از بخت بدم آئینه فروش شهر کوران شدم...

از: ناشناس

به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..

از: مرحوم حسین پناهی

فاحشه را خدا فاحشه نکرد!
آنانکه در شهر نان قسمت میکنند،
او را لنگ نان گذاشته اند ،تا هر زمان که لنگ هم آغوشی ماندند او را به نانی بخرند. . .

از: (صادق هدایت)

هرچه میروم ،
نمیرسم !
گاهی با خود فکر میکنم
نکند من باشم ، کلاغ آخر قصه ها !

از: ناشناس

توبه من خندیدی ونمی دانستی

من به چه دلهره ای از باغ همسایه

سیب رادزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تودید

غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست توافتاد به خاک

وتو رفتی وهنوز

سالهاست که در گوش من ارام ارام

خش خش گام تو تکرارکنان

می دهدازارم

ومن اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا

خانه کوچک ماسیب نداشت!

از: ناشناس

سلام به همه ی دوستان
دوستان کی میتونه یه متن در مورد حضرت علی اصغر (ع) به من معرفی کنه.
ممنونم

مرسی شهاب جان

سلام دوستان
من یه چتد وقته دنبال یه متن کمدی هستم اما هنوز پیدا نکردم.ممنون میشم اگه کسی منو راهنمایی کنه.

سلام دوستان
عزیزان به نظر شما من نمایشنامه جنگیر نوشته کوروش نریمانی رو چطور میتونم گیر بیار لازم دارم ضروری
ممنون میشم اگه راهنماییم کنید

با سلام
مجید فروغی - بازیگر تئاتر ایران - به دنبال یک دوره‌ی طولانی بیماری، ساعتی قبل امروز - 3 آبان ماه - در بیمارستان بوعلی تهران از دنیا رفت.
روحش روحش شاد

تیشه نزن به کوهها
شیرین می خواد بخوابه
لالالا لاشیرینم
تنها شدی عزیزم
فرهاد تو، تو کوهها
تیشه بدست و تنها
همش داره می خونه
تیشه نزن به کوهها
شیرین می خواد بخوابه
لالالالا شیرینم
فرهاد تو بی تابه
با غم تو می سازه
شب تا سحر بیداره
همش داره می خونه
تیشه ... دیدن ادامه ›› نزن به کوهها
شیرین می خواد بخوابه
لالالالاشیرینم
فرهاد تو بی خبر
شیرین خبر نداره
دوری شده درد سر
شیرین خبر نداره
فرهاد تو در به در
تیشه بدست و تنها
همش داره می خونه
تیشه نزن به کوهها

از: ناشناس

گمان نمیکنم این دستها به هم برسن
دو دل شکسته در انزوا به هم برسن
ضریح و نذر رها کن بعید میدانم
دو دست دور به زور دعا به هم برسن
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دست های پر از زخم ما به هم برسن
شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت
وگرنه میشود آسان دوتا به هم برسن
فلک نجیب نشسته و موذیانه به فکر
که پیش چشم من این دو چرا به هم برسن
نشانی ده بالا یادمان باشد
مگر دو دور در آن دورها به هم برسن


از: از...((محمدرضا رستم پور))

سلام
دوستان کسی نمایشنامه یه مشت احمق یا چهار صندوق رو نداره؟یا اینکه منو راهنمایی کنه که از کجا گیرش بیارم
ممنون

سلام به همه ی دوستان
دوستان کسی میتونه یه نمایشنامه کمدی به من معرفی کنه برا اجرا میخوام
ممنون