یادداشتی بر اهانت به تماشاگر
تئاتر اهانت با تماشاگر را با کاوه رفتم. علی نیامد. قرار گذاشتیم ساعت 6 بعد از ظهر در چهاراه ولیعصر یک دیگر را
... دیدن ادامه ››
ببینیم. یکدیگر را دیدیم و در کافهای نشستیم و درد دل کردیم که موعد رفتن شد. گفتیم که زودتر برویم و آرزو کنیم که نمایش در سالن شماره یک شهرزاد سر زمان مشخص آغاز شود. ساعت هشت و ربع به شهرزاد رسیدیم که خلوت بود. در صندلیهای انتظار که شبیه نیمکتهای پارکی است که به اشتباه در سالن انتظار ایستگاه راه آهن گذاشتهاند در یک مجموعه هنری نشستیم. یک ربع گذشت و شروع نشد، دلمان ضعف رفت. کاوه خوراکیهای محل کارش را آورده بود. نون بوکر با کره عسل خوردیم و به عنوان نوشیدنی دمنوش بابونه با شیرینی طبیعی گیاه استویا. (آی چسبید. آی چسبید. حتما امتحان کنید.) چون بیکار بودیم، دیگران را میدیدیم که برخی به نوبت از پوسترهای نمایشهای مختلف استوری و عکس و ... میگرفتند و آخر نفهمیدیم که برای چه نمایشی به شهرزاد آمدهاند. درباره آنان میگفتیم و حدسها میزدیم که عصرانهمان هضم شد ولی نمایش شروع نشد. حدود بیست دقیقه از موعد مقرر گذشت تا درها باز شد و وارد سالن نمایش شدیم.
من پیشتر نمایشنامه اهانت به تماشاگر هانتکه را خوانده بودم و از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، حوصلهام از خواندنش سر رفته بود و دوستش نداشتم. اگر شما نمایشنامه را نخواندید باید بگویم که مجموعهای از جملههای کوتاه است که در پی یکدیگر میآیند. اگر کاوه پیشنهادش را نمیداد که البته کاوه هم به توصیه یکی از دوستانش آمده بود، هیچوقت به دیدن نمایش نمیرفتم.
با توجه به فرم نمایشنامه به نظرم مهمترین دغدغه یک گروه اجرایی این است که چگونه نمایشنامه را اجرا کند تا مخاطب را در اجرا نگه دارد و او در طول اجرا نمایش را دنبال کند. به نظرم گروه اجرایی در این نمایش به یک پاسخ بسیار مناسب رسیده بود؛ ایحاد تنوع بصری و شنیداری. در صحنه سه قسمت دایرهای شکل با نور مشخص شده بود. در دو طرف صحنه دو تن از بازیگران بخشی از نمایشنامه را میخواندند و گروهی نیز شبیه به همسرایان در میانه صحنه ایستاده بودند که فعالترین اعضای نمایش بودند. از طریق حرکت گروه همسرایان، همنوایی و تک خوانی هر کدامشان تنوعی بصری و شنیداری در نمایش ایجاد شده بود که باعث میشد، نمایش یکنواخت نشود و قابل دنبالکردن باشد.
از طرف دیگر حرکت گروه همسرایان و شیوه دیالوگگفتنشان نسبتی با خود نمایشنامه پیدا میکرد. نمایشنامه هانتکه درباره تعریف جایگاه تماشاگر است. تماشاگر کیست؟ کسی که به صورت خنثی مینشیند تا گروهی برای آن اجرا کنند و او در پایان برود. آیا تماشاگر بخشی از نمایش است؟ آیا اجراگران اصلی نمایش تماشاگران هستند که با آیین خاصی میآیند و مینشینند و خود را ملزم میدانند، به شیوه معینی رفتار کنند؟ به نظرم گروه اجرایی به فهم درستی از نمایشنامه رسیده بود و گام به گام تماشاگران با هر یک از این پرسشها مواجه میکرد.
از ابتدای آغاز نمایش تصویری بر روی دیوار روبهرو، تماشاگران را نشان میداد و تماشاگران میتوانستند خود را تماشا کنند. گروه همسرایان در ابتدا روی صحنه بود. آنان گاهی با هم حرکت میکردند یا در کنار دو بازیگری میایستادند که در گوشههای صحنه بودند. آنان انگار در ابتدا اجراگران یک نمایش بودند اما هر چه میگذشت، جایشان را به سمت تماشاگران تغییر میدادند. آنان در انتها پیرامون تماشاگران ایستاده بودند و به این شیوه صحنه را به جایگاه تماشاگران تغییر دادند. اجراگران بالا سر تماشاگران ایستاده بودند و چشم در چشمان سخن میگفتند. گویی دیگر آنها تماشگرانی بودند که تماشگران را تماشا میکردند و به راستی ما، تماشاگران، به اجراگران نمایش تبدیل شده بودیم. تصویر روبهرویمان هم تأکیدی بر این موقعیت بود، از ابتدا هم قرار بود ما مرکز نمایش قرار بگیریم و تماشاگر اجرای خود باشیم. چه من و چه کاوه پس از بیرون آمدن از سالن، حس معذبشدن را زیر نگاهها و حرفهایشان تجربه کرده بودیم. اگر هدف یک اثر هنری را انتقال معنا و حس بدانیم، (اگر شاگرد خوبی باشم، این موضوع را کیوان سررشته یادگرفتهام) نمایش اهانت به تماشاگر هم در انتقال حس موفق عمل میکند و هم در انتقال معنا و تو که از صندلیات پس از اجرا بلند میشوی، با کسی که کمتر از یک ساعت پیش روی صندلی نشست، تفاوت میکنی.
خلاصه که به گروه تبریک میگویم. با وجود این که متن بسیار سختی را برای اجرا انتخاب کرده بودند ولی به نظرم توانستند از پس آن بربیایند و تجربه جالبی خلق کنند. منتظرم آثار بعدیشان را ببینم.