«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
کار خوبی بود. صابر ابر خودش رو به درستی در نقش اصلی کار دیده، حتی به تعبیر برخی سانتیمانتالیسمش (به همراه مهدی یزدانی خرم البته) در جای درست استفاده شده بود. تغییر فضا و مود صحنه جاهایی ناهمخوانی ایجاد میکرد با کلیت کار که بهتر بود این اتفاق نیفته ولی در کل یک ساعت لذتبخشی بود. ممنون از بچههای تیم کارگردانی و صحنه.
به زانو در آمدم
از فرط تقلا برای زدودن مردابی که
تو را و آرزوهایم را قطره قطره در آن ریخته بودم
و تو
تا غرق شدنم ریسمانی بافتی
که می دانستم
که همیشه می دانستم
تنها راه فرارم از آبشار مرگ است
چشمان خونین و کور مرا ببخش
که به جای چنگ زدن به نجات
به تو
تنها به تاریخ دفنت چنگ زدم. . .
(ن.ش)
و پرواز...
تا کجایش را نمی دانم...
تا کجایش را نمی دانید...
کسی نیست که بخواهد بداند؟
بگذریم
مخاطب این شعر هم لال مرده است.
می خواستم از یه اتفاقی ابراز خرسندی بکنم هرچی فکر کردم نفهمیدم کجا باید این مطلبو بنویسم، آخرش اینجا رو انتخاب کردم!!!!!!
من هر روز که وارد تیوال می شم و تعداد اعضای خانواده رو چک می کنم کللللللللللی خوشحال می شم از اینکه این خانواده فرهنگی روز به روز داره بزرگتر می شه!!!
ممنون تیوالیها!! :)
محو ابزورد خیس کلمات
و دراین اندیشه که
تکرار بیهودگی اش را
از جهان وام دارد یا من،
سایه لطیف خاطرات را ورق میزنم
و به خود می گویم آرام باش
شاید داستان تناسخ راست باشد.
"نازنین شریعتی"
این حسِ منفورِعجین با ذُق ذُقِ نبضِ رگبرگ های دفترم
این رنگِ کور از روشنِ سقوطِ بهمنِ رها
این حجمِ هجومِ کفتارهای فلسفه بافِ بنفش
این ضربه های پُتک شیشه ای دلم
این نفس تنگی های دوری و دوستی
این صدای زنگار گرفته زخم و زیلی
این همه هیچ های تو پُرِ راه راه، رنگی
...
یعنی با همه اینها،
من زنده ام؟؟!
من یه آوازه خون دوره گردم!!
بازدید برای عموم آزاد است
بهای بلیط رایگان
لطفا به چیزی دست نزنید
زخم ها تازه اند.
هی تو
تویی که من، معنایی جز او برایت ندارد
همانی که صرف و بلع می کنی تمام افعال روزهای مهربانیمان را
برای همراهیِ خوانِ خوانندگانِ نیشتر تراشِ ساکن مرگ.
پچ پچ های خودت را پشت سرم باور نکن
آهسته تر به سخره بگیر
فالشی های ریتم این قلب خسته از رقص با ساز ناکوک بهانه گیرت را
هنوز آنقدرها که دوست داری از روزهایت دور نیستم.
هیچ می دانی به آلبوم نفس های زندگیت که نگاه کنی
شمار هم آوایی هایمان را تاب نمی آوری؟
با این حال شنیده ام
از خاطرت رفته روزهای همسفریمان،
می توانی راز این معجزه را
بر من هم فاش کنی؟
بچه ها فرهنگسرای فردوس دوره های تئاتری گذاشته:
کارگردانی - رضا گوران - شنبه 14 تا 16 - 12 جلسه
بازیگری - پیام دهکردی - 5شنبه و جمعه - 2 جلسه (10 ساعت)
نمایشنامه نویسی - بهزاد صدیقی - چهارشنبه 16 تا 18 - 12 جلسه
تحلیل تئاتر - بهزاد صدیقی - چهارشنبه 14 تا 16 - 12 جلسه
بازیگری (بداهه) - رویا میرعالمی - 5شنبه 14 تا 16 - 12 جلسه
بازیگری (بدن و حرکت) - یاسر خاسب - 3شنبه 16 تا 18 - 12 جلسه
برای همه کلاس ها حداقل باید دیپلم داشته باشید و نکته مهم اینه که به حد نصاب برسه!
آدرسشم بلوار فردوس- بعد از چهارراه مخابراته. شماره اشم 44081028
توپولسکی: آقای کاتوریان دقیقاً چند تا داستان داری که توش با یه پسر بچه یا دختر بچه بدرفتاری شده؟
کاتوریان: یه چند تایی میشه!
ارین: یه چند تایی؟ خو لعنتی این یه چندتاییه؟ همه اون بیست تا داستانی که همون اول انتخاب کردیم درباره این بود که دهن یه دختر کوچولویی اینطوری سرویس شده! دهن یه پسر کوچولویی اونطوری سرویس شده!
به نظر منم بازی آقای دلاوری پر انرژی تر و دقیق تر بود. خانم کریمی هم بازی تلویزیونی ارائه دادن! به طرز کودکانه ای احساس می کنم رو بازی خانم کریمی کارگردانی خاصی انجام نشده و شاید بشه گفت به حال خودشون رها شدن تا نقش رو در بیارن! بازی آقای ساعتچیان بسیار ضعیفتر از بازی ایشون در کار به یاد موندنی استاد سمندریان (ملاقات بانوی سالخورده) بود که می تونه مشمول دلایل زیادی بشه مثل سبک کارگردانی، متن، شرایط اجرا و... . خانم جعفری هم به نسبت خودشون ضعیف ولی به نسبت بقیه خوب عمل کردن و به نظر میومد ارتباط مناسبی با کار برقرار کرده بودن.
با الهام عزیز در مورد نیاز به ایرانیزه کردن متن موافقم و به نظرم کارگردان نتونسته بود لایه های زیرین درام رو به مخاطب نشون بده و مخاطب باید با هر آنچه از دیالوگ های مستقیم متن گرفته بود سالن رو ترک می کرد.
در کل کاری بود برای یک بار دیدن :)
کار خوبی بود، نمی دونم چه جوری باید توضیحش بدم هرچند اگه با نیما دهقانی و سبک کاراش آشنا باشید خودتون متوجه میشید.
ویژگی بارز کارهای نیما دهقانی خلاقیت و ابتکاره که طبیعتاً در این کار هم به شدت مشهود بود.
حجم بزرگی از علامت سؤال تماشاچی رو احاطه می کنه که ناشی از قدرت کاره.
در کل هرکی نیومد میتونه کمی حسرت بخوره :D