی نویسی آشنا شدیم که اکثرا در میان دانشجویان و طرفداران ایشون به چشم می خوره در درجه اول باید گفت بنده تحت هیچ شرایط و تاکید می کنم هیچ شرایطی قصد توهین و یا زیر سئوال بردن ایشون و دوستان را ندارم اما وقتی از ایشون برای نوشتن الهام گرفته میشه حداقل باید یک ایده ناب تر و کم اشکال تری گرفته بشه مثلا صحنه های عرق خوری چیزی هست که کسانی که دنبال کار آثار آقای یعقوبی و دانشجویانشان باشند دقیقا می توانند آن را مورد نقد قرار بدن البته من شخصا با این موضوع مشکلی ندارم اما باید به جا باشه تئاتر زبان اشاره و نشانه هست مثلا بازیگر آرمان می تونست کمی گیج باشه تا من تماشاچی بتونم یک سری اتفاقات رو کشف کنم نه اینکه کارگردان بخواد با ضرب و زور این رو به من تلقین ... دیدن ادامه ›› و تزریق کنه.
2-در مورد بازی ها ، بازی آقای حنفی که یک خط راست بود و هیچ فراز و فرودی نداشت گویی این شخصیت فقط دیالوگ گفتن و قهر کردن باد بود یعنی احساساتی مثل ناز کشیدن ، عصبی شدن ، مشورت با دیگری در کتاب آقای حنفی تعریف نشده بود در مورد خانم نازی باز کمی بهتر بود اما در صحنه ی اول که تماشاچی با بازیگر مواجه میشه یک فرد رو می بینیم که داره از سوسک میترسه اما از کجا به واسطه ی چاقو و دیالوگ نه نقش آفرینی بازیگر در صورتی که اون پوزیشن و رفتار و دیالوگ احتمال یک فوبیای فرد به سوسک رو میتونست نشون بده این در جایی بیشتر به چشم میخوره که وقتی آقای حنفی سوسک رو می گیرند باز می بینیم بازیگر همون اکت ثابت رو داره و منتظره تا بازیگر مقابل سوسک رو بیاره تا جیغ بزنه و احتمالا اگر نیاره ؟؟؟!!! در مورد خانم کیخایی باز این اتفاقات بهتر بود و همچنین خانم ابراهیمی و همین طور آقای یحیی زاده
3-در مورد کارگردانی خوب اتاق ها و منزل با نور از هم جدا می شدند که پر ضعف بود چون بعضی جاها طوری بود که اتاق نور به بازیگر نمی رسید !!! از طرفی وقتی در یک اتاق اتفاقی رخ میداد در داخل اتاق دیگه ما اکت افراد رو می دیدیم که با یک پچ پچ کردن دارند اتفاقات اونجا رو نمایش می دن که در حالت کارگردانی به این کار چرک کردن صحنه می گن و فوکوس از تماشاچی گرفته می شه.
در صحنه ی حمام وقتی فرد تقاضای حوله می کنه یک حوله ی کتی بسیار بهتر هست چون بعد کثری از ثانیه ما می بینیم فرد با لباس و حتی کفش !!! وارد صحنه میشه یعنی فرد با لباس حمام کرده ؟؟!!!
در اتاقی که مربوط به دوخت و دوز لباس هست یک چوب لباسی حداقل است چون پارچه ای که در ابتدای کار به اون به عنوان یک پارچه ی گرون قیمت اطلاق میشه در صحنه های بعدی به عنوان پارچه نشیمن و بی مصرف داره استفاده میشه که بازیگر روش دائم میشینه !!!
بازی آخر فرانک و آرمان کاملا مصنوعی بود و نیاز به جنجال بیشتری داشت چون فرد به گواهی خودش دو ساله که سرکار هست و بعد از اون میاد و همه چیز رو به هم میریزه در صورتی که در آشپزخانه ما یه جر و بحث کاملا معمولی رو می بینیم.
در جایی که بازیگر فرانک موهاشو کوتاه کرده ما می بینیم که به بازیگر روبرو امر مشتبه میشه که تو موهاتو کوتاه کردی و من نمی دونستم در صورتی که اولا بازیگر حجاب داره و اگر هم حجاب نداشت یعنی طوری که بازیگر مقابل متوجه کوتاهی مو میشد اون هیجان رو نباید به اون شیوه ابراز می کرد و این دو صورتی بود که دو بازیگر همزمان با هم وارد شدند مثلا می تونست پشت به تماشاچی موهاشو به بازیگر زن نشون بده و باقی ماجرا یا بازیگر در بدو ورود بگه راستی فلانی موهاشو کوتاه کرده

4-در مورد گریم که اتفاقی نیافتاده بود و فقط کمی شقیقه های آقای حنفی سفید شده بود که ای کاش اون هم نمی شد

اما در مجموع و به عنوان یک کار دانشجویی نسبت به کارهایی که من در چند وقت اخیر دیدم کار مسنجم و قابل دفاعی هست و واقعا باید خسته نباشید خوبی به گروه نمایشی گفت امیدوارم در آینده شاهد کارهای بیشتر و قوی تری ازتون باشم.
درباره ى مورد اول باید بگم من از هیچ کس تقلید نکردم و اینکه متن منو امضایى از کاراى آقاى یعقوبى میدونید صرفا نظر شخصى شماست.
و اینکه میزانسنى مبنى بر مستى و عرق خورى به بازیگرم ندادم و متاسفانه خلاقیت سر اجراى خود بازیگر بود که باید حذف بشه و در این مورد با شما موافقم.
۱۱ تیر ۱۳۹۴
مرسى از شما که وقت گذاشتین و نقد و جواب رو خوندین.هیچ کارگردانى دوست نداره رزرمه ى بدى براى خودش جمع کنه.بازهم میگم،مسائلى هست که بیانش در اینجا صحیح نیست.خیلى اتفاقا از طرف سالن باید میوفتاده که نیوفتاده و مستقیم روى اجراى ما تاثیر منفى گذاشته.اتفاقات پیش بینى نشده.مرسى از اینکه در این تجربه همراه ما بودین.

مهشید بدرنیا
۱۱ تیر ۱۳۹۴
درود بر شما دوست عزیز که نقد کردید
دست نوشته شما رو دوست دارم و از اینکه به تمام لحظات کار دقت کردید سپاسگذارم
موفق و پیروز باشید
حق جو
۱۳ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام :
خسته نباشید و خدا قوت خدمت گروه محترم نمایشی...من دیشب ( اولین شب اجرا ) موفق شدم این کار را ببینم نمی تونم بگم در دسته بندی من جزو کارهای ضعیف قرار داشت چون اگر تخصص و انصاف رو بخوام در نظر بگیرم کار زحمت کشیده شده و قابل دفاعی هست اما از طرفی جزو کارهای محبوب هم نمی تونم به حساب بیارم و چندی از دلایل به شرح زیر است :

1-کار علی رغم داستان توناژ تاریکی که قصه داردو بنا به شهادت قصه نمایش از مشکلات اجتماعی و سیاسی دهه سی جامعه ایران است با کارگردانی و شیوه ی های کارگردان دو چندان تاریک تر شده بود و این قصه تا آخر روی یک خط صاف سیر می کرد بدون هیچ فراز و فرودی فقط گاهی به واسطه ی شخصیت دایه کمی دچار بالا و پایین شدن صحنه و به مقدار جزیی بودیم در صورتی که با چند میزان سن و مدیریت نور این مشکل قابل حل بود ( البته باید گفت برای اجرای اول روی مدیریت نور نمی توان ایراد گرفت و این فقط در حد پیشنهاد بود )
2-پیام دهکردی بازیگر خوبی در مدیوم تئاتر است ( به نظر من ) اما کاش توی این کار فقط کارگردانی می کرد و بازی نمی کرد یا حداقل اینقدر درشت بازی نمی کرد من و شاید اکثر دوستان تئاتری بازیهای شایسته ی ایشون در ملاقات بانوی سالخورده و یا مرد بالشی که منجر به دریافت جایزه بهترین بازیگر شد رو از ... دیدن ادامه ›› ایشون هنوز به یاد داریم اما باز همان قصه ی قدیمی پیام دهکردی و باری های بیان و ... در صورتی که عیسی خان با اون بیان اصلا قابل درک نیست
3-طراحی صحنه شلوغ... ذات طراحی صحنه انصافا خوب بود و حتی بازی با نور و سایه جای تقدیر داشت اونجا که افراد روبروی هم همسو با دیالوگ ها حقیرند خیلی خوب بود اما به جرات میتونم بگم یک سوم وسایل روی صحنه زیادی بود !!! و حتی در حد نشانه ای برای داستان هم نبود که کاش رعایت بشه
4-این کار یک کار ابزورد نیست پس چرا کارگردان می خواست به زور این مفهوم رو به من تماشاچی انتقال بده که ایها الناس ببینید ما چه بیچاره ایم گویی دغدغه های شخص کارگردان هم دست به دست قصه داده بود این باعث می شد تا در مواقعی از قصه و نمایش حوصله ات سر بره و نگاهی به ساعتت بندازی
5-خانم پاوه نژاد تقریبا به جوانی و شادابی پسرانش در قصه است که امیدوارم این مشکل هم با گریم حل بشه چون اصلا به عیسی خان و پسران نمی خوره


اما در کنار همه ی اینها نقاط قوتی هم بود به طور مثال بازی خانم متخصص خوب بود . متن بسیار خوب بود و باید و حتما با دقت و احتیاط راجع به متون آقای یار احمدی انتقاد کرد که در حد آدمی مثل من نیست اما متن پخته و پر از دیالوگ های ناب بود.با اینکه در اجرای اول با نیم ساعت تاخیر وارد سالن شدم و آن هم به دلیل چینش نور و این قبیل اتفاقات که انصافا در اجرای اول قابل تامل است و نمیشه ایرادی بهش گرفت اما در مجموع نمایش هیچ کس نبود بیدارمان کند را به دوستان پیشنهاد می کنم و امیدوارم شاهد کارهای بعدی گروه باشم.
ممنون از نقد ریزبینانه تون، در بسیاری از موارد با نظراتتان موافق هستم، آقای دهکردی در نمایش ملاقات بانوی سالخورده ایفای نقش کرده بودن؟! چون من در دو دوره زمانی متفاوت اجرا نمایش ملاقات بانوی سالخورده را که دیدم، هیچ دو بار ایشون حضور نداشتند.
۳۰ خرداد ۱۳۹۴
دی ماه الی اسفند ماه سال 1386 - آلفرد ایل
به کارگردانی حمید سمندریان
سالن اصلی تئاتر شهر
۰۸ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و خسته نباشید به گروه نمایشی :
من یک شنبه موفق شدم این نمایش را ببینم اما متاسفانه در دسته ی کارهای ضعیف قرار دادم متن نمایش یک کپی از هم گسیخته ی گنگ با الهامی از متون محمد یعقوبی بود و در این راستا به طرز ناشیانه ای حرکت می کرد. البته و صد البته به عنوان کار اول گروه نمایشی قابل تقدیر و تشویق هست و در این هیچ شکی نیست. اما متن باید به صورت جدی دراماتورژی می شد یعنی من تماشاچی بعد از بیرون آمدن از سالن اولین جمله ای که از خودم پرسیدم " خب که چی ؟؟؟ " بود.
در قسمتهایی کارگردان می خواست بار طنز نمایش رو کمی بیشتر کنه که این در رابطه با اتاقدار مازنی اتفاق می افتاد که کارگردان می تونست کامل اون شخصیت رو از کار خذف کنه و هیچ اتفاقی در روند کار اتفاق نمی افتاد مثلا در قسمتی که اتاقدار سیب می آره و صحبت نذر میشه و ... می تونست از ابتدا سیبها رو روی میز بذاره و در دیالوگ های خودش به اون اشاره کنه که اولا هم میزان عصبانیتش در جاهایی بیشتر بشه و مثلا دلیل عصبانیت رو قصه ی سیبها و تلکه کردنش توسط اتاقدار باشه و زمانی که سیب رو به دختر تعارف می کنه و اون نمی خوره مثلا دیالوگ را طوری ویرایش کنه که دختر میگه تو که میدونستی من سیب دوست ندارم پس چرا با من لج می کنی و به این ترتیب باز قصه ی سیبها بازگو بشه...
از این دست اتفاقات و نکات ریز کارگردانی و ایده های اون در کار بسیار زیاد بود.
در رابطه با بازیها ، بازیهای چشمگیری متاسفانه به چشن نمی خورد و شاید بهترین بازی ها بازی آرش و اتاقدار بودند دختری که پلیپ بینی یا سرماخوردگی ... دیدن ادامه ›› داشت بیان بسیار ضعیفی داشت به طوری که من تماشاچی که در ریدف سوم بودم یک سری از دیالوگ ها رو رسما نمی شنیدم و هنوز دلیل پلیپ بودن رو نفهمیدم اگر عصبی بود که من حداقل پلیپ عصبی نشنیدم اگر هم سرما خوردگی بود ادامه نداشت گویی بازیگر از یک جای مخصوص با میزان سن مخصوص فین فین رو شروع می کرد و در جایی خاص پایان می برد حتی برای این کار هم می شد کارگردان یک چسب روی بینی بازیگر بچسبونه به این منظور که فرد بینی خودش رو عمل کرده و حالا بقیه قصه و بازیها مثل قطره ریختن و مدام در ایینه نگاه کردن و نگرانی بابت رطوبت و ...
تئاتر زبان عمل و اشیا هست در جایی بازیگر به اتاق عقبی میره و اسپری می زنه و همون صدای اسپری یک میزان سن عالی برای من تماشاچی بود امااین میزان سن ها در این کار ندرتا بود و لذت کار از تماشاچی گرفته میشد.
بازی مرد خواننده هنوز پخته نبود اگر بازیگر توانایی نواختن گیتار رو داشت یک پنجه به گیتار و زدن یک ملودی خیلی ساده و خیلی کوتاه رنگ و لعاب واقعی تری به کار می داد و اگر بلد نبود حداقل پوز کوک کردن گیتار خیلی واقعی تر بود تا اینکه گیتار فقط دستش باشه و ...
قصه ی عرق خوری باز همون قصه ی تکراری و پوسیده و نخ نمای قصه های محمد یعقوبی هست من شخصا با این موضوع مشکل ندارم اما دمر رو پشتی خوابیدن و یه ته لیوان دست گرفتن خیلی تصنعی هست که باید روتوش می شد.
در مجموع این نمایش کاری نبود که من تماشاچی رو به دیدن برای بار دومش جذب کنه اما باز هم تاکید می کنم برای کار اول و قیاس قرار دادن آقای مهدی ربوشه نویسنده و کارگردان این کار با کار اولش بسیار خوب و ستودنی هست.
امیدوارم در آینده کارهای بهتری از ایشون رو شاهد باشم.خدا قوت
وحید هوبخت و امیر مسعود این را خواندند
فرشید بزرگنیا و محمد لهاک (آقای سوبژه) این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تقریبا در این مدت و زمانی که کار نمایش می بینم یکی از ضعیف ترین کارهایی بود که دیدم و از این بابت متاسفم

-تحلیل کاملا اشتباه از مناسبات افراد نمایش نامه
-نور کاملا ابتدایی بدون رعایت ابتدایی ترین اصول تنظیم و مدیریت نور در کار
-انتخاب فضاها به گونه ای کاملا اشتباه
که از بزرگترین ضعف های این کار به شمار می رفت.

به طور مثال در قسمتی که بابی قصد دارد قایق را آماده می کند تا به اون به آمریکا برود فقط می بینیم که بازیگر قایق را با یک دستمال تمییز ... دیدن ادامه ›› می کند دقیقا عین این حالت که یک شوفر برای آقای خود در حال تمییز کردن شیشه های ماشین هست در صورتی که این اکت اگر در حالتی بود مثلا قایق ران آذوقه را دارد به قایق می برد یا اینکه در قایق بود و داشت با یک چکش یا یک ابزار درون قایق را مرمت می کرد به مراتب بهتر بود.

در مورد شخصیت چلاق ، فرد ادای چلاق را در می آورد تا اینکه چلاق باشد یک چلاق حداقل می توانست یک عصای بغلی داشته باشه نکته ای که کارگردان به زبان خودش حتی روی پوستر کار بهش اشاره کرده بود در نمایش ما بیشتر با یک معلول طرف بودیم تا یک چلاق !!! و این بدیهی بود که کارگردان به هر قیمتی می خواهد نقص را درشت کند.

افرادی که نقش عمه را بازی می کردند به مراتب جوان تر و همسن بیلی چلاقه بودند در صورتی که می بایست حتما مسن تر باشند تا وقتی خاطرات را بازگو می کنند کامل هضم برای تماشاچی باشه.

مادر همیشه مست فقط یک مادر با یک تم کاملا صاف بود که مستی و هوشیاری اش در یک سطح بود این در قسمت های مختلف بازی کاملا مشهود بود

دکتر فقط از بازی دکتر با خودش یک روپوش و گوشی حمل می کرد و صرفا دیالوگ می گفت ... یک جفت کفش مردانه ، صورت اصلاح شده ، شلوار مردانه ، یک کیف معقول و نه کیف خود بازیگر یا احتمالا دوستان و یک تیپ کاملا مرتب به شخصیت دکتر کاملا کمک می کرد.

درشت بازی کردن در نقش بازی خبرچین و دختر به کرات به چشم می خورد

در مورد فلاش بک زدن های بیلی به افکار خودش تعویض نور یک حداقل بود که رعایت نشد

کارگردان یا طراح صحنه با یک رول های کاغذی ساده می تونستند قوطی های کنسرو را آرایش کنند تا هم زیبا تر باشه و تماشاچی مرتب با آرم بهروز و یک و یک مواجه نشه البته منظور به اینکه تبلیغ فلان جنس باشه نیست منظور در مورد زیبایی صحنه است.

نقطه ی عطف ماجرا که مریضی بیلی هست مثل لحظه ای رد شد در صورتی که قلب بازی ها و قصه مریضی بیلی بود

کارگردان از طرفی می خواهد به متن وفادار باشد و از طرفی به صورت کاملا واضح و شاید ناشیانه مانند کودکی که نقاشی اش را صحیح رنگ نمی کند بازی ها بیرون می زنند.

حلقه و بیلی چلاقه چه ارتباطی با هم داشتند ؟

البته نکات دیگری هم بود که من تا همین جا بسنده می کنم

و من فکر می کنم تنها بازی مرد قایقران در مجموع دقیق ترین بازی بود امیدوارم دوستان در آینده موفقیت های بیشتر و چشمگیر تری داشته باشند .